تنهاتر شدیم
گپوگفت با چند سالمند درباره زندگی در زمانه کرونا
نورا عباسی_روزنامه نگار
روزهای اول شیوع کرونا همه سردرگم بودند اما بیشتر از هم مراقبت میکردند و هر روز نکاتی در باب مراقبت از افراد آسیبپذیرتر مانند سالمندان، کودکان و... را به یکدیگر یادآور میشدند اما کرونا باز هم نشان داد که نسخه گذر زمان ثابت است؛ فراموشی.
حالا که چندماه از روزهای آشنایی ما با کرونا گذشته است، کم شدهاند جوانهای محلهای که برای حفظ سلامت سالمندان مسئولیت خرید را تقبل کنند، کم شدهاند افرادی از فامیل و آشنایان که برای حفظ روحیه پا به سن گذاشتههای اطرافشان، تماس تلفنی را جز برنامه زندگیشان ثبت کنند و فراموشی یا حداقل کمرنگ شدن توجه به دغدغه سالمندان جای آن هم تکاپو و نگرانی را گرفته است.
توجه به وضعیت سالمندان از چنان اهمیتی برخوردار است که از ابتدای روزهای کرونایی، بسیاری از سازمانهای فعال در امور بشردوستانه درباره آسیبهای جسمی و روانی بهدلیل انزوای ناشی از کرونا هشدار دادند.
براساس آنچه یورونیوز با عنوان راهکارهای پیشنهاد شده از سازمانهای بینالمللی و مؤسسات خیریه برای کمک به سالمندان در دوران کرونا منتشر کرد، برای کمک به سالمندان در دوران کرونا باید چند نکته را مدنظر قرار داد:
۱- اطمینان حاصل کنید که سالمندان اطراف شما همهچیزهایی را که لازم دارند، در اختیار دارند.
۲- سالمندان را تشویق کنید تا از روشهای ارتباط دیجیتال بیشتر استفاده کنند.
۳- سالمندان را تشویق به حرکت و انجام فعالیت فیزیکی کنید.
۴- با شیوهای «جدید» به ارتباطات بین فردی ادامه دهید مثلا از طریق بالکن یا فاصله از راه دور برای چند دقیقه با همسایههای سالمند خود صحبت کنید.
5- سالمندان را نترسانید.
تماس تصویری با بچههایم به کمکم آمد
این نکات هر چند ساده میتوانند شرایط زندگی سالمندان را در دوران کرونا از انزوای مطلق و ناامیدی نجات دهد، همانطور که استفاده از امکان تماس تصویری در پیام رسانها تا حدودی رعنا 65ساله را از افزایش افسردگیاش نجات داد:«هنوز هم بعضی از روزها گریه میکنم و نمیدانم با این همه تنهایی چه کار کنم. همسر من صاحب یک مغازه هست و با وجود سن بالا بهدلیل شرایط اقتصادی مجبور است که با وجود کرونا هر روز به مغازه برود. من هم بهخاطر بیماری آسم جرأت نمیکنم از خانه بیرون بروم اما باز هم جای شکرش باقی است که با استفاده از تماس تصویری با بچههایم و گاهی اقوام صحبت میکنم و همین دیدن چهره اطرافیان از راه دور تا حدودی حالم را خوب میکند، این کار به کمکم آمد البته همیشه بعد از این تماسهای تصویری، غصه دوری بر سرم خراب میشود».
رعنا، 2 فرزند دارد و فرزندانش برای حفظ روحیه مادرشان هر هفته با رعایت شدید پروتکلها به دیدار مادرشان میروند اما هر بار بعد از این دیدارها او بیشتر از دنیای بیرون میترسد؛«به خاطر بیماریام، بچههایم خیلی نگران هستند و هر بار که به دیدنم میآیند، هزار بار به من و پدرشان تذکر میدهند و برای آنکه حرفشان را گوش کنیم از افرادی میگویند که مردهاند. البته بیشتر روی صحبتشان با پدرشان هست که مبادا به واسطه او بیماری وارد خانه ما شود. همین تذکرهای مدام و شنیدن خبر فوت افراد از طرف بچهها و تلویزیون، وضعیت را برایم سختتر میکند. نمیدانم تا کی میتوانم این روزها را طاقت بیاورم».
ای کاش مثل قبل میشد قدم زد و هیئت رفت
اما همه سالمندان به همین راحتی تن به استفاده از امکانات جدید ارتباطی نمیدهند. مرتضی و همسرش که هر دو نزدیک به 80سال سن دارند، نمونهای از پدربزرگ و مادربزرگهای بیحوصله در برابر تلفنهای هوشمند هستند. مرتضی که 6فرزند و چندین نوه و نتیجه دارد با همسرش در محلهای زندگی میکند که اغلب فرزندانش در همان محله ساکن هستند. او در رابطه با روزهای کرونایی میگوید: «بچهها نزدیک خانه ما ساکن هستند و هر هفته چند نفرشان با ماسک و رعایت فاصله به ما سر میزنند. خیلی تلاش کردند که کار کردن با این موبایل و تماس تصویری را به ما یاد بدهند اما ما دیگر سنمان از این کارها گذشته است».
روزها و شبهای این پدربزرگ و مادربزرگ بیشتر در همنشینی با تلویزیون و دیدن اخبار سپری میشود؛« تلویزیون همیشه در خانه ما روشن هست، حاج خانم همیشه معترض هست که چرا مدام اخبار گوش میدهم و نگران روحیه من هست اما من میگویم وقتی از خانه بیرون نمیروم، حداقل از طریق تلویزیون باید بفهمم که در دنیا و ایران چه خبر هست، باید بدانم که این کرونا تا کجا پیش رفته و کی واکسن این ویروس به ما میرسد».
هر چند این روزها تلویزیون همدم اصلی آقا مرتضی شده است اما در دوران قبل کرونا قدم زدن با حاج خانم و رفتن به هیئتهای محل جز برنامه روزانهشان بود؛ «آرزو میکنم که مثل قبل هر روز صبح با حاج خانم از خانه بیرون بروم و چند قدمی در شهر قدم بزنم، دوست دارم خودم مثل قبل بعضی از خریدهای سبک خانه را انجام بدهم و ای کاش میشد عصرها به هیئتهای خانگی و چند قدمی در محلهمان راه بروم اما همه اینها برای ما آرزو شده است. تمام زندگیمان به چند تماس تلفنی و دیدن چند فرزندم محدود شده است، حتی نوههایمان بهخاطر حفظ سلامتی من و حاجخانم، به منزل ما نمیآیند».
دارم دیوانه میشوم
معصومه یک مادربزرگ است که در شرایط سختی بسر میبرد و وقتی حرف از کرونا میشود برای توصیف حال و روز خودش به یک جمله پناه میبرد؛«دارم دیوانه میشوم».
این مادربزرگ در رابطه با شرایط این روزهایش گفت: «یکی از پسرهایم بهدلیل شرایط زندگیاش با من زندگی میکند، تا قبل از کرونا شرایط به شکلی بود که زمان کمتری را در خانه با هم سپری میکردیم اما الان زمان بیشتری در کنار هم هستیم که تحمل شرایط را در یک خانه کوچک برای من سخت کرده است. پیش از کرونا تلاش میکردم با بیرون رفتن، قدم زدن، خرید کردن، دیدن فرزندان و آشنایان و... شرایط را برای خود بهتر کنم اما الان هیچ گزینهای ندارم و نمیدانم چه کنم».
بیماری قلبی باعث شده است تا استرسهای معصومه خانم چند برابر شود و میترسد که نکند گرفتن کرونا حال و روز بدتری را برایش رقم بزند؛«من چون بیماری قلبی دارم بیشتر از کرونا میترسم و الان کارها و فعالیتهایم خیلی محدود شده است. تنها کار جدیدی که به زندگیم اضافه شده، همین استفاده همیشگی از الکل و ماسک بود وگرنه کرونا از ما همهچیز را گرفت و هیچ آوردهای نداشت».
این مادربزرگ هم مانند بسیاری از پدربزرگ و مادربزرگها به تلویزیون برای پر کردن تنهاییهایش پناه برده است و میگوید:«امکان بیرون رفتن از خانه را ندارم و با هر بار قرار گرفتن در محیط بیرون، با کلی استرس بیماری به خانه برمیگردم، به همین دلیل تنها سرگرمی این روزهای من تلویزیون هست و اکثر وقتم اینگونه میگذرد. برای رفتن این ویروس نحس لحظه شماری میکنم، چون از این تنهایی خسته شدهام».