از پراگ تا ارغوان
نثر و زبان دوائی شاعرانه و تصویری است
علیاکبر شیروانی
پرویز دوائی با فیلم آغاز کرد، با ترجمه مقالات و متن فیلمنامه برای دوبله، با ترجمه کتابهای آموزشی و تحلیلی سینما و با نقد فیلم و همین سینما که او را از وطن دور کرد و برای همیشه ساکن پراگ شد. دوائی که بعدتر در ایران بیشتر شناخته شد، از سینما به ادبیات نقل مکان کرد و با بهاریههایی که برای مجله فیلم نوشت و با نامههای گاهگاهش که هر از چندی جایی منتشر میشد و بعدتر با قصه و داستان خودش را در ادبیات تثبیت کرد. نثر و زبان دوائی شاعرانه و تصویری است؛ اولی را وامدار دوری از وطن است و الفت با شاعران کلاسیک و همنشینی با شاعران همدورهاش و دومی را مرهون سینما و سالها کار برای سینما. اگر خردهای بر کار دوائی بشود گرفت، ماندنش در دورهای خاص است و گرچه این را برخی مزیت کارهایش میدانند و بعضی نقیصه.
«خانه ما یک خانه قدیمی بود با در دو لنگه گل میخدار و کلون و دالان پشت در و دو تا ایوان روبهروی هم. بعد اتاق پنجدری بود و اتاق زاویه و اتاق یمین و یسار و آبانبار و زیرزمینهای زیر ایوان، حوضگردی که وسط بود و چهار تا باغچه دور حوض که یکیاش یک درخت شمشاد داشت که شاخههایش به ابر میرسید. توی یکیاش بوتههای جارو درآمده بود، سبز و سرخ از قد ما بلندتر که با بهرام لایش قایم موشک بازی میکردیم. یکیاش هم بوته شاهدانه درآمده بود که گفته بودند دست نزنیم ولی میکندیم و میخوردیم که بعدش سرمان گیج میرفت و خوابمان میگرفت. اتاقها سقفهای تیر چوبی داشتند و درهای دولنگه تنگ که تا کمر چوب بود و بعد بالایش چهارخانه- چهارخانه قابهای کوچک شیشهای داشت، و بالای سردر به شکل نیمقوس، شیشههای رنگی بود... آفتاب که پشتش میخورد نورش رنگووارنگ، سبز و سرخ و کبود و آبی به دیوار روبهرو، به پیشبخاری، به سر طاقچه میافتاد».