• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
دو شنبه 15 دی 1399
کد مطلب : 120842
+
-

یادداشت/ پیشینه گیاهخواری در روزگاران کهن

میرجلال‌الدین کزازی- نویسنده و استاد دانشگاه

گیاهخواری، گرایشی رفتاری، شیوه‌ای است در خوان و خوراک که پیشینه‌ای بسیار کهن دارد. این پیشینه بازمی‌گردد به جهان باستان که در سامانه‌های اسطوره‌شناختی و آیین‌های کهن نمود یافته است و بر پایه این پیشینه دیرینه، مردمان نخست گیاهخوار بوده‌اند و اندک‌اندک به خوراک‌هایی که با کشتن جانداران دیگر فراهم می‌شد روی آورده‌اند. از همین روی، در پاره‌ای از افسانه‌ها و باورهای کهن، هنگامی که مردمان از خوان و خوراک گیاهی به خوان و خوراک گوشتین می‌گرایند، آنچه روزگار زرین نامیده می‌شود به پایان می‌رسد، زیرا این رفتار، رفتاری درشت و ستمگرانه و بسیار نکوهیده و ناپسند پنداشته می‌شده است. ناگفته پیداست که نکوهید‌گی آن هم از آنجاست که آدمی پایه هستی و ماندگاری خویش را بر نابودی و کشتن جانداری دیگر می‌نهد. در این سامانه‌ها، روزگار زرین، روزگاری بوده است که آدمیان در آرامش و آشتی با جانداران دیگر در جهان می‌زیسته‌اند اما از آن زمان که گوشت‌خواری آغاز می‌گیرد، جانداران از آدمیان بیمناک و هراسان می‌شوند و از آنان می‌گریزند، زیرا همواره چشم می‌داشته‌اند که آسیبی و گزندی از سوی آدمیان به آنان برسد. بازتاب این بن‌مایه اسطوره‌ای و باور شناختی را در فرهنگ ایرانی، در افسانه‌های کهن در داستان دهاک ماردوش(ضحاک ماردوش) می‌بینیم. در بخشی از این داستان، اهریمن در جامه و آرایش خوالیگر به نزد دهاک می‌آید و می‌گوید که من آشپزی هستم که در این کار بسیار چیره‌دست و استادم. خوراک‌هایی می‌توانم پخت که همانند ندارد. دهاک او را سالار آشپزخانه شاهی می‌گرداند. اهریمن می‌آغازد بدان که دهاک را با خوراک‌هایی که از جانداران فراهم می‌شود بپرورد، مانند تخم مرغان.
اندک‌اندک به خوراک‌های گوشتین می‌رسد. دهاک این خام و خوراک را بسیار خوشایند و دلپسند می‌یابد، بر آن سر می‌افتد که خوالیگرِ چرب دستِ خود را پاداشی بدهد. به او می‌گوید که چه پاداشی می‌خواهی؟ اهریمن از دهاک می‌خواهد که بوسه‌ای بر دو شانه او بزند. هرچند این درخواست، درخواستی بوده است بسیار شگفت و نابهنجار، دهاک به ناچار می‌پذیرد. از بوسه جای اهریمن دو مار بر شانه دهاک می‌روید. از آن پس دهاک به ماردوش برنامیده می‌شود. ماران دمار از روزگار این شهریار ستمگار که فریفته دیو شده است بر می‌آورند و آرامش و آسایش را از او می‌ستانند. این‌بار اهریمن در جامه و آرایش پزشکان به نزد دهاک ماردوش می‌آید. می‌گوید که چاره این درد و رنج و آزار نزد من است. دهاک می‌پرسد آن چاره چیست؟ همه پزشکان در درمان این گزندگران درمانده‌اند. حتی زمانی که ما این ماران را می‌درویم و با تیغ از میانه می‌بریم، دیگر بار آن بخش بریده‌ می‌روید. دیو به دهاک می‌گوید که چاره آنکه این ماران آرام بگیرند و تو را نیازارند این است که هر روز از مغز دو جوان خورشی ویژه بسازیم. هنگامی که این دو مار، از آن خورش توشه برگیرند آرام خواهند گرفت و تو را نخواهند آزرد. با این ترفند هر روز دو جوان را می‌آورده‌اند به آشپزخانه شاهی، آنان را می‌کشته‌اند، از مغز سرشان برای ماران دهاک خورش می‌ساخته‌اند. نمی‌خواهم داستان را پی بگیرم. خواسته من آن بود که نشان بدهم در افسانه‌های ایرانی هم این بنمایه باستانی و اسطوره‌ای بازتاب یافته‌ است. با خوردن گوشت آن منش تباه، آن خوی و خیم ددانه در دهاک نیرو می‌گیرد و به کردار در می‌آید. به هر روی، پیشینه گیاهخواری به روزگاران بسیار کهن بازمی‌گردد.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید