آژانس شیشه ای / ابراهیم حاتمی کیا 1376
حاج کاظم و جامعه مدنی
احسان ظلی پور_روزنامهنگار
حاتمیکیا فیلمنامه «آژانس شیشهای» را در اواخر دولت سازندگی نوشت. بعد از 2 فیلم «بوی پیرهن یوسف»و «برج مینو» که روایتهایی متفاوت از دفاعمقدس بودند. بوی پیرهن یوسف بهعنوان ملودرام با الگوی «از کرخه تا راین» ساخته شده بود و برج مینو به لحاظ روایت، ادامه منطقی «خاکستر سبز» بود. فیلمی که بهرام بیضایی آن را تدوین کرد. اما نه بوی پیرهن یوسف موفقیت از کرخه تا راین را تجدید کرد و نه برج مینو توانست دوستداران خاکستر سبز را راضی کند. حاتمیکیا در جستوجوی فضایی تازه سراغ موضوعی اجتماعی، شهری رفت و براساس فیلم «بعد از ظهر سگی» (سیدنی لومت)فیلمنامه آژانس شیشهای را نوشت؛ فیلمنامهای که ابتدا در وزارت ارشاد رد شد. بعد از انتخابات دوم خرداد که حبیبالله کاسهساز در دوره انتقالی و در زمانی کوتاه تا عوض شدن دولت، جای خاکبازان را در اداره نظارت و ارزشیابی گرفته بود، فیلم پروانه ساخت گرفت. یعنی آژانس شیشهای از آخرین فیلمهایی بود که در دولت دوم سازندگی مجوز ساخت گرفت و وقتی ساخته شد و به جشنواره رسید اصلاحطلبان روی کار آمده بودند؛ زمانی که بحث جامعه مدنی وارد گفتمان سیاسی کشور شده بود و آژانس شیشهای هم در همین بستر تفسیر و تحلیل میشد.
تقابلی که عدهای میان عصیان قهرمان و سیستم مشاهده میکردند، در واقع محصول رخدادهای دوران سازندگی بود ولی همزمانی اکران فیلم با روی کار آمدن محمد خاتمی، آژانس شیشهای را تبدیل به فیلمی کرد که انگار مقابل پیام دوم خرداد ایستاده است. چنین تفسیری با توجه به زمان نوشته شدن فیلمنامه و ساختش قطعا نمیتوانسته در محاسبات حاتمیکیا قرار گرفته باشد. ولی نکته غیرقابل انکار تضاد آرمان و مصلحت در جهان اثر بود که اولی را حاج کاظم و دومی را سلحشور نمایندگی میکرد. گروگان گرفتن مردم توسط رزمنده دیروز هم خواهناخواه به تقابل میان حاج کاظم و جامعه مدنی دامن میزد. فیلم به شکلی نمادین جناح بندیهای سیاسی جامعه دهه 70 را هم به تصویر میکشید. و در عین حال پیچیدگی ماجرا را نمایان میکرد. مقابل حاج کاظم بهعنوان شمایل بازمانده از دفاعمقدس، سلحشوری میایستاد که مأمور امنیتی بود؛ ماموری که برای امنیت و آرامش جامعه مقابل رزمنده دیروز که امروز گروگانگیر شده بود (تنها راه حاج کاظم برای نجات همسنگرش عباس) و فیلم با این تقابل و تضاد پیش میرفت. هرچند میان همکاران سلحشور، احمد کوهی هم بود که در گذشته شاگرد «حاجآقا مربی»(اصطلاحی که سلحشور به کنایه درباره حاج کاظم بهکار میبرد) بود و هنوز رابطهای مرید و مرادی میانشان جریان داشت. آژانس شیشهای در نهایت تصویری از جامعه ایران در پایان عصر سازندگی و ابتدای دوران اصلاحات بهدست میداد. جالبترین نکته درباره آژانس شیشهای، تغییر دیدگاههای دو جناح درباره آن در گذر زمان است. وقتی فیلم به نمایش درآمد، جناح چپ به دفاع از آن برخاست و جناح راست تخطئهاش کرد (مسعود دهنمکی در نشریهاش با تیتر درشت، فیلم را «آژانس گیشهای» نامید). بعدها جناح چپ آژانس شیشهای را تقدیسگر خشونت نامید و راست عاشق فیلم شد!