بیشتر بخند
سیداحمد بطحایی
کریسمس که تولد آقا مسیح است. بابانوئل هم که همین برادر هم صنف خودمان سنت نیکولاس است. بابای ولنتاین هم در واقع عزاست و اعدام یک بابای مسیحی دیگر. لیکن این را هم خوش میدارند. روز کیپور هم بزرگترین عید یهودیان است. چه روزی است؟ روز توبه و بازگشت به خدا. این عید غربیهاست. شرقش را هم نگاه کنی همین است. از واسانتا پانچامی در ژانویه بگیر تا عید دیوالی در انتهای اکتبر تمام سال شبه جزیره هند و اطرافش را اعیاد دینی و مذهبی پر کرده. یعنی اصلا عید همین است و چیز دیگری در بساط بزم و شادی ندارند. حالا برگردیم بهخودمان. خود خداوند که گفته اینماه من است. بعد گفته اینماه بهار هم هست. یعنی شکوفه میدهد. فصل طرب است. سرخوشی دارد. نسیم دل افزا دارد. فصل دلبری است اصلا. قرآنش را هم که گذاشته توی این بزم و بساط عیش و شادی به خلق بدهد. با این مقدمه مختصر باید نتیجه گرفت که رمضان انتهای همه اعیاد و بزمهاست. یعنی همه سال ملت منتظر رمضان هستند و حتی راضی به دل کندن ازش نمیشوند. حالا پامان را از تقویم میکشیم بیرون. بیرون چه خبر است؟ کاری به وضع ناگفتنی اقتصادی و سیاسی و الی آخر ندارم. رمضان ما واقعا عید است؟ واقعا خوشیم؟ جز صف حلیم و نانوایی سنگکی فرقی با رجب و شعبان و شوالش دارد؟ جز اینکه بیشتر غر میزنیم. عصبیتر میشویم. سایز شکم مان 2 سانت بیشتر میشود. صبح تا بعدازظهر بیحال و خرابیم و از افطار تا سحر بشکه آب، چه اتفاقی در ما میافتد؟
این در واقع یک سؤال است تا غر و گلایه. واقعاً چرا اینجوری هستیم. تقی هرجا صدا میآید میگوییم آن ور را ببین. ببین چه زندگی و کار و باری دارند. اینجا هم کمی آن ور را نگاه کنیم. جشن توبه دارند. جشن هدایت. عید آقا مسیحشان واقعا جشن سراسری و ملی است. اینجا اما انگار یادمان ندادند یا نفهمیدیم که عید بودن رمضان یعنی چی؟ میدانید چیست؟ داستان از این قرار است؛ خودم از رمضان شادم و دوست دارم این شادی مسری را ببینم. ولی کم است. نه اینکه نیست. دوست دارم همه چشمها برق بزند. لبها بخندد. خودش گفته اینماه در خانهاش هستیم، سر سفرهاش، چشم در چشماش. واقعا ذوق ندارد یکماه زل بزنی به دلبر. تو بغلش وول بخوری. چفت خودش. ماه عسل.