• شنبه 6 مرداد 1403
  • السَّبْت 20 محرم 1446
  • 2024 Jul 27
چهار شنبه 28 آبان 1399
کد مطلب : 116112
+
-

درباره الی اصغر فرهادی 1387

یک اکستریم کلوزآپ جهانی

برگزیده دهه8۰
یک اکستریم کلوزآپ جهانی


علی عمادی


  سینمای مطبوعات آن سال در سینما فلسطین بود.  پس از کلی کش و قوس، فیلم جدید اصغر فرهادی را نصفه شب اکران کردند. جمعیت مشتاق غیر مطبوعاتی در آن نیمه شب سرد بهمن داشتند پاشنه در سینما را می‌کندند. ما که خیر سرمان کارت داشتیم، کلاه‌‌مان که هیچ، خودمان هم پس ماجرا بودیم. با عجز و التماس و با کلی بدبختی و تحمل فشاری شبیه شب اول قبر از در رد شدیم. توی سالن فیلم شروع شده بود و جای سوزن انداختن نبود. غیر از صندلی‌های رسمی، صندلی‌های تاشویی که برای عزاو عروسی خانگی کرایه می‌دهند هم پر بود. ایستاده‌ها دست به دست‌مان کردند تا رسیدیم زیر پرده؛ همان‌جایی که الی داشت با بچه‌ها بادبادباک‌بازی می‌کرد. تا حالا فیلمی را اینقدر از نزدیک ندیده بودم آن هم این‌طور «لو انگل»؛ زاویه‌ای که سنگینی بار فیلم انگار بیشتر حس می‌شد.
«درباره الی» را بازهم دیدم؛ بارها و بارها. از همان ابتدا تا پس از پایان تیتراژ و هربار با کشفی تازه در آن. اما هیچکدام سنگینی بار اول را نداشت. نمای نزدیک فرهادی از طبقه متوسط شهری که در بزنگاهی نقاب‌ها را کنار گذاشته و خود واقعی‌شان را نشان می‌دهند را باید همان‌قدر نزدیک روی پرده دید. درباره الی جهانی‌ترین فیلم فرهادی است که اتفاقا فیلم‌هایی جهانی ساخته اما شخصیت‌ها در عین آن که صددرصد با فرهنگ ایرانی تطابق دارند، منظومه‌ای خلق می‌کنند که می‌توان براحتی آنها را برداشت و هر انسانی با هرنوع رنگ و نژاد و مذهبی را جایشان گذاشت. مثلا اگر کاراکترها مکزیکی بودند یا فیلیپینی یا الجزایری آیا قصه تغییری می‌کرد؟
عیان‌ترین وجه درباره الی نمایش روابط انسانی است. روابطی که خیلی گرم و صمیمانه آغاز می شود اما زیر سایه گذشته و تجربه‌های قبلی از عشق و نفرت، به تک‌گرایی می‌رسد تا هرکدام در ارکستری که سرود شادی می‌خواند، برای خود نوای ماتم‌ ساز کنند. روندی که از کمدی به تراژدی می‌رسد وجمع را از هم می‌پاشد و در استعاری‌ترین تصویر، ماشینی که ابتدا آنها را آنقدر باسرعت می‌برد که صدایشان را در تونل جاده چالوس جا می‌گذاشت، در انتها در باتلاق ماسه‌های ساحل گیر می‌کند و با همه زور آنها هم تکان نمی‌خورد. طرفه آن که این تجربه‌های زیستی گذشته نه در قاب تصویر که اتفاقا در تخیل بیننده شکل می‌گیرند. بی آن که فرهادی فریمی تصویر گنجانده باشد، گذشته الی و علیرضا یا سپیده و احمد یا پیمان و شهره کاملا پیداست. تو گویی مخاطب قصه آنها را از قبل از بر داشته است.
فرهادی نه با دوربین که با کل فیلم، یک «اکستریم کلوزآپ» گرفته که زوایای وجودی انسان جمع‌گرا را بهتر ببینیم. سپهر فیلم انگار آزمایشگاهی است که انسان‌ها در یک کلونی کوچک زیر میکروسکوپ می‌روند. در شرایط آزمایش، رنگ می شوند تا برخلاف کلونی اولیه، براساس ذات‌شان از هم جداسازی شوند. ذراتی که برای حفظ خود و جمع، مصلحت‌اندیشی می‌کنند و برای مصلحت، دروغ می‌بافند، در یک رخداد شکل واقعی خود را عیان می‌کنند. حالا آنها ذراتی نیستند که از ابتدا و در یک جمع سرخوشانه می‌دیدیم. داس مرگ خیلی خوب آنها را سرند می‌کند. 
  حالا که درباره الی دیگر روی پرده نیست و اگر هم بود در این زمانه غم‌انگیز کرونایی نمی‌توان چنین تجربه‌ای را داشت اما توصیه می‌کنم اگر آن را دیده یا ندیده‌اید، یک بار فیلم را از نزدیک تماشا کنید تا نمای نزدیک فرهادی از انسانیت را بهتر و با عمق جان دریابید. 

این خبر را به اشتراک بگذارید