ندا شاهنوری | دکتری روابط بینالملل از دانشگاه تهران :
وقتی ماتئو سالوینی در سال2013 سکان رهبری حزب «لیگ شمال» ایتالیا را بهعهده گرفت، عدهای به طعنه گفتند که او این وظیفه را قبول کرده است تا صرفا در مجلس ختم این حزب حاضر شود. این ادعا چندان بیراه هم نبود؛ در آن سالها حتی بحران اقتصادی هم نتوانست بر شمار طرفداران این حزب بیفزاید اما در فاصله کوتاهی، ورق برگشت؛ مهاجران از مناطق آشوبزده آفریقا دستهدسته سوار قایق شدند تا آبهای لیبیِ گرفتار جنگ داخلی و داعش را به قصد سواحل جنوبی ایتالیا ترک کنند. در این شرایط عدهای گرد سالوینی که فریاد میزد «آنها را به ایتالیا راه ندهید؛ ما به اندازه کافی مهاجر داریم!» جمع شدند.
طیف راستها
در ایتالیا طیف گستردهای از احزاب راستگرا فعالیت میکنند؛ از حزب راستگرای میانهرو سیلویو برلوسکونی یعنی «فورتزا ایتالیا» تا لیگ شمالِ اومبرتو بوسی که یک حزب راستگرای افراطی محسوب میشود و در نهایت «کازاپاوند» و «فورتزا نوئوا» که در دسته احزاب نوفاشیست قرار میگیرند. در این میان پوپولیستهایی مثل حزب پنجستاره «بِپه گریلو» هم هستند که در بسیاری از موضوعات با راستگراهای افراطی ایتالیا اشتراکنظر دارند؛ اگرچه ممکن است خود را عملا بهعنوان یک حزب دستراستی معرفی نکنند.
از آنجا که راستگرایان افراطی و نوفاشیستها در موضوعاتی مثل مهاجرت، خروج از اتحادیه اروپا، نقد ملیگرایانه گروههای قومی، حملات پوپولیستی به سیاستمداران چپگرا و طرفداری از دولت اقتدارگرا با احزاب نوفاشیست مواضع مشترکی دارند، بسیاری آنها را یکی میدانند اما در واقع تفاوتهای آنها بیش از شباهتهایشان است. ملیگرایی راست افراطی (به استثنای احزاب منطقهگرایی مانند لیگ شمال) صرفا بر مسئله مهاجرت متمرکز است. اقتدارگرایی این احزاب در اصلاح نظام دمکراتیک موجود، تقویت رهبری و تمرکزگرایی خلاصه میشود و به این ترتیب اصلاح قانون اساسی در دستور کار آنها نیست. اما بزرگترین تفاوت این احزاب با یکدیگر، در موضوعات اقتصادیاست. احزاب راستگرای افراطی برخلاف نوفاشیستها بهشدت نولیبرال و حامی آزادیهای اقتصادی هستند و به دولتهای رفاه حمله میکنند. در نهایت باید اشاره کرد که احزاب راستگرای افراطی ساختار حزبی شکلیافتهتر و منسجمتری دارند و رهبرانشان قدرتمندتر و شناختهشدهتر هستند.
سابقه فعالیت احزاب راست
احزاب راستگرا و نوفاشیست، در ایتالیا پدیده نوظهوری نیستند. آنها بیش از یکصد سال در این کشور قدمت دارند. جنبش اجتماعی ایتالیا (MSI) از پایان جنگ جهانی دوم تا سال1994 میراثدار حزب فاشیست ایتالیا بود. MSI برخی از عناصر اصلی سنت فاشیسم یعنی وفاداری به موسلینی، انگاره دولت اقتدارگرا و سلسلهمراتبی را در خود حفظ کرد و برخی دیگر از این عناصر یعنی ضدآمریکاگرایی، یهودیستیزی و سنت ضدسرمایهداری آن را به اقتضای نوشدن زمانه بهمرور تغییر داد و به این ترتیب بقا پیدا کرد. این حزب در طول سالهای جنگ سرد فعالیت خود را به 2بخش تقسیم کرد تا هم بتواند در پارلمان ایتالیا مورد پذیرش قرار گیرد و هم روحیه انقلابیاش را حفظ کند. نوفاشیستهای MSI در قالب حزبی یا ساختار انقلابی فراحزبیشان خود را راه سومی میان لیبرالیسم و کمونیسم میدانستند و هدف اصلیشان در همه آن سالها جلوگیری از افتادن ایتالیا به دام کمونیسم بود.
