• شنبه 6 مرداد 1403
  • السَّبْت 20 محرم 1446
  • 2024 Jul 27
دو شنبه 26 آبان 1399
کد مطلب : 115844
+
-

خنده‌های انتقامی، مرثیه‌های بی‌خودی

بازخوانی پرونده سرقت از علی دایی با چهار پرسش اجتماعی

خنده‌های انتقامی، مرثیه‌های بی‌خودی


بهروز رسایلی ـ روزنامه‌نگار

در طول یکی، دو هفته گذشته خبر سرقت گردنبند علی دایی سر و صدای زیادی به پا کرد. این موج خبری مخصوصا یک پیک چهار روزه داشت که با انتشار خبر سرقت آغاز شد، با پخش ویدئوی ضبط‌شده توسط دوربین‌های مداربسته اوج گرفت و با تأیید خبر بازداشت سارق، به نزدیکی‌های خط پایان رسید. حالا و با گذر از هیاهوی اولیه، شاید راحت‌تر بتوان به ارزیابی جنبه‌های مختلف داستان پرداخت.

چرا این خبر، داغ شد؟
عجیب نبود که در میان این همه ماجرای رنگارنگ، سرقت از علی دایی به تیتر اول تبدیل شود. این خبر همه ارکان جذابیت را داشت. اول از همه سوژه در منتهای شهرت بود. اخبار حاشیه‌ای مربوط به آدم‌های سرشناس همیشه با حساسیت خاصی از سوی افکار عمومی دنبال می‌شود و برای آنها جاذبه دارد. علی دایی هم شاید در میان 10 چهره مشهور جامعه ایرانی باشد. فاکتور دوم، جذابیت ناشی از حادثه است. اخبار مربوط به این حوزه هم در سطحی وسیع از سوی مردم دنبال می‌شود؛ مخصوصا که دزدی‌هایی از جنس زورگیری، رواج پیدا کرده و ممکن است بسیاری از مخاطبان، خود را طعمه بالقوه حوادث بعدی بدانند. رکن سوم جذابیت این داستان هم انتشار ویدئوی مربوط به آن بود. در سایت‌های خبری، تیترهایی مثل «فیلم لحظه سرقت از یک عابر پیاده» هم پربازدید می‌شود؛ چه رسد به اینکه سوژه سرقت، یکی با شهرت علی دایی باشد. بنابراین صرف بولد‌شدن این خبر به هیچ‌وجه عجیب نبود؛ چراکه چند‌ماه پیش هم در انگلستان تلاش زورگیران برای سرقت از خودروی مسوت اوزیل مورد توجه قرار گرفت و فیلمش حسابی کلیک خورد.

چرا با آن شوخی شد؟
طبیعی است که کل داستان دزدی از صفر تا صد، سراسر تلخ و تراژیک است. یک طرف نیاز مالی دارد و طرف مقابل هم مالباخته می‌شود و یکی از بدترین شوک‌های زندگی‌اش را تجربه می‌کند. هیچ کجای این ماجرا شیرین نیست و مخصوصا اگر توجه کنیم که فرزند خردسال دایی هم در نهایت اضطراب شاهد این صحنه بوده، دیگر تلخی آن دوچندان می‌شود. با وجود این، باز هم بعضی‌ها با این اتفاق شوخی کردند و برایش جوک ساختند. بعضی‌های دیگر هم جماعت طناز را مورد ملامت قرار دادند و در باب «مرگ اخلاق» قلمفرسایی کردند. این هم یک چرخه دیگر است که مرتب تکرار می‌شود. واقعیت این است که بخشی از بدنه جامعه ایرانی علاقه دارد با هر پدیده‌ای شوخی کند؛ حتی اگر شامل سوانح دلخراش یا حوادث نامبارک باشد. دست‌کم در یک دهه گذشته به‌ندرت می‌توان فاجعه‌ای را به یاد آورد که مقداری با آن شوخی نشده باشد؛ اتفاقاتی به‌مراتب ناگوارتر از ماجرای علی دایی. اینکه چرا چنین عادتی بین برخی مردمان ما شکل گرفته جای بحث و مطالعه عمیق و مفصل دارد. اما در نگاه اول یک فرضیه حاکی از آن است که این شوخی‌ها نوعی مکانیزم روانی برای فرار از تلخی ناشی از ناهنجاری‌های اجتماعی است؛ به زبان ساده‌تر وقتی زور مردم برای غلبه بر یک ضایعه اجتماعی کفاف نمی‌دهد، آنها ترجیح می‌دهند با جوک‌ساختن در این مورد، قدری از تلخی آن بکاهند و به نوعی از پدیده مورد نظر انتقام بگیرند. دایی نه نخستین قربانی بود که با او شوخی شد و نه آخرین نفر از این دست به شمار می‌آید.

چرا الکی مرثیه می‌خوانید؟
غیرقابل هضم‌ترین واکنش به داستان سرقت از علی دایی، مربوط به کسانی بود که آن را مترادف با ناسپاسی مردم ایران در قبال سرمایه‌های اجتماعی می‌دانستند. مکرر نوشتند که «همه جای دنیا اسطوره‌ها را روی چشم می‌گذارند، اما ما به زمین‌شان می‌زنیم و زنجیرشان را می‌دزدیم.» خب اولا که معلوم نیست دزد بینوا اصلا دایی را شناخته باشد. ثانیا حتی اگر او با برنامه قبلی از دایی دزدی کرده باشد، رفتار یک نفر قابل تعمیم به چند میلیون نفر نیست. ثالثا و از همه مهم‌تر اینکه همه جای دنیا آدم‌های سرشناس طعمه‌های مورد علاقه سارقان هستند؛ چون جناب دزد از تمکن مالی او اطمینان دارد. لیست ستاره‌های فوتبالی که طی همین 3-2 سال مورد سرقت قرار گرفته‌اند، شامل چندده نفر می‌شود؛ برخی مثل موراتا و مسی و سوارس در خانه نبوده‌اند و برخی مثل دله الی با سارقان مواجه شده‌اند. صورت ستاره تاتنهام به‌خاطر درگیری با دزد خانه‌اش حتی خراش هم برداشت.

آیا احساس تبعیض به‌وجود آمد؟
این هم پرسش مهمی است. دستگیری سارق دایی ظرف چند روز اتفاق مبارکی بود اما انتشار این خبر باعث شد برخی مالباختگانی که شرایط مشابه دارند و مدت‌هاست شکایت‌شان بی‌نتیجه مانده، تا حدی احساس تبعیض کنند. در رسانه‌های رسمی بازنشر‌دهنده خبر، کامنت‌های زیادی از این دست مخاطبان درج شده بود. در مجموع امیدواریم این سرعت عمل در مورد همه پرونده‌های سرقت وجود داشته باشد؛ گرچه شاید هم علی دایی بیش از حد خوش‌شانس بوده که دزد‌زنجیرش به همین راحتی در دام افتاده است. اگر از علی کریمی بپرسید، لابد خواهد گفت: «دیدید گفتم دایی را خدا بغل کرده».

این خبر را به اشتراک بگذارید