اصغرعبداللهی از کجا میآید
به مناسبت بزرگداشت اصغر عبداللهی در چهارمین دوره داستان تهران
علیرضا محمودی _دبیر گروه ادب و هنر
چندماهی است که اصغر عبداللهی را در حوالی میدان هفتتیر نمیبینم. خیلیها چندماهی است که دیدنشان در حوالی جاهایی که همیشه میسر بود، میسر نمی شود. اما آقای عبداللهی یکی از خیلی نیست. داستاننویس و فیلمنامهنویسی است که دوستداشتنش بدون معاشرت نزدیک فقط با یادآوری فهرست فیلمها و داستانهایی که نوشته، کاری دلپذیر بوده و هست. برای من که در جوانی زودگذر و میانسالی دیرپا همیشه دنبال درک راز تداوم در حرفه نوشتن بودهام، عبداللهی یک حرفهای تمامعیار است. او با فیلمنامهنویسی در این شهر مانده و نان نوشتن خورده. فیلمنامه برای فیلمعامدوست و خاصپسند نوشته. فیلمها شکست خوردند اما او ادامه داده. فیلمها موفق شدهاند اما او از تهران مهاجرت نکرده. او مانده و با نوشتن سنت سخت دوامآوردن را تداوم داده. من فیلمنامههای تجاریاش را بیشتر دوست دارم؛ فیلمنامههایی که الگوها را لگد میزنند و قالبها را مغلوب میکنند تا از تنگه سخت نوشتن آبرومند به سلامت سر به سینما برسانند. اینها را همه تا قبل از معاشرت نزدیک با اصغر عبداللهی میدانستم؛ دریافتهای دور که احساس در آن حرف اول را میزند. او را بارها در حوالی هفتتیر دیده بودم. دیدارش یک آیین شهری برایم شده بود. دیدنش که حوالی عصر همراه خانم اعتمادی در حال قدمزدن عصرانه قبل یا بعد از نشستن پشت میز یکی از کافههای کریمخان از میدان هفتتیر میگذرد. دیدنش مثل یک امکان بااهمیت برای نوشتن برایم شده بود. تماشای نویسندگان موفق و درک بیپرده پیرامونشان برای هر نویسنده تازهکاری، نوشیدن آب حیات است.
نویسنده وقتی نمینویسد، بیشتر نوشتن را بازتاب میدهد. تماشای نویسنده در معرض نوشتنبودن، نمایش همه امکان کلمات است که وقت نوشتن به کلمات محدود میشود. نویسنده وقتی نمینویسد در معرض همه امکانات روایت است. رسیدن به همه این امکانات با تماشای آقای عبداللهی نویسنده بیش از 25فیلمنامه سینمایی و بیش از 4مجموعه داستانی در میان بساطهای پهن میدانی در مرکز شهر تهران، آب زمزم بود. کتاب مصور راهنمای نوشتن؛ تماشای امکاناتی که قرار بود کلمه شوند. با چنین امکانی از دسترفتن دیدن آقای عبداللهی تأسفبرانگیز است. او حتما از جایی دیگر راه میافتد که از هفتتیر عبور نمیکند. از او تجلیل کردهاند. نویسندگان در مراسم تجلیل خود چیزی فراتر از بودن در یک مراسم از خود بروز نمیدهند. آرزوی محالی است که کاش در میان تجلیلکنندگان، یک نفر باشد که بهخاطر ما منتظران ملاقاتهای عصرانه با آقای نویسنده بپرسد که او این روزها از کجا میآید که دیدنش دیگر در عصرهای شلوغ، در رفتوآمد بیتوجه عابران، یک وسوسه از دست رفته شده.
در فیلم غریبانه (1376) ملودرام احمد امینی که فیلمنامهاش را اصغر عبداللهی نوشته است، وقتی خانم دکتر ثابتی(هدیه تهرانی) کارش با بزرگ (ابوالفضل پورعرب) تمام میشود و بزرگ کارش با زندگی، دوربین از روی چمدانهای بسته خانم دکتر در خانه خالی و سردش میگذرد تا صورت زنی را در قاب بگیرد که آماده رفتن است، اما صدای بزرگ روی صورتش شنیده میشود که همان جمله عجیب را که اولبار در رستوران گفته بود، دوباره میگوید: «میدونستم عاشقم میشی».
کاش یکی بپرسد که آقای عبداللهی از کجا میآید؟