• چهار شنبه 26 دی 1403
  • الأرْبِعَاء 15 رجب 1446
  • 2025 Jan 15
سه شنبه 23 دی 1399
کد مطلب : 121704
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/mZ61R
+
-

قصه شهر/ تهران مهربان

داوود پنهانی- روزنامه‌نگار

«آندری بیه‌لی» نویسنده روسی در رمان «پترزبورگ»، جایی در توصیف یکی از شخصیت‌های داستان هنگام ورود به بلوار نوسکی، می‌نویسد: «بدن هر فردی که به درون پیاده‌رو جاری می‌شود، به عضوی از یک بدن عمومی بدل می‌گردد، به یک ذره یا دانه خاویار...» ورود این بدن عمومی به شهر، از یک خانه آغاز می‌شود، از یک کوچه. به یک محله می‌رسد، خیابان می‌شود و خیابان‌ها به هم پیوند می‌خورند؛ چونان سرشاخه‌های کوچک یک رود. شهر، چون دریایی در برابر نگاه ما بیدار می‌شود و امتداد پیدا می‌کند. از یک خانه تا هزاران کوچه و خیابان کوچک و بزرگ. حکایت هر صبح تهران همین است. افراد، بدن‌ها، شهروندان به خیابان می‌رسند و همین‌جاست که آنها را به یاد می‌آوریم. همزمان با این یادآوری، شهر در ما بیدار می‌شود. حاصل جمع نهایی این بیدار شدن از جسم و به یاد آوردن، تن سپردن به روشنایی روز و راهی شدن به خیابان است. این برنامه جمعی بسیاری از ماست. شهر ما را در برگرفته است و ما درون شهر عمر می‌گذرانیم. گذر عمر هر روز تکرار می‌شود. به یاد آوردن و برخاستن، کنش اصلی ما در شهر است و می‌تواند معطوف به هدف خاصی نباشد. هدف، زندگی است. در حد فاصل خانه تا محل کار، ما می‌رویم و زندگی در شهر آغاز می‌شود و شهر در این آغاز شدن هر روز به یاد آورده می‌شود و در این یادآوری است که بار دیگر می‌فهمیم که تهران بزرگ، چقدر بزرگ است. بزرگ و بی‌انتها و مهربان. تهران در همه سال‌هایی که ما انسان‌ها خیابان و خانه‌های قدیمی‌اش را از او گرفته‌ایم، در همه سال‌هایی که ما آسمان آبی و کوهستان‌ها و باران و برفش را از او گرفته‌ایم با ما مهربان بوده است. در همه سال‌هایی که از همه جای این کشور راهی تهران شده‌ایم، در همه روزهایی که توی ترافیک مانده‌ایم و کاری داشته‌ایم و ترس نرسیدن به‌کار و گرفتاری‌مان مانع از آن شده تا خوب به اطراف‌مان نگاه کنیم و زیبایی‌های شهر را ببینیم با ما مهربان بوده است. تهران غبار ما را بر دوش گرفته و گرانی‌مان را تاب آورده و برای هر کسی که راهی این شهر شده، آغوشی گشوده داشته است. این را تنوع انسان‌هایی که در این شهر زندگی می‌کنند و از همه جای ایران برای زندگی به پایتخت آمده‌اند، نشان می‌دهد. شهری برای همه بوده و قرار است که این را در برنامه‌ریزی‌هایمان برای امروز و آینده نیز به یاد آوریم و لحاظ کنیم. این شهر هر مشکلی داشته باشد، قضاوت درباره آن مشکل فقط محصولی مدیریتی نیست، نیازمند کنکاشی فرهنگی هم هست. در این کنکاش ما می‌توانیم به‌خود رجوع کنیم تا ببینیم وقتی درباره تهران به قضاوت می‌نشینیم، آیا مهربانی‌اش را به یاد می‌آوریم. ما در وسعت بی‌انتهای این شهر، فرصت‌های بسیاری داشته‌ایم، به‌دست آورده‌ایم و گاه از دست داده‌ایم، اما هر بار به مشکلی برخورد می‌کنیم، این را به شهر، به تهران و زندگی در آن مربوط می‌دانیم. جایی که در خوشی و ناخوشی خودش با ما مهربان بوده است. این شهر تجسم رفتار تک‌تک ماست؛ با همه خوبی و بدی‌اش. هر فرد، قطعه‌ای از ستون فقرات این شهر است. ما به میانجی بدن خود، تن خود، در تهران حضور داریم و لمس هر نقطه از شهر به مدد هماهنگی با این ارگانیک شهری امکان‌پذیر است.
در این شهر به همان اندازه که ما به حال خود رها می‌شویم، به همان اندازه نیز در پناه شهر قرار گرفته‌ایم. پس، جایی که به بدی خیره می‌شویم، تنها قادر به نجوای نیمی از روایت خود با تهران هستیم. از این منظر، این شهر به همان اندازه که می‌تواند، شما را غمگین کند، توانسته لبخند روی صورت‌تان بنشاند.
یادآوری این تهران، یادآوری کوچه و خیابان‌هایی است که روزی روزگاری از آن گذشته‌ایم، آهسته یا سنگین یا گریز‌پا گذشته‌ایم، شانه به دیوار تکیه داده و گذشته‌ایم، با یار گذشته‌ایم، تنها گذشته‌ایم، توی دست‌مان بی‌قراری بوده که گذشته‌ایم، روی صورت‌مان چین و شکن و گرما بوده که گذشته‌ایم، گاهی خندیده‌ایم و گذشته‌ایم، چقدر گذشته‌ایم و اکنون محض به یادآوردن همه آن کوچه‌ها، آن لحظات و لحظات دیگری که بعد از این خواهند رسید، به تهران خیره می‌شویم و به یاد می‌آوریم که تهران مهربان هم بوده است.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید