در انتهای دو جبهه
شکوفایی نقد فیلم در دهه 40
سعید مروتی
یک طرف سینمای فارسی و طرف دیگر فیلمهای خارجی. در ابتدای دهه40، گسترش نسبی و تدریجی صنعت فیلمسازی در ایران که از اواخر دهه20 با دستهای خالی کارش را شروع کرده و در دهه30 آزمون و خطاهایش را پشت سر گذاشته بود، در شروع دهه40 هم خاچیکیان داشت و هم سیامک یاسمی. دکتر کوشان و پارسفیلم هم بودند و اصطلاح دکتر هوشنگ کاووسی، «فیلمفارسی»، چونان تیغی زهرآلود بر پیکر فعالان سینمای فارسی فرومیرفت. سوی دیگر هیچکاک و فورد و نیکلاس ری و آنتونیونی و لشکر انبوه فیلمها و فیلمسازان خارجی ایستاده بودند. اکران فیلم خارجی پررونق و برای هر سلیقهای متاعی داشت. سینمایینویسی در دهه40، با چنین دستمایهای، سنت طغرل افشار و هوشنگ کاووسی را پشتسر و نوشتههای فیلمزاند فیلمینگ و کایهدوسینما را مقابل دیدگان داشت. سطح نوشتههای چاپ شده در دهه30 اغلب از اشارههای کلی و اغلب مضمونی و تعریف داستان فیلمها و در انتها ذکر خیر یا نکوهش کار هنرپیشهها، به ندرت فراتر میرفت. نوجوانها و جوانهایی که در دهه30 کارشان را بهعنوان سینمایینویس شروع کرده بودند در دهه40 به شکوفایی رسیدند. شور عشق و فارسینویسی روان و جذاب و نوشتن در هر نشریهای که مصرف عام داشت، با ذوقی کمیاب در موردی چون پرویز دوایی، خواننده پیگیر و همراه را به مرور با خود آورد و به یمن تلاش بچههای ستاره سینما که در هفتگی پرتیراژی با نام و بینام، به شهرت شناسنامهای و نام مستعار، آنچه بر پرده سینما میافتاد را تحلیل میکردند، باعث شدند نقد خوانده شده و تأثیر بگذارد. روزنامهها هم منتقدان خودشان را داشتند و مثل دهه30 هنوز بودند سینمایینویسانی که خلاصه داستان و افاضات کلی را جای نقد فیلم به خورد جماعت بدهند. از تحصیل در فرنگ و زباندانی تک نوشتههایی چون نقد کامران شیردل بر آنتونیونی بیرون میآمد. جمشید ارجمند با سادهنویسی، معمای پیچیدهترین فیلمهای سینمای هنری اروپا را میگشود. پرویز نوری با دامنه گسترده رفاقت و ذوق و توانایی سردبیریاش بهترین سینمایینویسان را گردهممیآورد و در رأسشان پرویز دوایی بود که با نوشتههایش به مرور خوانندگان بسیار یافت. آن طرف روشنفکرانی چون شمیم بهار ایستاده بودند که در اندیشه و هنر کنار داستان و نقد داستان و مقاله ادبی، با نثر سنگین و سختگیر و سختپسندی مینوشتند و اگر بیژن خرسندی از راه میرسید در سینمای نو که مولود ستاره سینما بود راهنمای فیلم مینوشتند. فردوسی کنار جنجالهایی که در حوزه فرهنگ (شعر و داستان) راهمیانداخت، در آخرین صفحاتش توجه خواننده را به نوشتههای دوایی و نوری و خرسند و امید و وجدانی دعوت میکرد. اگر دوایی پرشور مینوشت و هیچکاک را میستود و به جنگ سینمای فارسی میرفت، کیومرث وجدانی با فاصله گرفتن از سینمای فارسی، قدرت تجزیه و تحلیلش را با دانش روانشناسی همراه میکرد و در دورهای کوتاه و پنج،شش ساله، بیشترین نقد تحلیلی را مینوشت. نقد دهه40 با همین تکچهرهها رونق گرفت.
پرویز دوایی، بهرام ریپور، پرویز نوری، جمشید ارجمند و... اغلب از نوجوانی یا ابتدای جوانی، به واسطه عشق بیواسطه و شدیدشان به سینما، به نوشتن درباره فیلمها، فیلمسازان و هنرپیشهها پرداختند، در دهه30 سیاهمشقهایشان را نوشتند و در دهه40 اوج گرفتند. بسیاری از مطالب ستاره سینما ترجمه بود و مترجمان هم اغلب همان کسانی بودند که نقد مینوشتند. آمدن کایهدوسینما، آشنا شدن با نگره مولف و جریانهای فیلمسازی در دنیا و بهخصوص ظهور موج نوی سینمای فرانسه و دیدن فیلمهای نیکلاس ری و فورد و هیچکاک در اکران عمومی و تماشای برگمن و آنتونیونی و فلینی در سینه کلوپ و باشگاه و انجمنهای فرهنگی و آمدن نقد خارجی، و شاید مهمتر از همه زیست طبیعی سینمایی، باعث شد منتقد در این کوران و مواجهه با فیلم و فیلمساز و نظریه و تئوری، هم راه خودش را بیابد و هم خوانندهاش را و در خلأ ننویسد. دورهای که هم هیچکاک ستایش میشد و هم آنتونیونی، سینمای فارسی برای منتقد ایرانی اغلب مایه شرمساری بود. چند استثنا به کنار، موضع منتقدان مهم این دهه درباره اغلب فیلمهای ایرانی یا سکوت است یا انتقاد تند (و خیلی وقتها فحش) حتی وقتی فیلم خلاف عادتی چون «خشت و آیینه» گلستان در رادیو سیتی روی پرده میآید، باز واکنش عمومی منتقدان مهم آن سالها به آن منفی است و همه از پرویز دوایی و بهرام ریپور تا شمیم بهار، فیلم گلستان را زیر سؤال میبرند. منتقدی چون کیومرث وجدانی هم بعد از یکی،دو مقاله کلی (مثل توقف در مرحله تقلید) ترجیح میدهد کامش را با نوشتن درباره فیلمهای ایرانی تلخ نکند. برای دکتر هوشنگ کاووسی فرقی میان اسماعیل کوشان و ساموئل خاچیکیان وجود ندارد و تازه مواجههاش با فیلم خاچیکیان بهمراتب تندتر است. ترجیعبند ابتذال فیلمفارسی، در نوشتههای زیادی تکرار میشود.
از سال ۴۷ تیمی که پرویز دوایی در رأسش قرار دارد، تلاش میکند از بین جوانهایی که میآیند به کشف استعدادهایی بپردازد که میتوانند منادی تغییر در سینمای فارسی شوند. وقتی هم «امیر ارسلان » بد است و مبتذل و هم «خشت و آیینه» متفرعانه و متظاهرانه، راه میانهای جستهمیشود. سال۴۷ این راهمیانه «شوهر آهو خانم» است. فیلم محبوب پرویز دوایی بهعنوان نمونهای از سینمای ایرانی ملموس و مماس با زندگی مردم که فیلمفارسی هم نیست. دیگر استعدادی که تأیید میشود مسعود کیمیایی جوان است؛ سازنده فیلم «بیگانه بیا».
دوایی با بهره از قدرت قلم و نفوذ و تأثیرش بر مخاطب طبقه متوسط، با همراهی رفقایش سعی میکند نقش پدر معنوی و حامی دلسوز سینمایی «دیگر» را عهدهدار شود. سینمای میانه که نه فیلمفارسی است و عوامزده و نه فیلم روشنفکری که فاصلهای بعید از مردم بگیرد. از داوود ملاپور سازنده «شوهر آهو خانم» چیزی درنمیآید ولی سرمایهگذاری و توصیه کاربردی به کیمیایی جواب میدهد و «قیصر» از راه میرسد که در حسن تصادفی تاریخی با آمدن فیلم «گاو» همراه میشود. سال۴۸ پرویز دوایی و رفقا دیگر نیازی به حمله به فیلمسازی ندارند، احساس شرم از سینمای فارسی ندارند و مجبور نیستند همه ستایشهای خود را نثار فیلمها و فیلمسازان خارجی کنند. سینمایی که از سال۴۸ شکل میگیرد و تا قبل از پیروزی انقلاب به حیاتش ادامه میدهد را چه موج نو بنامیم، چه این عنوان را نپذیریم، چه کاووسیوار «قیصر»اش را نفی و «گاو»اش را تأیید کنیم و چه دواییوار شور و استعداد و قریحه را در آثار منسوب به این موج، جریان، نهضت فیلمسازی و... ببینیم در نتیجه تفاوتی حاصل نمیشود؛ اینکه به هر حال فیلمهایی از اواخر دهه40 ساخته شد که منادی تحول بود و منتقد ایرانی نقش مؤثر در شکلگیری این جریان ایفا کرد. در همه تاریخ توقع عمومی از نقد فیلم این بوده که سازنده باشد؛ و این سازندهترین نقشآفرینی منتقد ایرانی در تاریخ سینمای ایران است.
اگر در میانههای دهه40 دعوا سر این است که «پرندگان» هیچکاک بهتر است یا «زنده شیرین» فلینی، در سالهای پایانی این دهه دفاع از سینمای جوان و پویایی که امیدها را زنده کرده و ایستادن مقابل فیلمفارسیها در اولویت قرار میگیرد. در غیبت 2چهره مهم نقد فیلم در دهه40، کیومرث وجدانی و شمیم بهار که اولی سال۴۷ از ایران میرود و دومی سکوت اختیار میکند، پرویز دوایی بهعنوان شاخصترین منتقد دهه40، ایستاده و نقش برادر بزرگتر را برای موج نو بازی میکند. در این پرثمرترین حمایت و همراهی منتقد ایرانی با فیلم و فیلمساز ایرانی، دوایی رفقا و همراهانی هم دارد. در انتهای دهه40 هنوز امیدهای زیادی وجود دارد که «را زیر قدمهای محکم و جوان درنوردیده خواهدشد». حتی اگر بیشتر منتقدان شاخص ترک دیار کردهباشند، سکوت اختیار یا سراغ مشغلههای دیگر رفته باشند و عملا جز دوایی و یکی،دو نفر دیگر، نام بزرگی در صحنه باقی نماندهباشد. در انتهای دهه40 هنوز امیدها زنده است و نسل تازه سینمایینویسان هم آمده تا میدان خالی نباشد. در انتهای دهه40 هنوز نقد خوانده میشود و بازخورد میگیرد. زیست طبیعی سینمایی، حضور مؤثر منتقدان شاخص و مهم (که تعدادشان کمتر از انگشتان دست است) نتیجهاش شکوفایی نقد فیلم است. سال۴۹ پرویز دوایی بهعنوان منتقد به دانشگاه دعوت میشود تا برای دانشجویان دانشگاه پهلوی شیراز سخنرانی کند. این مقام و جایگاه و اعتبار و نفوذ کلام منتقد ایرانی در سالهای بعدی به سختی تکرار میشود. دهه40 تمام میشود و نقدها میمانند؛نقدهایی که نوشته بر باد نیستند... .
*عنوان مطلب وامگرفته از تیتر نقد کیومرث وجدانی در فیلم بزرگتر از زندگی (نیکلاس ری)، هنر و سینما شماره 8، 17 اسفند 1343