در راستای همین هدف بود که آنها (بهویژه شاخه غیرحزبی و شبهنظامی MSI) در دهههای 1960 و 1970 به پیادهکنندگان «راهبرد تنش» در ایتالیا تبدیل شدند. راهبرد تنش، طرحی بود که تعدادی از نخبگان نظامی و امنیتی ایتالیا برای مواجهه با جنبشهای کارگری و دانشجویی طراحی کردهبودند. استراتژی تنش، اشکال گوناگونی داشت؛ از تلاش برای هشداردادن به جامعه درباره خطرات مبارزات دانشجویی و کارگری برای نظم عمومی گرفته تا انجام بمبگذاریهایی که به گردن سازمانهای چپ درگیر این مبارزات انداخته میشد و تقویت این باور را به دنبال داشت که سرانجامِ این مبارزات، رخدادن کودتای نظامی و دچارشدن کشور به سرنوشت شیلی و یونان است. خشونت روزانه نوفاشیستها نسبت به گروههای چپگرا در خیابان، دانشگاه، مدارس و کارخانهها یادآور رفتارهای آنها در دهه1920بود؛ خشونتی که از طریق آن کسب قدرت میکردند. در 2آگوست 1980 تنشها بالا گرفت و بمبگذاری نوفاشیستها در ایستگاه قطار «بولونیا» منجر به کشتهشدن 85نفر شد. سرانجام پلیس وارد عمل شد، راهبرد تنش کنار گذاشته شد و رهبر نوفاشیستها یعنی روبرتو فیوره از ایتالیا به لندن گریخت.
نقطه ظهور راستها
فساد سیاسی و اقتصادی گسترده احزاب بزرگ و سنتی ایتالیا که پیامد تمرکز طولانیمدت قدرت در دست چند حزب بود سرانجام در آغاز دهه1990 منجر به فروپاشی نظام حزبی ایتالیا شد؛ یعنی آنچه بهاصطلاح «جمهوری اول» خوانده میشد. پایان جنگ سرد، دشمن سنتی احزاب راستگرا یعنی کمونیسم را هم از بین برد؛ MSI مثل سایهای در تاریکی گم شد و جای آن را چند حزب راستگرای افراطی و نوفاشیست گرفتند که لیگ شمال، یکی از آنها بود. نام کامل این حزب، «لیگ شمال برای استقلال پادانیا» (دره رود پو در شمال ایتالیا) است، تاسیس آن به سال1991 برمیگردد و موسس آن اومبرتو بوسی است. لیگ شمال در حقیقت یک جنبش سیاسی برای اعطای خودمختاری بیشتر به نواحی صنعتی شمال ایتالیا و تغییر نظام این کشور به یک جمهوری فدرال است. هدف لیگ شمال، جدایی بخشهای شمالی ایتالیا از جنوب آن است.
اومبرتو بوسی معتقد است که باید به جای پرداختن به «مشکل جنوب» روی «مشکل شمال» متمرکز شد. به باور او سالهای متمادی تلاشهای گسترده و بیسرانجامی برای بهبود وضعیت اقتصادی جنوب ایتالیا انجام گرفته است؛ منطقهای که از نظر شاخصهای توسعهیافتگی یکی از عقبماندهترین بخشهای اروپای غربیاست. از دید حامیان این حزب، این شمال صنعتیاست که سالها گرفتار دیوانسالاری فرسوده و دولتهای «دزد» و ناکارآمد رم و متحمل بار اقتصادی جنوب بوده است و حالا دیگر وقت آن رسیده که خود را از این وضعیت نجات بدهد. به این ترتیب لیگ شمال نوعی از هویت منطقهای را شکل میدهد که مبتنی بر شباهتهای داخلی (قومی ـ زبانی) است و دیگران را از آن بیرون میگذارد. این «دیگران» نهفقط شامل ساکنان مناطق جنوبی ایتالیا میشود بلکه مهاجران غیرقانونی مسلمانی را هم در بر میگیرد که به باور راستگرایان، تهدیدی جدی برای هویت این مناطق به شمار میروند.
لیگ شمال همین نگاه را در سیاست خارجی هم دنبال میکند و زمانی که در قدرت سهیم میشود (بهعنوان مثال با برلوسکونی ائتلاف میکند و چند کرسی در کابینه به دست میآورد)، در موضوعاتی مانند گسترش اتحادیه اروپا، مقابله با تروریسم و رابطه با ایالات متحده با تاکید بیش از حد بر آنچه منافع ملی ایتالیا میخواند، منافع منطقهای و ایدئولوژیک خود را دنبال میکند. در مقابل لیگ شمال با گرایشهای مرکزگریز آن، حزب اتحاد ملی قرار دارد که در سال1995 از خاکسترهای MSI سر برآورده است.
