آتشنشانان و مجروحان از تجربیات تلخ خود در چهارشنبهسوری سالهای گذشته میگویند
سیاهی جای سرخی
سمیه جاهد عطاییان -خبرنگار
27روز قبل، ابوالفضل 12ساله درست وقتی که خم شده بوده اکلیل سرنجش را از روی زمین بردارد، نارنجکی که در دستش بوده، رها میشود، یک قل کوچک میخورد و فقط یک صدای مهیب میشنود و دیگر هیچ. بعد از آن فقط بیمارستان، صورت سوخته، دستان کبود و زخمیاش را و ضجههای مادری را که دورش میچرخیده، به یاد میآورد. خانهشان در یکی از کوچه پسکوچههای خیابان شوش است و پیدا کردنش چندان سخت نیست. همه محله شنیده یا دیدهاند که پسری چند خانه بالاتر، آتش یک انفجار به جانش افتاده و حالا هر روز با دست و صورت باندپیچی شده، از خانه بیرون میآید تا برای تعویض پانسمان به بیمارستان برود.
ابوالفضل، پدر و مادرش از اینکه حالا همه محله او را بهعنوان قربانی چهارشنبهسوری میشناسند، ناراحتند. از اینکه همه محله درباره آنها حرف میزنند و با انگشت به کودکانشان نشان میدهند که عاقبت شیطنت و ترقهبازی این است، دلخورند؛ «من خبر نداشتم که نارنجک دارم، فکر میکردم فقط یک ترقه معمولیه که لابهلای چسب پهن پوشانده شده. اون روز دم خونه دوستم بودم که یک لحظه اکلیل سرنج از دستم افتاد، خم شدم از زمین بردارم که جلوی چشمم منفجر شد، دیگه چیزی یادم نمییاد».
دست چپ ابوالفضل از انگشتان تا بازو در آتل است و باندپیچی شده. هر روز برای تعویض باند مجبورند تا بیمارستان فاطمه زهرا(س) در محدوده یوسفآباد بروند. مادرش نگران است که دست ابوالفضل دیگر خوب نشود؛«هر سال من و پدرش برای چهارشنبهسوری ترقههای بیخطر میخریدیم درحالیکه پسرم حتی یک ترقه معمولی هم روشن نمیکرد چون خیلی محتاط است. این نارنجک هم دوستش به او داده و ما بعد از حادثه تازه فهمیدیم که قضیه از چه قرار بوده و چه بلایی سر بچهمان آمده است. 3انگشت پسرم خرد شده و بسیار کبود است. نیمبند انگشتها خطر قطع شدگی دارند اما دکترها گفتند که باید برای طی شدن طول درمان صبور باشیم. مسیرمان به درمانگاه هم بسیار دور است اما هر روز با امید زیادی برای تعویض پانسمان و شستوشو میرویم. چهار ستون بدنش سالمه اما معلوم نیست انگشتهای دست چه میشود. باز شکر خدا پسرم کور نشد.»
ابوالفضل تنها قربانی انفجار نارنجک نبوده و نخواهد بود. هر سال زنگ خطر چهارشنبهسوری با شروع اسفند به صدا درمیآید و حوادث تلخ بسیاری را در دل خودش ثبت میکند. طبق آمارهای رسمی همین امسال در حوادث چهارشنبهسوری تا امروز263نفر زخمی و5نفر کشته شدهاند. آتشنشانی و اورژانس هشدار دادهاند که اگر مردم مراقب فرزندان خود نباشند، آخرین چهارشنبهسوری قرن، تبدیل به تلخترین چهارشنبه قرن برای آنها خواهد شد.
خطر بیشتر در کمین زیر 20 سالهها
ذهن هر آتشنشان، دفترچه قطوری است از حوادث تلخ و بهندرت شیرین. حجم و رنگ خاطرات آنها از شب چهارشنبهسوری و روزهای قبل از آن هم بسیار سیاه و مخدوش است و دل خوشی از ماه اسفند ندارند. درباره آن وقتی حرف میزنند، صدایشان سرد، سنگین و عصبانی است.
عزیز غلامینسب، مدیر عملیاتی منطقه 7آتشنشانی تهران یکی از آنهاست که اول حرفهایش تأکید دارد گروه سنی زیر 20سال، خطرپذیرترین گروه در حوادث چهارشنبهسوری هستند که بیشترین آسیب را هم میبینند، بنابراین کنترل والدین خیلی مهم است. او به اندازه موهای سرش از این روز یادگار تلخ در ذهن دارد اما چهارشنبه سوری سال1394 از همه تلختر برایش بود؛«دو برادر 5 و 6ساله در اثر انفجار مواد محترقه حوالی میدان فلاح دچار حادثه شدید شدند؛ چشم یکی تخلیه و دست برادر دیگر قطع شد. این دو برادر بعد از خروج مادر از منزل با ترکیب مواد محترقه برای ساخت نارنجک دستی مثل اکلیل سرنج باعث انفجار شدید و تخریب کامل خانه شدند. حجم خسارت و موج انفجار بسیار بالا بود و شیشه خانههای اطراف بهشدت شکسته شده بود.»
دودی که فقط به چشم بیاحتیاطها نمیرود
نارنجکهای دستساز و سایر مواد محترقهای که در بازار میفروشند، فقط بلای جان آنهایی که میخرند یا میسازند، نمیشود. آتشنشانهایی که برای اطفای حریق به محل حادثه میروند، هم بارها در این آتش سوخته و ساختهاند. کاظم هاشمآبادی، کارشناس آموزش آتشنشانی یکی از آنهاست که حالا بیشتر از 20سال میشود که با جراحت انفجار نارنجک، زندگی را میگذراند؛«چهارشنبه آخر سال 1379، گزارشی در محله توانیر اعلام شد که به سرعت عازم شدیم. بعد از خاموش کردن آتش در یکی از طبقات و باز کردن در و پنجرهها، پسر نوجوانی را دیدم که کنار تخت و بساط ساخت نارنجک افتاده و نارنجکی هم در دستش منفجر شده. چندمتری او حدود 30یا شاید 35نارنجک دستساز آماده رها شده بود و باید محل حادثه را ایمنسازی میکردیم. با واکنش نارنجکها آشنا بودم و میدانستم که هر لحظه امکان انفجار وجود داشت به همینخاطر هر کدام را داخل آب و سپس داخل یک سبد انداختم و به لابی ساختمان بردم که همه را یکجا به حیاط منتقل کنم. آنها را به انتهای حیاط بردیم اما درست زمانیکه برگشتم تا شیر آب را باز کنم تمامشان منفجر شدند. تنها نور شدیدی به یاد دارم و سه چهار متر آنطرفتر با سر به زمین پرتاب شدم بهطوریکه کلاه آتشنشانیام شکست. به بیمارستان دی منتقل شدم. پلک بالا و پایین یکی از چشمهایم پاره شده بود اما خوشبختانه به چشمام آسیبی نرسید. الان 20سال است که گوشم از صدای آن انفجار زنگ میزند و چشم جراحی شده بزرگتر از چشم دیگر است.»
بیاحتیاطی خطرساز؛ از سوختگی تا قطع نخاع
انفجار یک نارنجک دست ساز، فقط صدای مهیب و هیجانانگیز نیست، سوختگی و جراحت پوستی هم نیست گاهی قدرت شتاب اکلیل و سرنج به هم آمیخته، میتواند قطع عضوی را بهدنبال داشته باشد. هاشمآبادی، کارشناس آموزش آتشنشانی کودکی را به یاد میآورد که نخاعش در این حادثهآسیب دیده است؛«سال81 که کمک شیفت الف در یک ایستگاه حریق بودم برای عملیاتی اعزام شدیم. پسربچهای در حال پرتاب نارنجک از پشتبام به پایین، نارنجک آماده را به اشتباه جلوی پای خودش انداخته و با صورت سوخته و لبهای پاره در محل حادثه بیهوش میافتد. من قبل از وارد شدن به خدمت آتشنشانی با خدمات امداد و نجات، تریاژ اولیه، نجات غریق، شکستهبندی و... آشنا بودم. با لمس پاهای بچه متوجه شدم که زانو بهصورت کامل به پشت پا چرخیده درحالیکه بچه بهصورت طاق بازافتاده است. تأکید کردم که بچه باید توسط اورژانس و به شکل ویژه جابهجا شود چرا که هر نوع خطایی خطر قطع نخاعی به همراه داشت و بسیار خطرناک بود. صحنه دلخراش در این حادثه ضجههای مادر بود که میگفت من یک سال صحیح و سالم نگهت داشتم که این پنجشنبه سر خاک پدرت بریم. حالا جواب پدرت را چه بدم؟!»
جنایت در حق خود و دیگران
افراد زیادی ناخواسته و بیگناه در حوادث مربوط به چهارشنبهسوری، جان خود را از دست داده یا مجروح شدهاند. این صحنه برای آتشنشانان از همه غمانگیزتر است و عصبانیتشان را بیشتر میکند. زنان و مردانی که بیخبر در خانه نشستهاند یا مشغول کارند و ناگهان با یک انفجار مهیب، زندگی تلخترین روی خودش را به آنها نشان میدهد. امیر مهدیانی، مدیر عملیاتی منطقه 3آتشنشانی در طول خدمتش زیاد از این اتفاقات دیده؛ حوادثی که فرد مصدوم یا کشته شده هیچ نقشی در آن نداشته است؛ «سال1390و حادثه وسیع انفجار در محله تهرانپارس را فراموش نمیکنم. در این حادثه یکی از مالکان در زیرزمینی که در آن مقادیری ترقه و وسایل آتشزا وجود داشته، جوشکاری میکرده که بعد از اطلاع از نخستین جرقه، ساختمان را ترک میکند درحالیکه جان اهالی ساختمان 5طبقه در خطر بوده. انفجار شدید و موج انفجار به طبقات دیگر هم سرایت میکند و شعلههای آتش جان یک پدر، مادر و دخترشان را میگیرد. با ورود به خانه صحنههای دلخراشی از تلاش پدر برای نجات اهالی خانواده را دیدیم. یک دختر جوان 20ساله هم در طبقه دیگری بر اثر شدت جراحت جان خود را از دست داد.»
او از حادثه تلخ دیگری سخن میگوید که خودش و همکارانش با وجود گذشت چند سال، هنوز جزئیات آنرا به یاد دارند و هنوز یادآوریاش آنها را خشمگین میکند؛«حدود 10سال پیش حریق و حادثه دیگری از ایستگاه 19اعلام شد که در این حادثه یک پاکبان در بوستانی واقع در خیابان رشید با بسته سیاهرنگی روبهرو شده که به تصور زباله و ضایعات بودن، آنرا بلند کرده تا به سطل زباله بیندازد اما این بسته در دستان پاکبان منفجر میشود. وقتی به محل حادثه رسیدیم، او بیهوش و با صورت سوخته در گوشهای افتاده بود، قسمتی از دست قطع شده بود که مأمور اورژانس محتویات دست را از روی بوتهها جمعآوری و بستهبندی کرد و بسیار بعید دانست که بهدلیل شدت جراحات امکان پیوند و احیای دست وجود داشته باشد. با اینحال این مصدوم زحمتکش و بیگناه را به بیمارستان فاطمهزهرا(س) که مخصوص پیوند اعضاست، منتقل کردند.» تنها خاطره خوش آتشنشانان از اسفند مربوط به سال1396 است، وقتی مردم به احترام شهدای پلاسکو، مراسمهای خطرناک انجام ندادند. غلامینسب، مدیرعملیاتی منطقه 7آتشنشانی تهران میگوید: «در این سال تمام شهروندان با هدف احترام به 16شهید آتشنشان پلاسکو، هیچ مراسم خطرناکی برگزار نکردند که برای من در طول 28سال خدمت، آرامترین سال بود. در نهایت اعلام شد که میزان ماموریتها در تمام ایستگاههای آتشنشانی نسبت به سال قبل، 85درصد کاهش پیدا کرد. این تجربه نشان داد که اگر مردم بخواهند فرهنگ ایمنی را رعایت کنند میتوانیم مراسم آیینی بیخطری را تجربه کنیم.»