داوود پنهانی_روزنامه نگار
در گوشهای از یک مرکز خرید شهری، چند مبل برای نشستن گذاشتهاند، برای استراحت تا اگر کسی از پیادهروی خسته شد و خواست برای دقایقی نفس تازه کند، آنجا بنشیند. زنی با دو بچه روی دو تا از صندلیها نشستهاند. زن با گوشی تلفناش مشغول صحبت است. یکی از پسرها کنار اوست و پسر بزرگتر روی صندلی دیگر لم داده و مشغول بازی است. توی مبل فرو رفته و بیخیال هر چیزی که در این جهان پر آشوب وجود دارد با انگشتانش بازی میکند و در خیالات و رویاهایش غرق شده است. این صحنه برای ما آدمبزرگها، چیزی ناشناخته یا امری فراموش شده است. اینکه روزی بیدغدغه روی صندلی بنشینیم و بدون فکر کردن به هزار موضوع کوچک و بزرگ غرق خیالپردازی و سکوت و آرامش شویم. نشستن و لم دادن روی صندلیها یا نیمکتهای شهر برای ما شبیه آنچه برای آن کودک اتفاق افتاده نیست. آن تصویر، چیزی است که انگار فقط به کودکان اختصاص دارد. ما با آن تصویر آشنا نیستیم اما تمنای بودن در چنین لحظهای را در وجود خود داریم. شهر میتواند جایی باشد که این تمنا را برآورده میکند. برای بودن در چنین موقعیتی، بدون هیچ دغدغهای باید در شهر بود و حضور داشت. صرف حضور داشتن اما بدین معنی نیست که چنین امکانی هم در اختیار شما قرار خواهد گرفت. شهر خوب بهنظرم شهری است که این فرصت را در اختیار شهروندانش بگذارد تا برای لحظهای هر جا که حضور داشتند، امکان ولو شدن و استراحت و رفتن به خیالات و رویاهایشان را داشته باشند.
شهر فقط جایی برای حرکت نیست. این تلقی اما چنان در ذهن ما جای گرفته است که هر جا هم بخواهیم از آرامش شهری یاد کنیم، در نمادینترین شکل آن به پیادهروی یا دوچرخهسواری اشاره میکنیم. دو رفتاری که باز هم نشاندهنده حرکت در شهر اما به شیوهای دیگرند. پس کجا به آرامش میرسیم؟ کی قرار است روی نیمکت بنشینیم و برای دقایقی نفس تازه کنیم؟ کجای این شهر جایی برای نشستن و رویابافی و خیالپردازی همچون آن کودک نشسته روی صندلی، پیدا میشود؟ اگر بخواهم مثال بزنم، باید به آن قسمت از بوستانهای شهر رفت که سالمندان جایی برای نشستن پیدا کرده و با دوستان خود ساعاتی از روز را سپری میکنند. زیباترین و سادهترین تصویر از آرامش در زندگی شهری آنجاست. ما نیاز به گسترش چنین مکانهایی داریم. جایی که بتوان نشست، بتوان سکوت کرد، بتوان به شهر خیره شد و از این خیره شدن به روبهرو، لذت برد. سکوت اما امری فراموش شده است. برای آنان که دستی در ابداع داشته و دارند و پایههای شهر را بسته و چفت کردهاند، گویا شهر تنها جایی برای حرکت بوده است. تلقی حرکت بهعنوان مهمترین مولفه زیست شهری چنان اهمیتی داشته که انگار تمام شهر قرار است در خدمت مسیر و خیابان و کوچه باشد. همین باعث شده تا الگوی زیستی ما تابع حرکت باشد. با ماشین، با دوچرخه یا پیاده. از خانه که پا بیرون میگذاریم تا زمانی که به خانه بر میگردیم، در حرکتیم. سیال و بیوقفه و خستگیناپذیر.
تن بیقرار ما حتی حین کار اداری، حین خرید، حین خیره شدن به ویترین مغازهها، حین نشستن توی کافه و رستوران هم در حرکت است و آسودگی ندارد. ما چنان تابع حرکت شدهایم که توی این شهر کمترین جا برای نشستن پیدا میشود. توی مراکز خرید، توی پیادهرو، حتی توی پارک. شما فرصت ندارید تا بنشینید، سکوت کنید و بیاختیار مثل آن کودک، در سکوت خیالپردازی کنید. به ما آموختهاند که توی این شهر مدام باید برویم و برگردیم. اگر جایی برای رفتن هم نداشته باشیم، باز هم قرار نیست به سکوت و سکون برسیم. توی پارک هم که میرویم، محض ورزش و پیادهروی است. نشستن، سکوت کردن، رویابافی و خیالپردازی توی این شهر اهمیتی ندارد. این موضوع توی ذهن ما چنان کمرنگ شده که یا آن را مترادف با تنبلی میدانیم یا بیکاری. چنین است که حرکت به معیاری برای سنجش مفید بودن تبدیل میشود. در این تلقی شهر مدرن به شهری گفته میشود که تمامی اجزای آن از صبح تا شب و از شب تا صبح در حال حرکت باشند. سکوت در شهر جایی ندارد. از خانه که بیرون میروی، جایی برای نشستن نیست، میروی که خسته شوی و برگردی.
دو شنبه 1 دی 1399
کد مطلب :
119411
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/wpx4X
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved