
روایت و تبیین حجتالاسلام پناهیان از نتایج جنگ ۱۲ روزه
چطور پیروز جنگ شدیم؟
حجتالاسلام پناهیان: هماهنگی دیپلماسی و میدان در این دولت فوقالعاده بوده است

علیرضا احمدی-روزنامهنگار
در شرایطی که تحولات، تبعات و پیامدهای جنگ تحمیلی 12روزه رژیمصهیونیستی علیه ایران همچنان در کانون توجه جهان قرار دارد، فهم صحیح زوایای مختلف این جنگ، ضرورتی انکارناپذیر برای بهدست آمدن تصویری جامع از وضعیت کنونی است. درحالیکه محور واشنگتن – تلآویو پس از جنگ 12روزه کوشیدهاند خود را «پیروز میدان» جلوه دهد، اما واقعیتهای موجود خلاف چنین فضاسازیهایی را به اثبات میرساند. در چنین شرایطی این روزها تبیین صحیح تحولات اخیر اهمیتی دوچندان یافته است. برای نشان دادن تصویر روشنی از ماهیت روندها و تحولات اخیر، در برنامه «سرتیتر» تلویزیون همشهری با حجتالاسلاموالمسلمین علیرضا پناهیان، استاد حوزه و دانشگاه به گفتوگو نشستهایم که در ادامه میخوانید.
بهعنوان نخستین سؤال، چه تصویر روشن و واضحی از «پیروزی» یا «شکست» ایران در جنگ تحمیلی 12روزه رژیمصهیونیستی علیه كشورمان با توجه به مصادیق موجود میتوان به مردم ارائه کرد؟
تبیین این موضوع باید بهگونهای باشد که «شعاری» تلقی نشود. ابتدا باید تأکید کرد همینکه رژیمصهیونیستی به ایران حمله کرد، یعنی پیروزی ایران؛ چراکه هم براساس سنت تاریخی و هم براساس تأکید قرآن و تحولات اخیر، صهیونیستها هرگز حاضر نمیشدند مستقیم با ما مواجه شوند. معتقدم به اندازه 40سال باید به این سؤال پاسخ داده شود که «چرا اسرائیل خود وارد میدان نبرد با ایران شد؟». ما که میدانیم وقتی صدام وارد جنگ با ایران شد، صهیونیسم بینالملل بهعنوان پشتیبان او نقشآفرینی میکرد. همچنین وقتی دواعش در منطقه وارد عمل شدند، در پشتصحنه صهیونیسم بینالملل و بهویژه رژیمصهیونیستی حامی آنان بودند. آنان اساسا بهدنبال راه انداختن جنگ صلیبی بودند. زمانی که بوش پسر اعلام کرد دوباره باید جنگ صلیبی راه بیندازیم و وارد منطقه شد، آن هم پس از ماجرای برجهای دوقلو که اکنون همگان دیگر واقفند کار خودشان بوده تا بهانهای برای ورود به منطقه داشته باشند، آنها درواقع در انتظار آغاز جنگ صلیبی دیگری بودند. در آن مقطع چشمانداز صهیونیستهای عنود، وارد میدان شدن سربازان مسیحیشان بود. براین اساس هم هست که شناخت وضعیت سیاسی کلان جهان ضروری است؛ وضعیتی که شاید در 99درصد گفتوگوهای رسمی پنهان است و از واقعیتها و بازیگران اصلی صحبتی به میان نمیآید. اگر نگاه عمیقی به این بحث داشته باشیم، درمییابیم که موضوع فراتر از نقشآفرینی کشورهای اروپایی، آمریکا و دولت این کشور است. خود این دولتها تحتتأثیر و سیطره یک جریان بینالمللی هستند. وقتی در اروپا و فرانسه تظاهرات شد و مردم به خیابانها آمدند، نمودی از قیام 99درصدی علیه جریان یکدرصدی حاکم بود. این یکدرصد که مغز محوری آن یکدرصد صهیونیستها هستند و در لایه بعدی مسیحیان صهیونیست قرار دارند، دوست دارند مسیحیها به جنگ مسلمانان بروند و همچنین مسلمانان به مصاف همکیشان خود بروند؛ مانند آنچه در جنگ عراق علیه ایران شاهدش بودیم که از کشوری دارای اکثریت شیعه برای جنگ با ایران استفاده کردند؛ این شومترین تدبیری بود که بهکار بردند. پس از آن، هنگامی که شیعیان را از لبنان تا ایران متحد دیدند، کوشیدند از سایر مذاهب اسلامی برای نبرد با شیعیان بهره بگیرند. همه اینها نشان میدهد بههیچوجه تیری در منطقه شلیک نمیشد، مگر اینکه صهیونیستها در پشتصحنه آن حضور داشتند. اکنون باید به این سؤال پاسخ داد که چرا صهیونیستها پس از سالها مجبور شدند خودشان به میدان نبرد با ایران بیایند. نکته این است که باید درباره مسائل جهانی، جهانی صحبت کنیم تا دریابیم قدرت جهان در دست چه کسانی است؟ و چرا شیشه عمر خود، یعنی اسرائیل را در معرض شکست قرار دادند؟ باید تأکید کرد همین که این مار زخمخورده سر از لانه برآورده تا ما را نیش بزند، نشان میدهد ما پیروزیم.
در مقابل این نگاه، برخی تحلیلگران و اندیشکدههای غربی مدعی هستند ایران «حلقه آتشی» در اطراف رژیمصهیونیستی ایجاد کرده بود که در 7اکتبر شکسته شد و اکنون نوبت مقابله با ایران است. کدامیک از این دو نگاه با واقعیت همخوان است؟
باید درنظر داشت که طبیعتا نباید از نتانیاهو انتظار بیان حقایق و تحلیل مبتنی بر واقعیت را داشت. من از افرادی که اینگونه حرفها را جدی میگیرند، تعجب میکنم. ادبیات و زاویه دید طراحی و مطرح شده ازسوی دشمن نباید مورد توجه قرار گیرد و نباید از طرف مقابل بازی خورد. معتقدم این، حتی زاویه دید واقعی نتانیاهو هم نیست و جنبه عملیات روانی و منفعلکننده برای مخاطبان دارد. نباید عملیات 40ساله حزبالله لبنان را سادهانگارانه مورد بررسی قرار داد؛ عملیاتی که موفق شد رژیمصهیونیستی را از لانه خارج کند. ضعف ما، عدمتولید ادبیات در حوزه جنگ روانی است؛ ادبیاتی که مبتنی بر واقعیت است. نکته ابتدایی بحث در این زمینه، توافق بر سر این موضوع است که ما در مقاومت 40ساله خود، توانستیم ماهیت صهیونیستها را به جهان نشان دهیم و در ادامه آنها را از لانه خارج و آسیبپذیرشان کنیم. پس از پذیرش این مبنا، سؤال بعدی این است که به آنها آسیب زدیم یا نه؟ پاسخ به این سؤال روشن است؛ کاملا واضح است که آنها آسیب خوردند و این را همه میدانند. براساس آیههای قرآن که میفرماید: «آنها با شما نمیجنگند مگر از ورای جدار»؛ یعنی همیشه سعی میکنند خود را پنهان کنند تا آسیب نبینند. با وجود همه شبکهسازیها، توانمندیهای اقتصادی و سیاستورزیها باید توجه داشت که آنها «آسیبپذیرترین» و «ترسوترین» قوم هستند. آنها بهتر از هر کسی از آسیبپذیریشان آگاه هستند. وقتی پس از 40سال که تلاش کردند نیابتی با ما بجنگند، شیشه عمرشان را وسط میدان آوردهاند، یک معنی مشخص دارد؛ اینکه چنانچه وارد میدان نشوند، خودبهخود مضمحل میشوند و اکنون زمان برای امتحان شانس آخرشان است. معنی بعدی از جنبهای دیگر، این است که میخواستند جلوی «ایدئولوژی مقاومت» را بگیرند؛ رویکردی که یکی از راههای آن، حمله به برخی مناطق در حاشیه خودشان بود؛ آنهم با این راهبرد تبلیغاتی که «دیدید مقاومت درهم شکست»؛ آیا واقعا مقاومت در اندیشه مردم منطقه و جهان درهم شکسته شده یا پیروزتر شده است.
وارد آمدن برخی آسیبها در ساختار را قبول دارید؟
هیچ زمانی کسی ادعا نکرده حزبالله لبنان از نظر نظامی و تکنولوژیک از اسرائیل قویتر است، اما شهید سیدحسن نصرالله همواره تأکید داشت که دشمن در اصطلاح باگهایی دارد و «آسیبپذیر» است و با همه هیمنهاش قادریم به آنها ضربه بزنیم که زدیم. چنانچه عقل صهیونیستها کار میکرد، نباید اینگونه با لبنان درگیر میشدند که در جهان در این موضع قرار گیرند. آنها محاسباتشان درباره نقاطضعفشان دقیق است؛ دیدند که اگر همینگونه پیش برود و 7اکتبر ادامه یابد، دیگر چیزی از آنها باقی نخواهد ماند. معتقدم آنها میدانند که در حال آخرین مقاومتهایشان هستند. باید هوشیار بود و با علم به دشمنی آنها، مراقب فریب آنها و رویکرد جدا کردن ما از واقعیتها بود. صهیونیستها پیش از آنکه آمار کشتههای خود را پنهان کنند، انگیزههای پشتپرده خود را پنهان میکنند. انگیزه اسرائیل برای این نبرد که البته آن را پنهان میکند، جلوگیری از نابودی خود است.
انگیزه ما چیست؟
انگیزه ما مشخص است؛ «مقاومت». میخواهیم مستقل باشیم، اما آنها برنمیتابند. در ادامه میخواهیم این مسیر استقلال را به پیشرفت برسانیم، اما باز هم برنمیتابند. آنها الگو شدن ما مستضعفان جهان را نمیپذیرند.
با چنین دشمنی چگونه باید مواجه شد؟
در چنین عرصهای بهطور طبیعی باید بهصورت تدریجی برخورد کنیم. بهعنوان مثال عملیات «طوفانالاقصی» در 7اکتبر دفعتی نبود، بلکه خیلی دیر هم بود. فلسطینیها اکنون دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند و شاید ما انتظار داشتیم که زودتر اتفاق میافتاد. شاید زمان یاسر عرفات میگفتیم که باید به شیشه عمر صهیونیستها سنگ بزنیم؛ بنابراین باید براساس محاسبات در عرصههای مختلف وارد عمل شد. نخستین مرحله پیروزی ما مربوط به آغاز نبرد است. این مار چرا از لانه بیرون آمد و خود را در معرض آسیبپذیری قرار داد؟ محاسبه این بود که باید ریسک کند و خطرها را به جان بخرد؛ پیروزی یعنی تحمیل چنین معادلهای به دشمن.
سبک جدید جنگ در منطقه که یکی از نمودهایش را در جریان جنگ 12روزه تحمیلی رژیمصهیونیستی علیه ایران شاهد بودیم، چطور تحلیل میکنید؟
سبک جدید بهخاطر نوع تجهیزات قابل پیشبینی بود و ما عقب بودیم که در این زمینه بهعنوان مثال فیلم نساختیم. آنها برای جاانداختن دروغهایشان فیمهای هالیودی میسازند، اما ما برای بیان حقایق و واقعیتها، فیلم نمیسازیم. معتقدم تاکنون به آینده و واقعیت بزرگی که ما را احاطه کرده است، نگاه درستی نداشتهایم. ما باید اشتباههای خود را در این نبرد بپذیریم؛ یکی از اشتباهها که مختص به این نبرد هم نیست، القای این نکته است که خبری نیست و ما دشمن نداریم و دچار توهم جنگ هستیم. معتقدم صهیونیستها با اینکه ضعیفتر و ترسوتر هستند، برای جنگیدن آمادهترند. دشمنان و نفوذیهای آنان کاری کردند که 30سال این کشور حالت جنگی و مقاومتی نداشته باشد. باید نشان داد جنگ آینده چگونه است. جنگ 12روزه براساس تکنولوژیهای رایج، امری طبیعی بود، اما ما آمادگیاش را در ذهنیت عمومی نداشتیم. وضعیتی که اکنون با آن مواجهیم «نه صلح، نه جنگ» است. از حسن تدبیر مقاممعظمرهبری، نیروهای مسلح برای چنین روزی آماده بودند. امثال شهید حاجیزادهها و تهرانیمقدمها در سالهایی که حتی خیال جنگ در ذهن ما نبود، برای این نبرد آماده میشدند و دیدیم تدبیر موشکی ایران بازتاب منطقهای و جهانی گستردهای داشت.
شما معتقدید راهبردی که پیش از این مقام معظم رهبری تبیین کرده بودند که «نه جنگ میشود، نه مذاکره میکنیم» و این روزها بهعنوان شبههای مطرح میشود، به پایان رسیدهاست؟
بله. این راهبرد مربوط به مقطعی بود که به ایران فشار میآوردند که القا کنند جنگ میشود. براین اساس رهبرمعظمانقلاب با رصد وضعیت، تأکید کردند که جنگ نمیشود. یک رهبر باید متناسب با زمان صحبت کند. یک زمانی امام (ره) فرمودند: «جنگ جنگ تا پیروزی» و زمان دیگری اقتضای دیگری وجود داشت.
بهنظر شما اکنون راهبرد ذهنی رهبر معظم انقلاب چیست؟
طی یک سال اخیر ایشان با تعبیر دیگری، فرمودند که ما به یک نبرد نهایی نزدیک میشویم که برای هر دوطرف بحث مرگ و زندگی است. در یک سال اخیر دیگر مشخص بود که دشمن در حال رسیدن به آستانه چنین وضعیتی است که چنانچه این بار از لانه خود خارج نشود، نابود خواهد شد؛ چراکه هرچه با ما تدریجی و نیابتی نبرد کرد، شکست خورد. رهبرمعظمانقلاب این موضوع را در گذشته نیز پیشبینی کرده بودند؛ در جایی که تأکید کردند رژیمصهیونیستی 25سال آینده را نخواهد دید. مسیر انسانی مقاومت، آنها را به خودکشی کنونیشان میرساند. آنها و رسانههای غربی این حقایق را پنهان میکنند، اما تعجب اینجاست که در داخل نباید سکوت کرد و باید به تبیین این موضوعها پرداخت.
با توجه به آنچه گفتید، پس چرا ما آغازگر جنگ نیستیم و صبر میکنیم تا دشمن غافلگیرمان کند؟
نکته اینجاست که ما نبرد میکنیم، اما وجوه انسانی جنگ را مدنظر داریم؛ نه اینکه از نظر اخلاقی بد باشد که ما جنگ را آغاز کنیم، بلکه باید به این سؤال پاسخ دهیم که اساسا از این جنگ بهدنبال چه چیزی هستیم. اگر بهدنبال ریشهکن کردن ظلم هستیم، باید حقیقت را به مردم جهان نشان دهیم تا به مردمان آزادیخواه تبدیل شوند. وقتی میخواهیم همه مردم جهان را به صحنه بیاوریم، باید با توجه به مقدورات، اقتضائات و افکارعمومی جهان عمل کنیم. ما نمیخواهیم مانند ابرقدرت ظالم عمل کنیم. سیره ما سیره پیامبراکرم(ص) و حضرت علی(ع) است. ما با قدرت بیداری ملتها میخواهیم دشمن را نابود کنیم.
در ادامه بحث «نشانههای پیروزی» چه نکات دیگری قابل طرح است؟
پیروزی دوم این است که پرچمهای فلسطین پس از چیزی حدود نیمقرن وارد کف خیابانهای اروپا شد و در اماکن عمومی مانند ورزشگاهها شاهد به اهتزار درآمدن پرچم فلسطین ازسوی اروپاییها بودیم. در جنگ تحمیلی اخیر نیز طی 12روز پرچم ایران در جهان برافراشته شد.
اکنون شاید این سؤال مطرح باشد که ما بهاصطلاح بهدنبال کاپ اخلاق هستیم یا نابودی اسرائیل؟
بهدنبال کاپ اخلاق نیستیم، ما بهدنبال آزادی ملتها هستیم؛ مردم جهان باید آزاد باشند و از بردگی دشمنان نجات یابند؛ درغیراینصورت باید برای آزادیمان با بردههای صهیونیستها بجنگیم. شکست اول آنها این بود که حربه بهراه انداختن جنگ اسلام و مسیحیت نگرفت و استخوانهای استکبارجهانی خرد شد. باید حواسمان به اینها باشد؛ به اینکه آمریکا در منطقه شکست خورد. دومین پیروزی ما در افکارعمومی جهان این است که قدرتمندیم و یک امید به جنبش والاستریت و در مجموع آزادیخواهان دادهایم.
سؤالی که اینجا پیش میآید این است که چرا پس از سقوط شوروی، نتوانستیم الگوی اسلام را بهعنوان «آلترناتیو» ارائه دهیم؟
لیبرالهای ما اجازه ندادند؛ چراکه ترسیدند اگر بهصورت قدرت جهانی ظاهر شویم، ما را بزنند. این در حالی است که باید این کار را میکردیم که اگر اینگونه میشد شاید دواعش هم در منطقه بهوجود نمیآمدند. اگر از نظر رسانهای و فرهنگی مجهز بودیم، این پیروزی اخیر در جنگ 12روزه را حداقل در 20سال پیش بهدست میآوردیم. چه دستی در کشور هست که اجازه نمیدهد به این اندازه بلندنظر باشیم؟ جنگ نخست براساس قرآن، جنگ اندیشهها و تلقیهاست؛ یعنی مزیت نسبی ما در مکتب ماست. حقیقت مهم این است که آیا در آخرالزمان حق بر باطل با تکنولوژی پیروز میشود؟ اگر پاسخ به این سؤال مثبت باشد، پس تکنولوژی پیروز است. تکنولوژی را نفی نمیکنم؛ چون نفی آن احمقانه است، اما باید درنظر داشت که اولا با تفکر مکتبیمان به تکنولوژی میرسیم و ثانیا، تکنولوژی باید در خدمت این تفکر قرار گیرد و ثالثا، نجات بشر با برتری فکری محقق میشود. اگر میخواهیم کمتر آسیب ببینیم، باید بهدنبال برتری فکری باشیم. مسئله تفکر مقاومت است. شکلگیری این تفکر در مردم جهان، اوضاع را تغییر خواهد داد.
تفکری که تکنولوژی را نیز به همراه بیاورد...
بله، تکنولوژی باید باشد، اما بحث اصلی «باور» داشتن است؛ موضوعی که اشاره صریح قرآن کریم است. برتری فکری ما هیچگاه گفته نمیشود. تدبیری که امام (ره) و مقاممعظم رهبری اندیشیدند تا رژیمصهیونیستی در ضعیفترین نقطه تاریخی خود قرار گیرد، برتری فکری ماست.
واکنش جامعه ایران به جنگ 12روزه و انسجام ملی شکل گرفته در این مقطع را چطور تحلیل میکنید؟
این صحنهها کاملا تکراری است و در این زمینه به رسانهها انتقاد وارد است که تصویر جامعی از تحولات پس از پیروزی انقلاب اسلامی ارائه ندادهاند. در ماجرای بنیصدر، پس از شهادت شهید بهشتی و یارانش، جامعه متوجه واقعیت تحولات جاری در کشور شد؛ بنابراین معتقدم حوادثی که برای ما اتفاق افتاده، بسیار بزرگتر از جنگ 12روزه اخیر است. رویکرد مردم همواره نشاندهنده وحدت و همدلی مردم بوده است. هر بار مردم همین صحنه را نشان دادند؛ پس این صحنه تکراری است؛ بنابراین دشمن درحال تکرار خود است؛ چراکه چارهای جز امتحان دوباره ندارد. صهیونیستها به این استیصال رسیدهاند و این تحلیل واقعبینانه از این ماجراست. رسانهها باید روی این موضوع کار کنند که دشمنان از اتحاد مردم ایران تعجب میکنند؛ بهعنوان مثال بسیج، برآمده از فرهنگ این ملت است. امیدوارم سیاسیون این نقطهقوت را خراب نکنند؛ آنها سالها در مسیر دوقطبی کردن جامعه حرکت کردهاند، اما این دوقطبی در جنگ اخیر از میان رفت. بارها گفتیم که جامعه را دوقطبی نکنیم.
در جنگ اخیر دوقطبی «میدان» و «دیپلماسی» را چگونه ارزیابی میکنید؟
معتقدم این دوقطبی مدتهاست مرده؛ دوقطبی از زمانی که آقای روحانی رئیسجمهور شد، مرده است؛ چراکه روحانی از جامعه روحانیت مبارز بود و مورد حمایت خاتمی و جامعه روحانیون مبارز قرار گرفت. درواقع دوقطب را اینها تشکیل داده بودند و در آن انتخابات یکی شدند. پس از رئیسجمهور شدن شهید رئیسی که چهرهای غیرسیاسی و غیرجناحی بود، این دوقطبی بیشتر تضعیف شد. «میدان – دیپلماسی» را هم دوقطبی نمیدانم. واقعیت این بود که دولت در دوره روحانی از «میدان» عقب بود. ممکن است گاهی این عقب ماندن تعبیر «خیانت» باشد، اما اصرار داریم؛ برای هر چیزی نباید از تعبیر «دوقطبی» استفاده شود. خیلی وقتها دیپلماسی از میدان عقب میافتد، اما میدان هیچگاه کم نمیآورد و کار خود را انجام میدهد. از اول دولت چهاردهم هماهنگی دیپلماسی و میدان فوقالعاده بودهاست. دیپلماسی با میدان هماهنگ بوده که قابل ستایش است.
در شرایط کنونی ضعفها را، چه در حوزه مردمی و چه در حوزه مسئولان، چگونه باید پوشش داد؟
در حوزه برنامههای اداره کشور چند اقدام اساسی باید انجام شود؛ نخست، تحول در حکمرانی و شیوه اداره جامعه؛ مردمسالاری را باید تقویت کرد. رهبرمعظمانقلاب بارها در این زمینه تأکید کردهاند، اما دولتها موفق نبودهاند. بدون مشارکت مردم، عرصه سیاسی ما همواره آسیبپذیر خواهد بود و این مشارکت ثبات را در حوزههای مختلف افزایش میدهد. در ادامه، تحول در شیوه اداره جامعه، مستلزم شکستن سد بوروکراسی است و حضور مردم و نیروهای جهادی در میدان بازسازی پس از جنگ 12روزه از نمودهای اثرگذاری چنین رویکردی است. مشارکت مردم نشاندهنده بیعرضگی مسئولان نیست، بلکه ضرورتی انکارناپذیر برای اداره کشور است. دومین تحول، تحول فرهنگی، رسانهای و تعلیم و تعلم کشور است. مسائل فرهنگی و تربیتی ما بسیار عقبتر از میدان است. رسالت جهانی ما باید سرلوحه باشد. تحول سوم، درک وضعیت جهانی ماست؛ ایران امروز بیش از هر زمان دیگری جهانی شدهاست و باید بودجههای لازم را درنظر بگیریم. باید در راستای طرح جهانی اسلام و آرمانمان برنامهریزی کنیم. حوزههای علمیه افق دید خود را باید بر مبنای رسالت جهانیمان تنظیم کنند. در تدبیر فرهنگی و رسانهای خود باید تجدیدنظر کنیم تا بتوان بهخوبی با جهان صحبت کرد.
سؤال مشخص این است که انگیزه ما «نابودی اسرائیل» است؟
ما همیشه «نابودی اسرائیل» را هم آرزو کردیم و هم به صراحت اعلام کردهایم هر ملت مظلومی که مقابل اسرائیل بایستد، کمکش میکنیم. این را سالها پیش به صراحت اعلام کرده و هیچگاه پنهان نکردهایم، اما مهم این است که این «نابودی» با اقتضائات کنونی چگونه محقق خواهد شد؟ در شرایط فعلی «نابودی» را با مقاومت و مجبور کردن صهیونیستها به خروج از لانهشان محقق کردهایم. این روایتی مبتنی بر تحلیلهایی است که صهیونیستها نمیگویند. اساسا مردم جهان به موشکها و آثار تخریبی ما در سرزمینهای اشغالی کاری ندارند، آنها میفهمند که هیمنه اسرائیل فرو ریخته؛ آن هم با مقاومت یک ملت. ما در ذهن ملتهای جهان و مسیر طی شده 40سال گذشتهمان پیروزیم. اکنون باید این سؤال را مطرح کرد که ما چه باید میکردیم که درک روشنی از پیروزیمان داشته باشیم؟ ما بهعنوان یک مکتب انسانی، نه مانند صهیونیستهای مستکبر، نیروهای آزادیبخش هستیم و محاسبات این صحنه با ارزیابی درباره مواجهه 2مستکبر متفاوت است. اما ما نیروی آزادیبخشی هستیم که میدان عمل آن، منطقه نیست، بلکه عرصه جهانی است. ما با جهانی مواجهیم که تحت سیطره آن «یک درصد» قرار دارد؛ چگونه باید با چنین پدیدهای مقابله کرد؟ این مباحث را باید در مدارس و مساجد تبیین کرد.