پایان سرد جنگ سرد
فروپاشی شوروی فصل تازه ای در تاریخ ایران فراهم کرد
علیرضا احمدی
سرمای نخستین روزهای زمستان سال1370 که تهران را فراگرفت، پایتخت همسایه شمالی ایران در تب تحولات سیاسی میسوخت و میخاییل سرگیهویچ گورباچف درخانه مجلل خود در 16کیلومتری غرب مسکو فروپاشی میراثی را به نظاره نشسته بود که رومانفها تسلیم بلشویکها کرده بودند. اصلاحات اقتصادی (پرسترویکا) و اصلاحات سیاسی- ایدئولوژیک (گلاسنوست) او ستونهای سلطه شوروی را کاملا سست کرد و جنگ سرد را به پایانی مسالمتآمیز رساند.
پیش از این سلطه کمونیسم بر اروپایشرقی و حتی خود روسیه رو به زوال نهاده بود؛ فرایندی که با مرگ برژنف در 1982 کلید خورد. او اتئلافی جهانی متشکل از ژاپن، چین، ایالات متحده و اروپای غربی را علیه شوروی شکل داده و بنبستی ایجاد کرده بود که جانشینان او (آندروپوف و چرنینکو) هم نتوانستند درمقابل فرسایش شتابنده ساختارهای سیاسی- اقتصادی شوروی مقاومت کنند.
زمانی که گورباچف در 1985 بهعنوان رهبر اتحاد جماهیر شوروی برگزیده شد، دیگر نمیشد درمقابل نیاز روزافزون به تغییرات گسترده مقاومت کرد و بهنظر میرسید دیگر تاریخ مصرف دکترین برژنف به سر رسیده است؛ دکترینی که شاکله اصلی سیاست خارجی شوروی را شکل میداد و معتقد بود که «حاکمیت هر کشور سوسیالیستی نمیتواند مغایر با منافع و امنیت دیگر کشورهای سوسیالیستی یا نهضت انقلاب جهانی باشد.»
در چنین شرایطی آخرین زمامدار 54ساله شوروی گزینه اصلاحات از بالا به پایین را برگزید و طی 6سال کشورش را از یک اقتصاد مرکز محور مارکسیستی به بازار آزاد و از دیکتاتوری کمونیستی به انتخابات آزاد رهنمون کرد که البته کار سختی بود؛ چراکه در یکسو محافظهکاران پولیتبورو قرار داشتند و در سوی دیگر مردمی که در انتظار تغییرات عمیق بودند و این خطر وجود داشت که با خارج شدن سررشته امور از دست گورباچف و همکارانش، مسیر سقوط هموار شود؛ همانگونه که شد. برخی اصلاحات گورباچف را به تعمیر یک هواپیمای درحال پرواز تشبیه کردهاند. برنامههای خوبی برای تعمیر هواپیما تدارک دیده شد، اما مشکل اینجا بود که خدمه پرواز (محافظهکاران پولیت بورو) میتوانستند هر زمان که اراده کنند، مانع فعالیت تعمیرکاران شوند.
انقلاب گورباچف دستاورد چشمگیری به بار نیاورد، جز اینکه بوریس یلتسین در یک انتخابات آزاد در ماه می 1990 به رهبری جمهوری روسیه انتخاب و نخستین رهبرسیاسی شد که با مبارزه علیه حزب کمونیست به بالاترین مقام کرملین دست یافت و ضدکمونیستها توانستند عرضاندام کنند؛ اکنون او داعیهدار اصلاحات رادیکال بود و این موضوع به واگرایی جمهوریها دامن زد و یکی پس از دیگری از دولت مرکزی شوروی اعلام استقلال کردند و نبرد 2رهبر در بیستوششمین روز از دسامبر1991 با پیروزی یلتسین به پایان رسید و او نخستین رهبر این کشور بود که پس از 10قرن حکومت استبدادی، با رأی آزاد مردم انتخاب شد.
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی علاوهبر تأثیرات شگرفی که با پایان دادن رسمی به جنگ سرد بر نظام بینالملل برجای نهاد و بنیان عصر نوینی در روابط بینالملل را پیریزی کرد، بر تحولات خاورمیانه و حوزه خلیجفارس نیز سایه انداخت و کشورهای این منطقه ازجمله ایران از آن متأثر شدند. این دگرگونی بزرگ در خارج که با تغییرات چشمگیر در ساختارهای قدرت در داخل ایران همراه شده بود، رویههای ایران را در عرصه سیاستخارجی متحول کرد و بهقول روحالله رمضانی اصل محوری نه شرقی، نه غربی تحتالشعاع اصل تازهای قرار گرفت که میتوان عنوان هم شمالی، هم جنوبی را برآن نهاد که لاجرم راهبردهای ایران در آسیای مرکزی (شمال) و خلیجفارس (جنوب) با توجه به پایان جنگ سرد و نقشآفرینی جدید ایالاتمتحده در این مناطق بازتعریف شد.
پس از تحولات شوروی، ایران در حوزه آسیای میانه و قفقاز با 8 جمهوری غالبا مسلماننشین همسایه شد که بحرانهای پیش روی آنان که اکثرا میراثی از عصر استالین تلقی میشد، میتوانست جمهوریاسلامی را متأثر کند. محرومیت از خطوط مواصلاتی دریای آزاد و درگیریهای هویتی مهمترین چالشهایی بود که جمهوریهای تازه استقلال یافته با آن مواجه بودند و بیم آن میرفت ایران هم (با توجه به برخورداری از پیشینه مشترک تاریخی با ساکنان این منطقه) از این بحرانها آسیب ببیند؛ چالشهایی که آتش برخی از آنها مانند بحران قرهباغ، همچنان دراین منطقه زبانه میکشد.
دراین میان با توجه به اهمیت ژئوکالچری و ژئواکونومیکی آسیایمیانه و قفقاز برای ایران، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی فرصت ویژهای برای احیای موقعیت جمهوریاسلامی بالاخص در حوزههای اقتصادی و امنیتی در این منطقه فراهم کرد و سبب شد ایران با استفاده از ابزارهایی مانند ایفای نقش فعالتر در سازمان همکاری اقتصادی «اکو» (که در دهه40شمسی و با مشارکت 3 کشور ایران، پاکستان و ترکیه پایهریزی شد، اما پس از فروپاشی شوروی کشورهایی مانند افغانستان، جمهوریآذربایجان، قزاقستان، ترکمنستان، قرقیزستان، ازبکستان و تاجیکستان نیز به آن پیوستند) و اجرای طرحهای خط لوله برای انتقال نفت و گاز به تحکیم موقعیت خود در منطقهای بپردازد که اکنون با خلأ قدرت مواجه بود و سایه سنگین یک ابرقدرت کمونیستی از سر آن برداشته شده بود.
اینها در شرایطی است که فروپاشی شوروی چالشهایی نیز در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز برای ایران به همراه داشت؛ از یکسو خلأ قدرت و اوجگیری منازعات قومی-هویتی در این منطقه راه را برای حضور قدرتهای فرامنطقهای (بهویژه آمریکا و رژیم صهیونیستی) باز میکرد که این موضوع تهدید بالقوهای برای جمهوریاسلامی بهحساب میآمد. از سوی دیگر بحرانهای مرزی و رنگینکمان مذاهب و اقوام و برخوردهای گاه و بیگاه ناشی از آن در نزدیکی مرزهای ایران، دغدغههای امنیتی و فرهنگی قابل تأملی ایجاد میکرد. بخش دیگری از تأثیرات فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بر ایران در جنوب و منطقه خاورمیانه و بهویژه خلیجفارس نمایان شد، چراکه اکنون فرایند استیلای ایالاتمتحده بر این منطقه که از زمان جنگ اول خلیجفارس آغاز شده بود، تکمیل و پازل نظم نوین جهانی نمایانتر میشد؛ شرایطی که چندان خوشایند جمهوریاسلامی نبود، چراکه با ایجاد پایگاههای متعدد نظامی درکشورهای حوزه خلیجفارس همراه بود و اتحاد راهبردی این کشورها با ایالات متحده شرایط را برای نقشآفرینی فعالتر ایران در منطقه که با خروج تدریجی از بحرانهای زمان جنگ، قصد داشت گامهای سریعتری درمسیر بازسازی اقتصادی کشور بردارد، دشوارتر و راه تبدیل ایران به یک قدرت منطقهای را ناهموار میکرد.