نمای ساختمانها «حق» عابران است
میلاد علیرضایی، معمار: در معماریهای امروز طبیعت کاملاً از طراحی حذف شده است
سارا سمیاری| قزوین- خبرنگار:
از سده چهارم هجری تا آغاز سده دهم هجری که جنبش صفوی آغاز شد، ایران مهد هنر و هنرآفرینی در جهان اسلام بود و در حقیقت تشکیل دولت سلجوقی در ایران و بینالنهرین و آسیای صغیر و قفقاز نقطه عطفی در بازگشت دوباره ایرانیان به فعالیتهای هنری شد.
آثار معماری نمادهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی یک کشور شناخته میشوند؛ آثاری که پیونددهنده خودآگاهیهای اجتماعی بودهاند. شهرها، مذاهب و فرهنگها از طریق همین یادوارهها خود را میشناسانند. قزوین نیز به دلیل نقش تاریخی خود به دنبال کسب موقعیت و در نتیجه آن حفظ نمادهای معماری به عنوان نشانه ماندگار آن دوران بوده است.
سیما و منظر شهری قزوین، امروز آن منظری نیست که از لحاظ بصری روح و روان مخاطب خود را دچار تنش نکند. ما در منظر شهری دچار یک نوع آشفتگی بصری و اغراق هستیم که این آشفتگی و اغراق با مبانی معماری اسلامی تضاد دارد. در اینباره با «میلاد علیرضایی» یکی از مهندسان معمار در این باره گفتوگو کردیم.
آیا صرف استفاده از نمادهای معماری گذشته و سنتی ایران مثل گنبد و مناره میتواند به معماری اسلامی منجر شود؟
وقتی بحث معماری اسلامی مطرح میشود ما باید به چند نکته دقت کنیم و این تعریف ما نیازمند مؤلفههایی است. اولین نکته درباره معماری اسلامی سیمای کلی شهری است و در واقع این سیمای شهری قزوین که در حال حاضر وجود دارد سیمای اسلامی نیست. سیمای شهری ما به لحاظ بصری دچار تشنج و تنش است.
معماری اسلامی بسیار غنیتر و فراتر از این نمادپردازیهاست. ما در سطح شهر اول باید یک منظر و یک بدنه اسلامی را ببینیم و در مرحله بعد وارد معماری بناها بشویم. شهروند و مالک ساختمان شاید بتواند هر دخل و تصرفی در فضاهای داخلی داشته باشد اما نمای این بنا دیگر متعلق به مالک نیست؛ نما حق عابری است که از کنار آن بنا رد میشود. پس در طراحی نما سلیقه شخصی مالک نباید تعیینکننده باشد. در واقع ما باید به سمتی پیش برویم که نما را طراحی کنیم نه اینکه صرفاً یک نمای رایج را پیادهسازی کنیم.
آیا میتوان جمله «کوچک زیباست» را که در هنر مدرن مطرح شد به مفهوم سادگی تعبیر کرد؟ بهطور مشخص چگونه میتوان به مفهوم سادگی در منظر شهری رسید؟
در واقع، مفهومی که در دوره مدرن مطرح شد ما در معماری اسلامی را با عناوینی مانند پرهیز از بیهودگی داریم. سادگی یعنی در طراحی یک نما از 50 نوع مصالح استفاده نکنیم. سادگی یعنی از دو نوع مصالح استفاده کنیم اما با استفاده از خلاقیت آن را از افتادن به ورطه تکرار حفظ کنیم. در حال حاضر وقتی وارد یک کوچه در قزوین میشویم تنشهای بصری بهراحتی میتواند ذهن عابر را آشفته کند. بافتهای مختلف جداره شهری هیچ خویشاوندیای با هم ندارند. ما باید نماهای رومی و بیگانه را از قزوین حذف کنیم و از نماهای اسلامی استفاده کنیم. این نکته را هم ذکر کنم که نمای اسلامی فقط محدود به «قوس» نمیشود. ما باید روح و تعریف اسلام را در نماها و منظر شهری داشته باشیم. در معماری اسلامی باید از بیهودگی پرهیز شود. بگذارید به مؤلفههای معماری اسلامی برگردیم. یکی از عوامل مهم دیگر در معماری اسلامی نقش و جایگاه طبیعت در طراحی است. در معماریهای امروز طبیعت کاملاً از طراحی حذف شده است. در صورتی که در معماری گذشته ما طبیعت بخشی از معماری بود. بهعنوان مثال وقتی مساجد را بررسی میکنیم در صحن آن حوض را داریم یا در حیاط با درختکاری مواجه میشویم. این طبیعت صرفاً جنبه زیباییشناختی ندارد و این وظیفه ماست که طبیعت را به معماری اهدا کنیم. هر انسانی بهصورت فطری از طبیعت لذت میبرد چون ذات همه انسانها با طبیعت یکی است.
در بخشی از صحبتهای خود اشاره کردید به حق دخل و تصرف مالک در فضاهای داخلی بنای خود و نمای ساختمان را متعلق به شهر و شهروندی که از لحاظ بصری از آن بهره میبرد دانستید. به هر صورت بخشی از زندگی شهروندان در فضای بیرونی و در بدنه شهر میگذرد و قسمت بسیار زیادی از زمان آنها در فضاهای داخلی سپری میشود. امروزه معماری اسلامی چه طرحی برای فضاهای داخلی دارد؟
اتفاقاً مؤلفه بعدی که بعد از منظر شهری و طبیعت میتوان به آن اشاره کرد فضاهای داخلی است. در معماری مبتنی بر ارزشهای اسلامی عرصهها تفکیک میشود، یعنی عرصه خصوصی را از عرصه عمومی جدا کنیم تا به این وسیله «محرمیت» ایجاد کنیم. از فضاهایی که در معماری اسلامی داشتیم و امروز از آن غفلت میکنیم فضاهایی با عنوان هشتی و درونی بود. در طراحی خانه در که باز میشد صحن خانه مشخص نبود و هشتی فاصله بصری مناسبی بین فضای ورودی و صحن خانه ایجاد میکرد. ما میتوانیم همین محرمیت را در مقیاس کوچکتر در فضاهای داخلی ایجاد کنیم. بهعنوان مثال یک فضای کوچک بین در ورودی و فضای نشیمن میتواند نقش همان هشتی را ایفا کند. باید در طراحی فضاهای داخلی و جایگذاری اتاقها و دیگر فضاهای عملکردی نیز فضاهای خصوصی و نیمهخصوصی را مد نظر قرار بدهیم. به یک نکته هم اشاره کنم و آن مربوط میشود به برجسازی و اشرافیت ساختمانهای بلند به حیاطهای مجاور و بناهای کوتاهتر. بهعنوان مثال در گذر 8 متری چرا باید بنای پنج طبقه داشته باشیم؟ اصلاً برج نماد و سمبلی از معماری غرب است. ما از زمین جدا شدیم و وارد ارتفاع شدیم و وقتی در این فضاها زندگی میکنیم ناخودآگاه دلمان برای فضاهای آزاد و خانههای حیاطدار تنگ میشود. در واقع، برجسازی بر مؤلفه بعدی معماری اسلامی نیز اثر سوء میگذارد و آن همسایگی و پیوند و ارتباط اجتماعی شهروندان با هم است. نمونه عینی آن را هم میتوان در مسکن مهر قزوین بهوضوح مشاهده کرد.