![نصف جهانِ نصفه جان](/img/newspaper_pages/1400/01-farvardin/26/rooyi/24-7.jpg)
نصف جهانِ نصفه جان
![نصف جهانِ نصفه جان](/img/newspaper_pages/1400/01-farvardin/26/rooyi/24-7.jpg)
فاطمه عباسی
زایندهرود دست و دلبازیها، بیقراریها و بازیگوشیهایش را از همان سرچشمههایش در زردکوه بختیاری آغاز میکند. میداند که در سرازیری کوهها، دشتها و جلگههای بسیاری چشم به راهش هستند. پس مسیر طولانیاش را با عجله طی میکند و از کوهستان سرازیر میشود، اما کم رمقتر و بیآبتر از آن است که به مقصد برسد. زایندهرود، این آشنای دیرین تاریخ که روزگاری برای آنها که در مسیرش بودند نوید آبادانی داشت، خیلی دیر به دیر پایش به شهر اصفهان باز میشود. حالا وسط رودخانه میشود راه رفت، میشود بیآنکه نیازی به شنا کردن باشد غرق نشد. میشود مبارزه بیبازنده زمین و آسمان را دید و میشود نگاه غمزده و عطش بیوقفه زمین را لمس کرد. رد پای زایندهرود حالا گستره مهجوری است از زمینی آفتابخورده که دور قلب اصفهان پیچیده است. قایقهای کوچک موتوری گوشه کنار رودخانه رها شدهاند و پرندگان مهاجر دیگر سراغی از زندهرود نمیگیرند. آدمهایی که در سالهایی نه چندان دور در کنار زایندهرود مینشستند، تفریح میکردند، زیر پلهایش آواز میخواندند و زندگیشان به این رود گره خورده بود، حالا غمگینترین آدمهای کشورند و برای آبادانی شهر و پر آب شدن رودخانه نذر میکنند و در بستر خشک رودش نذری میپزند.
بیآبی زایندهرود تنها مرگ یک رودخانه در میانه شهر نیست، بلکه همچون زخمی بر دل اهالی شهر نشسته و انگار هنوز آن آمار قدیمی وزارت اقتصاد و دارایی معتبر است که گفته بود اصفهانیها در قعر جدول «احساس خوشی داشتن» نشستهاند و نیمه جان چشم دوختهاند به نصفجهان بیزندهرود.