اتحاد ملی، یک حزب دستراستی افراطیاست که بیشتر در نواحی جنوب ایتالیا فعالیت میکند. این تشکل که یک حزب نوفاشیستی محسوب میشود تنها یک سال پس از تاسیس توانست در انتخابات محلی رم و ناپل بالاترین رأی را به دست آورد و برای مدتی به سومین حزب بزرگ ایتالیا تبدیل شود. اتحاد ملی یک حزب محافظهکار است که بر ارزشهایی مانند خانواده، وطنپرستی و امنیت ملی تاکید میکند؛ در زمینه سیاست خارجی حامی برقراری رابطه با اسرائیل و ایالات متحده است و در سیاست داخلی بر حاکمیت قانون بهویژه قوانینی که مهاجرت و استفاده از موادمخدر را ممنوع میکنند، تاکید دارد؛ از میان گروههای نفوذ ایتالیا به جامعه یهودیان این کشور نزدیک است و در زمینه موضوعات اقتصادی، نسبت به حزب فورتزا ایتالیا رویکرد چپگرایانهتری دارد؛ آنهم بهدلیل ترکیب حامیانش که بیشتر، از میان جامعه کارمندان و حقوقبگیران هستند.
فورتزا نوئوا یکی دیگر از احزاب نوفاشیستی ایتالیاست که در اواخر سال2016 توانست کرسیهایی را در انتخابات شهرداریها به دست بیاورد. موسس این حزب روبرتو فیوره است. او 2سال پس از انفجار بولونیا به ایتالیا بازگشت و توانست از بین طرفداران دوآتشه یا بهاصطلاح تیفوسیهای باشگاههایی مثل لاتزیو و رم، جوانان طرفدار موسیقی پانک (کلهتراشیدهها) و طبقات فقیرتر جامعه ایتالیا طرفدارانی برای خود دستوپا کند.
این حزب دارای یک شاخه شبهنظامیاست که سابقه حمله به مهاجران را نیز دارد. کازا پاوند هم یک حزب نوفاشیستی دیگر است که بیشتر طرفدارانش را ایتالیاییهایی تشکیل میدهند که در سالهای اخیر در هیچ انتخاباتی شرکت نکردهاند و حالا مشارکت سیاسیشان چند کرسی در انتخابات شورای شهر برای این حزب به ارمغان آورده است. حامیان این حزبِ همچنان وفادار به موسلینی به خون پاک ایتالیایی اعتقاد دارند و ادعا میکنند که مهاجران به ایتالیا پناه نیاوردهاند بلکه حمله کردهاند تا ارزشهای مسیحی آن را از بین ببرند. دفاتر این حزب در سراسر ایتالیا چیزی شبیه به بنیادهای خیریهاند؛ با این تفاوت که در آنها سیاستهای ضدمهاجرتی، نژادپرستی و دشمنی با بلژیک به همراه بستههای کمکهای غذایی بین فقرا تقسیم میشود.
مسلمانستیزی؛ جایگزین یهودیستیزی
به این ترتیب میتوان گفت که احزاب راست افراطی و نوفاشیستهای ایتالیا در راهبردهایشان بروکسل را جایگزین مسکو و مسلمانستیزی را جایگزین یهودیستیزی کردهاند. آنها برای رسیدن به قدرت، گاهی با راست میانه ایتالیا و گاهی با احزاب پوپولیست همراه میشوند؛ پایگاه اجتماعیشان را در پایینترین طبقات هرم اقتصادی پیدا کردهاند و با احزاب همفکر دیگر در سراسر اروپا پیمان برادری دارند. برای مثال میشود به دوستی نزدیک ماتئو سالوینی با همتای فرانسویاش مارین لوپن اشاره کرد.
این نزدیکی به حدیاست که میتوان گفت راست افراطی در حال تنیدن تار یکپارچهای در سراسر اروپاست؛ شبکه بههمپیوستهای که موفقیت و شکست یکی از اجزایش در انتخابات یک کشور بر پیروزی یا شکست دیگری در کشوری دیگر هم تأثیر میگذارد. رسواییهای این احزاب هم مشابه و مسریاست. چیزی از افشای کمکهای مالی و سیاسی پوتین به احزاب دستراستی در اروپای شرقی نگذشته بود که معلوم شد مارین لوپن هم از کمک مالی روسها (چیزی حدود 5/7میلیون پوند) بهره برده است. حالا با توجه به نزدیکبودن انتخابات سال2018 تحقیقات در همین زمینه در ایتالیا آغاز شده است. در میان همه زمزمههای مبهم درباره انتخابات آتی ایتالیا تنها یک خبر قطعی وجود دارد: هیولای چندسر راستگرایی افراطی از سایه، بیرون خزیده است.
یکشنبه 26 فروردین 1397
کد مطلب :
12175
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/XrnW
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved