قصه صدا و حرف سکوت
چشمانداز غبارآلوده موسیقی
حسین عصاران
وضعیت موسیقی نیمهدوم دهه آخرقرن را میتوان در خطای همایون شجریان و مهیار علیزاده و علیرضا قربانی در انتساب شعر ترانه «افسوس» به هوشنگ ابتهاج خلاصه کرد؛ آنجا که بر مبنای پانویس یک شعر سرگردان در «اینترنت» آن را سروده ابتهاج دانستند و بدون آگاهی شاعر انتسابیشان، آن را دستمایه ساخت ترانهای قرار دادند و آن را اجرا کردند و خواندند و ناشرشان هم از دفتر موسیقی و شوراهای ممیزی آنجا برایش به اسم هوشنگ ابتهاج مجوز گرفت و آن را در آلبوم «افسانه چشمهایت» منتشر کرد و چه نشانههایی از تخریب و اضمحلال که از تو در تویی این خطاکاری سر برمیآورد؛ از کمدانی خرقه گرفتگان هنر آواز ایرانی تا بیدانشی و قانونگریزی متولیان دولتی مسئولشده برای شعر و موسیقی و از همه مهمتر اصالتیابی جهان مجازی! ناگهان لبخوانی حمید هیراد هم با حنجره مجازیاش همراهی نکرد و رسوایی به بار آورد و منوچهر صهبایی هم میان اجرای ارکستر سمفونیک رو به تماشاگران، رهبر پیشین ارکستر سمفونیک را «مطرب» نامید تا نوازندگان ارکستر، نیمهدوم برنامه را در غیاب او و با رهبری مجازی به انتها برسانند. اما آنچه حقیقت خود را حفظ کرده، مرگ هنرمندان است که چون برگ پاییز میریزند. پاییز زیباست، چرا که بهار را نوید میدهد! اما چه تلخ که چشماندازی از تولد دوباره و زایش پیش چشم اشکبار تشیعکنندگان نیست. همچنان که مرگ محمدرضا شجریان در آخرین روزهای آخرین سال قرن معنایی فراتر از مرگ داشت؛ گفته بودند میراث موسیقی کلاسیک ایرانی در حنجره او نشسته و با آوازخوانی او صدای پیشینیانش هم شنیده میشود. اگر چنین است خاموشی این حنجره همان نقطه پایان بر طومار موسیقی قرن خواهد بود. ای کاش اهالی قرن بعد، ما را با موسیقی و ترانه این سالها ارزیابی نکنند.