سکانسهای ماندگار
بازی در بازی
پرده آخر واروژ کریم مسیحی 1369
سعید مروتی|روزنامهنگار:
واروژ کریم مسیحی پس از سالها دستیاری برای بهرام بیضایی و چند فیلمساز مطرح دیگر (امیر نادری در «تنگنا»، کامران شیردل در «صبح روز چهارم» و بهمن فرمانآرا در «شازده احتجاب») سرانجام در انتهای دهه 60 اولین فیلم بلند سینماییاش را کارگردانی کرد. کریم مسیحی در گذر سالها آنقدر تجربه آموخته بود که «پرده آخر»ش شباهتی به فیلم اول یک کارگردان نداشته باشد بهطوری که بهنظر میرسید پشت دوربین نه یک کارگردان فیلم اولی که فیلمسازی استخوان خرد کرده حضور داشته. پرده آخر اولین بار در نهمین جشنواره فیلم فجر بهنمایش درآمد و با درو کردن اغلب جوایز (9 سیمرغ بلورین و یک دیپلم افتخار) فاتح فستیوال شد. فیلم بهشدت محبوب منتقدان آن دوره هم بود و در طراحی و اجرا ساختاری فاخر را به رخ میکشید که فراتر از استانداردهای سینمای ایران در دهه 60 بود. فیلم در خط داستانی شباهتهایی به چند کلاسیک آمریکایی دهه40 میلادی داشت و در پرداخت و کارگردانی متاثر از شیوه فیلمسازی بهرام بیضایی بهنظر میرسید که البته هیچکدام از اینها نتوانست سایهای بر موفقیت فیلم در محافل سینمایی و مطبوعاتی بیندازد. بردن جوایز جشنواره فجر و استقبال اهل فن و منتقدان در درازمدت به زیان سازنده پرده آخر تمام شد. وسواسی که میشد آن را در پس تکتک نماهای پرده آخر مشاهده کرد، چنان شدت گرفت که کریم مسیحی برای ساخت فیلم دومش نزدیک به 2 دهه صبر کرد. «تردید» (1387) فیلم بعدی کریم مسیحی هم گرچه به شکلی عجیب سیمرغ بلورین بهترین فیلم جشنواره بیستوهفتم را دریافت کرد ولی نتوانست توقع بالایی که از سازنده پرده آخر میرفت را برآورده کند. احتمالا نام کریم مسیحی با همان فیلم اولش در تاریخ سینمای ایران خواهد ماند که عملا پرده آخر فیلمسازیاش را رقم زد؛ فیلمی که ساخت استادانهای دارد و داستان معماییاش را با مهارت و رعایت جزئیات روایت میکند و اگر مشکلی با حضور خودنمایانه کارگردان نداشته باشید از تماشایش میتوانید لذت ببرید.
سکانس برگزیده: کامران میرزا (داریوش ارجمند) و تاجالملوک (نیکو خردمند) تصمیم میگیرند زن برادرشان فروغالزمان (فریماه فرجامی) که میراث خاندان را به ارث برده به جنون بکشانند. کامران میرزا نمایشنامهای نوشته و گروه نمایش جامی (سعید پورصمیمی) قرار است نقشه را عملی کند. نمایش تاثیرش را میگذارد و فروغ دچار بحران رومی میشود. کار به پرده آخر که میکشد پای بازپرس رکنی (جمشید هاشمپور) به ماجرا باز میشود. حالا پرده آخر را بازپرس رکنی کارگردانی میکند. حالا که کارگردان عوض شده اجرا هم ناشیانه به نظر میرسد. موضوعی که اعتراض کامران میرزا را به همراه دارد: «اجرا غلطه!» در انتهای نمایش این فروغ است که میخندد در حالی که تاجالملوک پریشان و گرفته با تپانچه به سمتش میآید و شلیک میکند که البته نافرجام است چون اسلحه قلابی است. جامی (سعید پورصمیمی) با خنده میگوید: «تپانچه صحنه همینه دیگه» در 3 نمای پیدرپی کامران میرزا، رکنی و فروغ با لبخند از کادر خارج میشوند. جامی پرده را میکشد، تیتراژ پایانی روی تصویری از خروج فروغ از عمارت میآید. جایی که با بستهشدن در عمارت این نوشته را میبینیم: «این خانه برای تاسیس بیمارستان به مستمندان اهدا شد».
سکانس پایانی پرده آخر در فرجام بخشیدن به قصههای معمایی نمونهای مثالزدنی از ایجاز و انسجام را به نمایش میگذارد. استفاده درست از فضا و درآوردن حس «بازی در بازی» با میزانسنهای فوقالعاده فیلمساز، توجه به جزئیات (مثال معروفش حل کردن مشکل میخچه پای رکنی که در طول فیلم با آن درگیر بوده و حالا کامران میرزا گیوه راحتی به او میدهد) و انتخاب درست جای دوربین و اندازه هر نماست. نمونه کاملی از کارگردانی حساب شده و دقیق که برصحنه و کلیت اثر احاطه و اشراف دارد و میداند چگونه باید کلاف پیچیده قصهاش را در انتها باز کند. در پرده آخر هیچ چیزی به حال خود رها نمیشود و هیچ کنش و واکنشی بیدلیل نیست. دکوپاژ خوب کریم مسیحی نقش زیادی در سینمایی بودن اثری دارد که بیشتر صحنههایش داخلی است و در یک عمارت قدیمی مدام در حال تماشای نمایش هستیم ولی هرگز احساس تئاتری بودن نمیکنیم.