• سه شنبه 10 تیر 1404
  • الثُّلاثَاء 5 محرم 1447
  • 2025 Jul 01
سه شنبه 12 اسفند 1399
کد مطلب : 125737
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/4xqg0
+
-

سه‌شنبه بازار/ بازار غمگین است

سه‌شنبه بازار/ بازار غمگین است

مریم ساحلی

 بازار زنی غمگین است، حتی اگرعید نزدیک باشد و رخوت از تنش رخت بسته باشد.‌ بهار آغازی دوباره است، فصل وزیدن نسیم امید؛ نه که این را در مدرسه‌ها گفته باشند یا آدم‌های توی تلویزیون بگویند و ما باورش داشته باشیم... نه. عطر پیراهن شکوفه ‌بارانش همیشه جانی تازه به روزگار بخشیده است. این را به چشم دیده‌ایم و از دیرباز زمهریر زمستان را به امید آمدنش تاب آورده‌ایم. همین است که مردم با کمری خمیده از بار گرانی‌ها و در سیاه‌سال هجوم ویروس تاجدار هم تا صدای پای بهار را می‌شنوند راهی بازار می‌شوند؛ همان بازار که مادرانه سالیان بسیار است حجره‌های قدیمی، فروشگاه‌های بزرگ و بساط‌های رنگین و بی‌‌رنگ دستفروشان و همه آدم‌هایی که می‌آیند و می‌روند را در برگرفته است. به گمان من بازار زنی غمگین است، حالا تو بگو مرد است. باشد مرد هم که باشد، خسته است با بغضی که از گلویش راه گرفته به بند بند تنش.
باور کن عید که نزدیک می‌شود چشم و گوش‌اش در خیالات و حرف‌های مردم تاب می‌خورد و ابرهای اندوه در دلش می‌بارند. بازار آه می‌کشد، همان وقت که مردی خدا خدا می‌کند چشم‌های دخترکش میان بنجل‌ترین لباس‌های دکانی زهوار در رفته برق بزند و بگوید:«بابا، این، همین قشنگه.» مرد می‌خواهد دخترک لاغرش همین جا کیسه پلاستیکی لباسش را بگیرد توی دست و تاب دهد و برگردند تا چشمش نیفتد به ویترین‌های رنگ در رنگ لباس و عروسک‌های موطلایی. باور کن نم می‌نشیند به چشم‌های بازار وقتی نوجوانی‌های پسری موخرمایی تکیه داده به چهارچرخی که بسته‌های سنگین حسرت را باید تا دورترین دالان‌هایش هل دهد.‌ بازار دلش پیش زنی‌ است که با ماسکی رنگ و رو رفته نشسته پای ناودان خیس از باران و هی لیف می‌بافد اما نه دشت اول صبح داشته نه سرچراغی. بازار هی چشم می‌چرخاند بادکنک‌فروش پیرش کجاست؟ نه امروز آمد نه دیروز. پریروز وقتی که می‌رفت سرفه می‌کرد.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید