ناهید پیشور- روزنامه نگار
اندوهگین و مایوس. خشمگین و افسرده. تصویرگر سیاهی و ناامیدی مطلق. بیشتر فیلمهای جشنواره سی و نهم را با چنین تعابیری باید توصیف کرد. اگر قرار باشد سینمای ایران را بر مبنای این ۱۶ فیلم راه یافته به بخش مسابقه ارزیابی کنیم میتوانیم فیلمها را در دو دسته ارگانی و خصوصی قرار دهیم. البته که این فیلمها آینه تمامنمای سینمای ایران نیستند ولی به هر حال تصویری از این سینما را در مهمترین رخداد سالانهاش ارائه میدهند که تفکربرانگیز و نگرانکننده است. فیلمهای خصوصی و خصولتی به کنار حتی در تولیدات ارگانی هم رگههای محسوسی از غلبه سیاهی و ناامیدی از تغییر شرایط مشاهده میشود. به لحاظ کیفی فجر سی و نهم تفاوت معناداری با دورههای قبل ندارد. دستهای این جشنواره آن قدرها هم که عدهای میگویند خالی نیست. سینمای ایران سالهاست در رشتههایی چون فیلمبرداری، تدوین و جلوههای ویژه پیشرفتهای قابلتوجهی کرده است. امسال در شاخه بازیگری هم شاهد اتفاقهای خوبی بودیم. در رشتههای فنی حضور جوانها امیدبخش است و در بازیگری چهرههای باتجربه، با اجراهای پرطراوت و متفاوتشان غافلگیرکننده ظاهر شدند. امسال حضور پررنگ سینماگران زن هم از شاخصههای جشنواره بود. از بین سازندگان فیلم اول کار ارسلان در فیلم «زاولا» نشان از تلاشی به بار نشسته برای انطباق عناصر بومی با ژانر وحشت داشت. همانطور که حمیدرضا آذرنگ با «روزی روزگاری آبادان» نشان داد بهعنوان کارگردان هم میتواند مجالی برای درخشش داشته باشد. حتی فیلم «مصلحت» بهعنوان تکملهای دهه شصتی و «دیدن این فیلم جرم است» در مجموع اثری پذیرفتنی بود. باز میشود به دستاوردهای محسن قرایی در فیلم «بیهمهچیز» اشاره کرد که مهارت تکنیکیاش قابل قیاس با دو تجربه قبلیاش نبود و اگر در پرده پایانی سقوط نمیکرد میشد آن را بهترین فیلم جشنواره امسال نامید. در فیلمهایی چون «روشن»، «یدو» و «مامان» هم میتوان نکاتی جالب توجه یافت. در مجموع اما در جشنواره امسال هیچ فیلمی نبود که شوری بیافریند. مثل اتفاقی که مثلا سال گذشته با «شنای پروانه» رخ داد. در فجر سی و نهم جای پدیدهای که همه را شگفتزده کند خالی بود. فیلم 5 ستارهای وجود نداشت و در عوض تعداد متوسطها زیاد بود. آنچه فراوان مشاهده شد آثاری بودند که تلخی را مثل زهر در کام تماشاگر میریختند. انگار فضای اجتماعی بیشترین تأثیر را بر کارگردانها گذاشته است. این میزان سیاهی و این میزان تأکید بر اینکه راه گریزی نیست، بنبستی را مقابل دیدگان مخاطب ترسیم میکند که انتهایش چیزی جز سیاهی و تباهی نیست. سؤال اینجاست؛ با این همه سیاهی چه کنیم؟ به کجای این شب تیره بیاویزیم قبای ژنده خود را؟ راه گریزی نیست؟
سه شنبه 21 بهمن 1399
کد مطلب :
124160
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/BB2rk
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved