زیر آسمان شهر
مدیریت با آجیل مشکلگشا
دکتر اسماعیل امینی|شاعر، طنزپرداز و مدرس دانشگاه:
میگویند: مدیر خوب کسی است که درِ دفترش به روی مردم باز باشد و تلفن مردم را شخصا جواب بدهد و به کارهای مردم رسیدگی کند. این کار، یعنی دخالت شخص مدیر در تمام امور ریز و درشت و بهاصطلاح راه انداختن کار مردم، اگرچه به ظاهر خیلی دلفریب است اما هر چه هست، مدیریت نیست.
برای اطلاع از وضعیت جامعه و امور مربوط به حیطه مسئولیت، رفتن به میان مردم و گفتوگوی رویارو با مراجعان در مقابل دوربین خبرنگاران، خوشایند و جالب است اما حاصل چندانی ندارد؛ زیرا مبتنی است بر مقداری حرفهای پراکنده و غالبا عاطفی و هیجانی، نه از سر تأمل و نه بر مبنای دادههای دقیق آماری که قابل استناد باشد؛ همانطور که اتکا کردن به گزارشهای رسانهای برای اطلاع از مشکلات، چندان اعتباری ندارد.
مدیراجرایی یا نماینده مجلس و یا عضو شورای شهر، اگر بیشتر وقت خود را به دیدار با مراجعان بگذارد، یا برای حل مشکلات یک نفر برای او توصیهنامه بنویسد و برای حل مشکل آن دیگری، به مسئولان دیگر تلفن بزند، اگر چه به لحاظ شخصی و عاطفی کاری کرده است اما مسئولانه رفتار نکرده است؛ زیرا او فقط نماینده کسانی نیست که به او مراجعه میکنند، حتی فقط نماینده کسانی نیست که مشکلاتی دارند، او کارگزار و نماینده تمام کسانی است که کارشان مربوط به حیطه مسئولیت اوست؛ پس باید برای اطلاع از وضعیت قلمرو مسئولیتش، شیوهای علمی و بسامان داشته باشد و بر همین منوال برای شناخت و پیشبینی مشکلات احتمالی، باید برنامه دقیق و علمی طراحی کند.
با این مقدمات است که او میتواند، گره از کار مردم بگشاید، بدون آنکه نیازی به مراجعه مستقیم آنها باشد و از آن مهمتر، کاری کند که اصلا گره بهکار مردم نیفتد تا او با گرهگشایی و گاه با نمایشِ گرهگشایی از کار مردم برای خودش، شهرت و محبوبیت ایجاد کند.
اما چگونه است که بسیاری از صاحبان مناصب، این مقدمات ساده مدیریت را نمیدانند و بهکار نمیبندند؟
نکته در این است که روال دستیابی به مناصب، نظاممند نیست و فضاهای تبلیغی و هیجانی و توصیهها و تلفنهای خاص و ارتباطات دوستانه و محفلی، بیش از شایستگی و تخصص و تجربه، بهکار میآید.
همینطور هم روالِ زوالِ مناصب، چندان منطقی و بسامان نیست و شایستگی و کارآمدی، نقش چندانی در تداوم منصب و مسئولیت افراد ندارد. این ویژگیهاست که صاحبان مناصب را به سوی کارهای نمایشی، تبلیغاتی و چشمگیر، سوق میدهد.
به این ترتیب، کسی که مسئولیتی بر دوش دارد، بهتدریج تبدیل میشود به مددکار اجتماعی و سنگ صبور و گوش شنوای معترضان و گلایهکنندگان و آجیل مشکلگشای درماندگان و بنگاه دوستیابی و کارگشایی برای مراجعان؛ یعنی به جای برنامهریزی و طراحی و تدبیر و آیندهنگری، دچار روزمرگی و سرگرم جزئیات و حواشی میشود و از کار و مسئولیت اصلی خود باز میماند.