• چهار شنبه 5 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 15 شوال 1445
  • 2024 Apr 24
پنج شنبه 23 فروردین 1397
کد مطلب : 11904
+
-

پیکره‌های ماندگار

پیکره‌های ماندگار

سنگ از دوران کهن یکی از مواد اصلی برای ساخت پیکره‌ها و مجسمه‌های گوناگون آیینی و تزئینی بوده و نشانه‌های فراوانی در طول تاریخ از تمدن‌ها و فرهنگ‌های مختلف از این دست آثار برجای مانده که بسیاری از آنها امروزه زینت‌بخش موزه‌ها و مجموعه‌های هنری است. کسی نمی‌داند که چه زمانی و کجا انسان برای نخستین بار به این کار مبادرت ورزید ولی از میان این همه پیکره سنگی که آدمی در درازای تاریخی از خود بر جای گذاشته برخی به دلایل گوناگون مشهور شده‌اند. در این بخش به‌خاطر وابستگی سنگ و هنر مجسمه‌سازی به معرفی چند اثر مشهور در طول تاریخ می‌پردازیم:


   نیم‌تنه نفرتیتی



 یکی از این آثار متعلق به تمدن مصر باستان و نیم‌تنه‌ای از ملکه مصری به نام نفرتیتی است که 1345 سال پیش از میلاد مسیح ساخته شده است. نفرتیتی همسر اختناتون از زنان تأثیرگذار و مشهور در تاریخ مصر باستان بود و از زمان کشف پیکره او در سال 1912 به یکی از نمادهای زیبایی در جهان نیز تبدیل شد. این مجسمه 48 سانتی‌متر ارتفاع و وزنی در حدود 20 کیلوگرم داشته و از سنگ آهک ساخته شده است. چشمان این مجسمه از سنگ کوارتز سیاه بوده که فقط سنگ چشم راست آن موجود است و سنگ چشم چپ از دست رفته است. مجسمه مذکور هم اکنون در موزه مصرشناسی در شهر برلین در آلمان نگاه‌داری شده و سالانه بیش از پانصدهزار نفر از آن دیدار می‌کنند.



  بودای بزرگ لِشان



بودای بزرگ لشان مجسمه‌ای از بودا به ارتفاع هفتاد و یک متر  است که از سنگ صخره کوه کنده شده. این مجسمه بلندترین نمونه از تندیس‌های بودا در جهان است. بودای لشان بین سال‌های 713 تا 803 میلادی در دوران حکمرانی دودمان تانگ در چین ساخته شد. البته شناسه دینی این تندیس در واقع مربوط به شخصیتی دینی در آیین بودایی به نام «مایترِیا»  است که اشاره به بودایی دارد که در آینده بر زمین ظاهر خواهد شد. لازم به یادآوری است که در آیین بودایی، واژه بودا نه فقط به یک شخص خاص که بیشتر ما از آن با عنوان برپادارنده این آیین بلکه به‌عنوان شخصی که به روشنایی و حکمت رسیده باشد اطلاق می‌شود. هر چند شهرت بنیان‌گذار این آیین که نام اصلی‌اش «سیدهارتاگوآتاما» بود به اندازه‌ای است که در طول تاریخ واژه بودا بیشتر بر او اشاره داشته است. این مجسمه بودا را در حالت نشسته در حالی که دو دستش روی زانوهایش قرارگرفته نشان می‌دهد. این اثر در سال 1996 از سوی سازمان یونسکو به ثبت جهانی رسید.




  پیکره داوود



پیکره داوود اثری از هنرمند مشهور دوران رنسانس ایتالیا میکل‌آنژ است که در شهر فلورانس قرار دارد. میکل‌آنژ که از مشهورترین نقاشان و مجسمه‌سازان تمام تاریخ به‌شمار می‌رود از یک توده سنگ مرمر پیکره‌اش را بیرون کشیده و در معرض تماشا قرار داده است. مجسمه داوود بین سال‌های 1501 تا 1504 میلادی ساخته شد و قرار بود که بر لبه دیوار کلیسایی قرار گیرد ولی پس از ساخته شدن به دلیل وزن بالای آن که بیش از شش تن بود مقامات شهر از این تصمیم منصرف شدند. این مجسمه ابتدا در میدانی در شهر قرار گرفت و در سال 1873 به داخل موزه‌ای در شهر منتقل شده و نسخه‌ای مشابه آن ساخته و در جای قبلی‌اش قرار گرفت. صلابت و آرمان‌گرایی اندام ورزیده و زیبای این مجسمه و چیرگی بالای میکل‌آنژ در ساخت آن باعث شده تا این مجسمه به یکی از مشهورترین آثار هنری جهان تبدیل شود. بسیاری از نقاشان در ابتدای شروع به یادگیری طراحی از روی مدل‌های سر این مجسمه از زوایای مختلف نسخه‌برداری کرده و تکنیک طراحی‌شان را پرورش دادند.




  موآی‌های جزیره ایستر:



جزیره ایستر در بخش شرقی مجمع‌الجزایر پولینزی در اقیانوس آرام مکانی است که با مجسمه‌های سنگی‌اش شهرت یافته است. در این جزیره بیش از 900 مجسمه سنگی که به آنها «موآی» گفته می‌شود در حوالی سده‌های سیزدهم تا شانزدهم میلادی توسط بومیان ساخته شده است. این مجسمه‌ها دارای سرهایی بسیار بزرگ است و ارتفاع بلندترین آنها به بیش از ده متر و وزنی بیش از هشتاد تن می‌رسد. این ابعاد و وزن‌های بالا تلاش و همت عجیبی را که بومیان آن زمان با امکانات موجود از خود نشان داده‌اند بر ما روشن می‌سازد. این مجسمه‌ها نزد بومیان پولینزی اهمیت نمادینی در راستای باورهای دینی و اجتماعی‌شان داشته است. آنها باور داشتند که روح بزرگان درگذشته‌شان در این مجسمه‌ها به‌سر برده و از آنها محافظت می‌کند و به همین دلیل صورت این مجسمه‌ها به‌سوی داخل جزیره است که به معنای محافظت و نگاهبانی از دهکده و اهالی ساکن در جزیره است. تنها هفت مجسمه رو به سوی دریا دارند که این هم به یکی از داستان‌های کهن این مردمان باز می‌گردد که مطابق آن هفت تن از اهالی جزیره در انتظار حاکم‌شان بودند که از دریا باز می‌گردد.




  معبدی از سنگ



پادشاه در بستر بیماری افتاده و همسرش نگران از این رخداد به درگاه شیوا متوسل شده و نذر می‌کند که در صورت بهبودی حال شوهرش معبدی بسازد و تا هنگامی‌که سقف گنبد ساخته نشده روزه بگیرد. دعای او اجابت شده و پادشاه سلامتی‌اش را به‌دست می‌آورد. ملکه از چندین معمار درخواست ساخت معبدی را می‌کند که در زودترین زمان ممکن بخش بالایی آن ساخته شده و قابل رویت باشد.

ولی همه معماران اذعان می‌کنند که چنین امری چندین ماه به درازا می‌کشد. این امر سبب نگرانی ملکه در انجام نذرش می‌شود؛ چون نگاه داشتن روزه برای چند ماه امری محال به نظر می‌رسد. بالاخره یک معمار چیره‌دست و هوشمند در این میان پیشنهادی عجیب ارائه می‌دهد و آن هم ساختن معبدی سنگی بر خلاف شیوه‌های رایج است. بدین ترتیب ساخت معبد سنگی کایلاشا به جای آن‌که همچون سایر سازه‌های معماری از پی و بنیان و از بخش پایین صورت گیرد، از بخش بالایی و با تراشیدن یک صخره عظیم به سمت پایین آغاز می‌شود. به همین سبب نوک معبد به‌زودی و در یک هفته تراشیده و قابل مشاهده شده و بدین ترتیب همسر پادشاه موفق می‌شود که عهدش را نگاه داشته و روزه‌اش را به موقع به جای آورد. این داستانی است که درباره علت و شیوه ساخت یکی از معابد مشهور و بزرگ و تاریخی آیین هندو ثبت شده ولی جدا از این داستان و این‌که تا چه اندازه به واقعیت نزدیک باشد ساختمان و تزئینات موجود در اینجاست که حیرت‌انگیز به‌نظر می‌رسد. این معبد در منطقه اِلورا در ایالت ماهاراشترا در غرب هندوستان بنا شده است. معبد کایلاشا در سده هشتم میلادی ساخته شده است. در هر گوشه و کنار این معبد تندیس‌ها و تزئینات بسیار زیبا و ظریفی را که کار سنگ‌تراشان ماهر و با حوصله بوده را می‌توان مشاهده کرد که هنوز با گذشت سده‌ها به روشنی ظرافت کار دست این صنعتگران چیره‌دست را نشان می‌دهد. اینجا مکانی است که سنگ به مکانی مقدس تبدیل و مکانی برای نمایش خلاقیت و تلاش خستگی‌ناپذیر آدمی در خلق زیبایی شده است. بر پایه برآوردهای متخصصان تقریبا دویست هزار تن سنگ تراشیده و از تنه کوه جدا شده تا این معبد از دل صخره سربرآورده است. در چندین دیواره سنگی بزرگ صحنه‌هایی از داستان‌های موجود در کتاب‌های مقدس هندوها همچون رامایانا و مهابهاراتا در اینجا موجود است که با زیبایی تمام بر دل سنگ نقش بسته است. اگر قصد دیدن این معبد شگفت‌انگیز را دارید دستکم سه شب اقامت در شهر اورنگ‌آباد به شما توصیه می‌شود؛ چون این معبد همراه با غارهای مشهور الورا در کنارش و همچنین مجموعه غارهای آجانتا در نزدیکی این منطقه از جاذبه‌ها و سازه‌های مشهوری هستند که دیدار از آنها و رفت و آمد به آنجا چند روزی زمان می‌طلبد.




  آیینی سنگی



سرزمین پهناور مغولستان با ویژگی‌های اقلیمی بیابانی‌اش از دیرباز شیوه زندگی صحرانشینی و چادرنشینی را بر مردمان این قسمت از کره زمین تحمیل کرده است و شیوه مذکور با وجود گسترش شهرهای جدید هنوز در اینجا مشاهده می‌شود. مغول‌ها از دیرباز آداب ویژه‌ای را که ملهم از آیین‌های شَمنی بوده دنبال کرده‌اند. این باورها بر پایه جادو و اعتقاد به نیروهای ماورایی نسبت به پدیده‌های طبیعی شکل گرفته است. به‌همین دلیل مناسک گوناگونی در حول پدیده‌های طبیعی در این آیین‌ها دیده می‌شود که یکی از آنها که با سنگ ارتباط مستقیم داشته نوعی نیایش در اطراف توده‌ای از سنگ است که به آن «اووُ» گفته می‌شود. اووُ توده‌ای از سنگ بوده که گاهی همراه با چوب روی هم انباشته شده و معمولا در مناطق کوهستانی و جاهای بلند برپا می‌شود. مناسک مرتبط با اووُ با گرامیداشت کوهستان و آسمان مرتبط بوده و مغول‌ها هنگام مواجهه با اووُ در اطراف آن به نیایش پرداخته و سنگی را از اطراف آورده و به آن اضافه  کرده و گاهی مبلغی پول در آنجا به نذر باقی می‌گذارند. مراسم اصلی معمولا در اواخر فصل تابستان در اطراف اوو با برافراشتن پرچم‌ها و پارچه‌هایی بر فراز آن و دود کردن بخور و خواندن دعا توسط شمن‌ها یا همان روحانیون آیین مربوطه صورت می‌گیرد. در این هنگام مردم خوراکی‌هایی را نذر اینجا کرده و پس از پایان مراسم آنها را صرف می‌کنند.




  جشنواره‌ای عجیب



در میان صدها  جشنواره رنگارنگ در سرزمین پهناور هندوستان یکی شاید از همه عجیب‌تر و تأمل‌برانگیزتر به ‌نظر برسد که با سنگ ارتباط پیدا می‌کند. جشنواره «گوتمارمِلا» هر سال در نزدیکی شهر چیندوارا در ایالت مادهیاپرادش در مرکز شبه قاره هند در کنار ساحل رود جَم برگزار می‌شود. در این جشنواره اهالی دو روستای مجاور به پرتاب سنگ به‌سوی یکدیگر مبادرت می‌ورزند که این امر تاکنون باعث مجروح و کشته شدن افراد زیادی شده و به همین دلیل از سوی بسیاری از اشخاص و محافل مخالفت‌‌هایی با آن صورت گرفته است. اما از آنجا که هندوستان سرزمین عجایب است، سنت کهن گوتمار ملا هنوز با شور و هیجان بالایی در این منطقه برگزار می‌شود. برپایه داستان‌ها، فرمانروای پاندورنا از کمالات دختر حاکم روستای مجاور یعنی ساوارگاون آگاهی یافت. لذا تاب نیاورده و با گذر از رود جم به روستای مجاور رفته و دختر مزبور را می‌رباید. اهالی روستای ساوارگاون پس از آگاهی از ربایش دختر حاکم‌شان به دنبال رباینده رفته و او را در حالی که از رود گذشته بود یافته و شروع به پرتاب سنگ به‌سوی او می‌کنند. مردم روستای پاندورنا که از این امر مطلع شدند و شروع به اقدام متقابل و پرتاب سنگ به‌سوی اهالی روستای مجاور در آن سوی رود کردند. از آن روز تاکنون این سنت بین اهالی دو روستای مجاور هر ساله برگزار می‌شود و همان‌طور که گفته‌شد، علی‌رغم مخالفت‌های شخصی و دولتی با این آیین هنوز برگزار می‌شود. بنابراین مقامات محلی در روز جشنواره تمهیداتی را از پیش در راستای استقرار ایستگاه‌های مجهز به درمان و امدادرسانی به آسیب‌دیدگان این رخداد می‌اندیشند!



  لیتوفون

لیتوفون نوعی ساز موسیقایی است که از سنگ ساخته شده است. لیتوفون به شکل‌ها و اندازه‌های متفاوت و با استفاده از سنگ‌های گوناگون از دیرباز در میان قبایل و فرهنگ مختلفی همچون آفریقا و آسیا کاربرد داشته است.

 گاهی یک تکه سنگ بزرگ به‌صورت آویزان توسط چند طناب با باتوم‌هایی از جنس سنگ و غیره مورد ضربه قرار گرفته و صدایی خاص ایجاد می‌کند. گاهی سنگ‌ها به صورت ردیفی در کنار هم چیده شده و هر سنگ یک نت موسیقایی خاص ایجاد می‌کند که در این حالت می‌توان یک ملودی را با آن نواخت. در برخی از قبایل آفریقایی همچون قبایلی در کشور اتیوپی معابدی که اختصاص به انجام مناسک وآیین‌های کهن قبیله‌ای داشته از نوعی لیتوفون آویزان استفاده می‌شود. برای این ساز یک پایه چوبی در نظر گرفته شده و سنگ مزبور با طناب از چارچوب آویزان است و در جریان مراسم توسط گردانندگان مراسم به صدا درمی‌آید. یک نوع از این سازهای سنگی در چین از دیرباز مورد استفاده قرار می‌گرفته که به آن «بیانکینگ» گفته می‌شود. سنگ‌های این ساز بر چارچوبی بزرگ به‌صورت یک ردیف قرار گرفته و تولید یک ملودی می‌کند. بیانکینگ از طریق چین به کره و ویتنام و سرزمین‌های شرق آسیا رفته و در مناطق مزبور نیز مورد بهره‌برداری قرار گرفته است.




 گوهر و سنگ

پروین اعتصامی شاعر مشهور ایرانی زاده 1285 در تبریز و درگذشته به سال 1320 در تهران از سرشناس‌ترین شاعران زن ایرانی است که سروده‌های اجتماعی و اخلاقی او از آوازه‌ای بلند در ادبیات پارسی برخوردار است. او در یکی از قطعات مشهورش با عنوان «گوهر و سنگ» گفت‌وگویی صمیمی بین یک تکه گوهر گرانبها با قطعه سنگی کم ارزش را با زبانی شیرین بازگو می‌کند. قطعه یاد‌شده با این بیت‌ها آغاز می‌شود:

شنیدستم که اندر معدنی تنگ
سخن گفتند باهم گوهر و سنگ
چنین پرسید سنگ از لعل درخشان
که از تاب که شد چهرت فروزان
بدین پاکیزه‌رویی از کجایی
که دادت آب و رنگ و روشنایی

در ادامه همچنان سنگ از زیبایی و ارزش والای گوهر سخن می‌گوید و  از بی‌ارزش بودن خودش گله می‌کند. سنگ از جور زمانه بر خودش که برای او جایگاهی قائل نشده گلایه می‌کند و از جایگاه بلند لعل درخشان بر نگین انگشتری و همنشینی‌اش با سایر جواهرات گران‌قیمت سخن می‌گوید:

مرا نقصان تو را افزونی آموخت
تو را افروخت رخسار و مرا سوخت

آنگاه لعل به آرامی سخن آغاز کرده و پاسخ سنگ را می‌دهد. گوهر از رنج‌های بی‌حد و مرزی که از آب و خاک و روزگار دیده سخن می‌راند و از بی‌مهری‌هایی که بر او رفته و دورافتادگی و محرومیت‌هایی که کشیده می‌گوید:

از آن‌رو چهره‌ام را سرخ شد رنگ
که بس خونابه خوردم در دل سنگ
...

چنانم می‌فشردی خاره و سنگ
که خونم موج می‌زد در دلتنگ

در پایان این شعر اخلاقی و آموزنده، نتیجه‌ای که در اثر استواری و تلاش در ادامه راه درست و اصیل به دست می‌آید از زبان گوهر گران‌قیمت بدین شکل زیبا بیان می‌شود:

نه هر پاکیزه‌رویی پاک‌زاد است
که نسل پاک ز اصل پاک‌زاد است
نه هر کوهی به دامن داشت معدن
نه هر کان نیز دارد لعل روشن

این خبر را به اشتراک بگذارید