همیشه پای یک کمدی در میان است
گیشه 87 در تسخیر فیلمهای طنزآمیز
سعید مروتی
مسیری که سینمای ایران در اکران 87 طی کرد از یک دو راهی حکایت میکرد؛ دوراهی خندیدن و جدیت. اولی مخاطبان بیشتری داشت؛ آن قدر که هر سه فیلم صدرنشین جدول فروش کمدی بودند. راه دوم مخاطبان کمتری داشت ولی نشریات به آنها بیشتر توجه میکردند. در روزهایی که فارابی با تغییر مدیریت، آخرین امیدهای سینماگران را برباد میداد و انسداد یک طرف با انفعال قابل پیشبینی طرف دیگر همراه شده بود، تولید نارضایتی در سینمای ایران چنان بود که همه برای اتمام ماموریت مدیریت فرهنگی دولت اول احمدینژاد لحظهشماری میکردند. فضای بسته فرهنگی صدای خیلیها را درآورده بود و منتقدان پرسروصدای وزارت ارشاد، نه هنرمندان که مشاوران فرهنگی و هنری رئیسجمهور بودند. همانهایی که طیف خانه سینما در سال 84 با لابیهایش اجازه نداد در رأس هرم مدیریت سینما بنشینند. سال 87 بهنظر میرسید انفعال بیشتر از رادیکالیسم، سینماگران را آزار میدهد. بهخصوص با جوی که بعد از توقیف «سنتوری» پیش آمد و پیامدش توقیف چند فیلم دیگر بود («تسویه حساب»، «صد سال به این سالها» و...) محدودیتها روزبهروز بیشتر میشد؛ محدودیتهایی که اگر هم معاونت سینمایی با آن خیلی موافق نبود، گامی هم در جهت برطرفکردنش برنمیداشت یا نمیتوانست بردارد. راه آسان، دردسترس و زودبازده و سودآور، ساختن کمدی بود که معمولا حساسیتی برنمیانگیخت و فروشاش تضمین شده بود. در نتیجه فیلمسازی چون سعید سهیلی که با فیلمهای جنگی وارد سینما شده بود و در سالهای بعد به سینمای اجتماعی گرایش پیدا کرده بود، همه زیانهای فیلمهای قبلیاش را با کمدی «چارچنگولی» جبران میکرد. مطبوعات مطابق معمول با کلید واژه ابتذال سراغ این جنس فیلمها رفتند و سینماروها بیتوجه به هر نقد و یادداشتی، به تماشای هر فیلمی شتافتند که به هر شکلی خندهای بر لبشان بیاورد.
میان کمدیهای این سال «دایره زنگی» و «همیشه پای یک زن در میان است» فیلمهای سر و شکلدارتری بودند. دایره زنگی نخستین ساخته پریسا بختآور با فیلمنامه اصغر فرهادی، کمدی موقعیتی بود که اساسش نه بر مبنای شوخیهای منفرد و بیربط که با یک نقشه راه دقیق شکل گرفته بود؛ کمدی اجتماعیای که برای طبقه متوسط ساخته شده بود. ورود ابراهیم حاتمیکیا به مضامین اجتماعی در فیلم «دعوت» چنان شتابزده بود که همه را دلتنگ موقعیتها و کاراکترهای تکراری فیلمهای قبلیاش کرد. در «آواز گنجشکها» بهنظر میرسید مجیدی از سقوط آزاد «بید مجنون» رهایی یافته و البته این بار بهجای «توبه نصوح»، گویی کهنالگوهای سینمای عامهپسند فارسی مورد توجه فیلمساز قرار گرفته بود. در «به همین سادگی» رضا میرکریمی دفتر قصهگویی را به کل بسته بود و رئالیسم را با نهایت مینیمالیسم همراه کرده بود. معدود تماشاگران «آتش سبز» احتمالا چیز زیادی از وقایع غریب فیلم متوجه نشدند ولی منتقدان و مفسرانی پای کار ایستاده بودند تا با نوشتههایی مطول وظیفه رمزگشایی از این ساخته محمد رضا اصلانی را عهدهدار شوند. چنان که «کنعان» الکن هم که در انتها به ریسمان معناگرایی آویزان میشد هم دوستدارانی داشت.
وقتی موعد برگزاری جشنواره فیلم فجر نزدیک شد، همزمان نخستین فیلم هالیوودی گلشیفته فراهانی روی پرده آمد؛ فیلمی که بازیگرش با رعایت قواعد و مقررات جمهوری اسلامی در آن حضور یافته بود ولی صرف حضور در فیلمی هالیوودی، حکم توقیف فیلم را صادر کرد. مجید شاهحسینی، مدیر فارابی و دبیر جشنواره فجر، نام «درباره الی» را از فهرست فیلمهای فستیوال خط زد و در اینجا جواد شمقدری مشاور هنری رئیسجمهور وارد ماجرا شد. شمقدری فیلم فرهادی را به فجر بازگرداند و چند روز بعد در یکی از ملالآورترین ادوار فجر، روزنامهها تیتر زدند الی جشنواره را نجات داد.