دانیال معمار- روزنامهنگار
چقدر این روزها دارم حسرت میخورم، حسرت چند دقیقه نشستن در مسجد گوهرشاد و زل زدن به گنبد طلایی آقا. زل زدن به طرحهای اسلیمی و نقوش هندسی حک شده بر کاشیهای لاجوردی و فیروزهای. من عادت دارم وقتی میروم زیارت، یک گوشه ایوان مقصوره بنشینم و نگاه کنم به یک به یک زائرها. از کرامات آقا چیزها دیدهاند این مردم بیپناه. برای همین است که گوشه و کنار حیاط مسجد، عشق و حاجت غوغا میکند. دوست دارم نگاه کنم به آن پیرمرد محاسن سفید که انگار عرقچین سفید را روی سرش چسبانده بودند. پیرمرد به دیوار خوش آب و رنگ مسجد گوهرشاد تکیه داده بود، قرآن خط درشتاش را باز کرده و از پشت عینک ضخیماش، آیهها را خط میبرد. نگاه کنم به آن طلبه جوان که دشداشه سفیدش برق میزد و هنگام نماز، چفیهاش را مثل عبا روی دوشش میانداخت. نگاه کنم به آن 2 نوجوان صفر کیلومتر که انگار آمده بودند اردو. توی کیفشان که به زور از گیتهای بازرسی حرم رد کرده بودند به اندازه یک سوپر مارکت خوراکی داشتند. من این روزها به اندازه همه عمرم دلتنگ دیدن این تصاویر هستم. دروغ چرا؟ کرونا و تلخیهایش انگار همهچیز زندگیمان را انداخته روی دور تند، سرعتمان بالا رفته و این پدال گاز لعنتی را ول نمیکنیم، گاهی اوقات باید بزنیم بغل. گوشهای توقف کنیم و آبی به سر و صورتمان بزنیم؛ این باتریهای زهوار در رفته باید شارژ دوباره شود. زیارت امام رئوف برای من همان شارژ دوباره است در این زندگی پر درد و رنج. عادت دارم؛ وقتهایی که غمها محاصرهام میکنند، سریع یاد مشهد بیفتم، یاد جایی که میشود لبها و صورت را چسباند به ضریحی و رفت توی یک حال و هوای دیگر.
حالا که شنیدهام صحن و سرای خورشید خراسان را به روی زائران دوباره باز کردهاند، دوست دارم دوباره بروم کنار کفشداری شماره۱۱ و زل بزنم به زائرانی که گرد ضریح آقا میچرخند و دعا میخوانند. دوست دارم بروم میان همه آن عاشقانههای رواقها بایستم و بعد از «السلام علیک یا امام رئوف» بگویم؛ آقاجان! ما نمک پرورده شما هستیم...
دو شنبه 8 دی 1399
کد مطلب :
120172
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/R6noL
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved