• شنبه 29 آذر 1404
  • السَّبْت 29 جمادی الثانی 1447
  • 2025 Dec 20
شنبه 29 آذر 1404
کد مطلب : 269287
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/0VLYL
+
-

حاجی‌فیروز جبهه‌ها

جانباز احمدی، مهمان برنامه جان ایران در تلویزیون همشهری شد

گزارش
حاجی‌فیروز جبهه‌ها

الناز عباسیان| روزنامه‌نگار

هر هفته برنامه «جان ایران» از قاب تلویزیون همشهری سراغ قصه‌های دفاع مقدس می‌رود؛ قصه‌هایی از قهرمانان این وطن که در کتاب‌ها روایت‌های شنیدنی دارند. این هفته میزبان جانباز   فیروز احمدی، قهرمان «حاجی فیروز» بودیم. او در نوجوانی راهی جبهه شد و تا پایان جنگ در خط مقدم ماند. او با وجود مجروحیت‌های متعدد، همواره به جبهه بازمی‌گشت و به‌عنوان دیده‌بان در یگان‌هایی چون لشکر ۱۰ سیدالشهدا(ع) و تیپ ۱۱۰ خاتم‌الانبیا مسئولیت‌های مهمی برعهده داشت. امروز نیز در جبهه فرهنگی، به‌عنوان راوی دفاع‌مقدس برای زنده‌نگه‌داشتن فرهنگ ایثار و مقاومت فعالیت می‌کند. 

حضور اتفاقی در جبهه
حضور او در جبهه از یک عروسی شروع شد. خودش می‌گوید: «۳۱ شهریور، روز عروسی خواهرم بود که به‌هم خورد؛ همان روز فهمیدیم جنگ شروع شده‌است. آن زمان کلاس دوم دبیرستان بودم. هم درس می‌خواندم و هم در نانوایی پدرم کار می‌کردم. با شروع جنگ، دیگر نتوانستم بی‌تفاوت بمانم؛ به پادگان امام حسین(ع) رفتم، آموزش دیدم و راهی کردستان شدم. درگیری‌های کردستان با جنگ عراق فرق داشت؛ جنگ چریکی بود و دشمن دیده نمی‌شد. اولین عملیات‌مان با فرماندهی شهید صیاد شیرازی و شهید سرهنگ شهرام‌فر انجام شد.»

ماجرای آبتنی در کمین دشمن
احمدی  خیلی صمیمی، از  ماجرای آبتنی در منطقه بازی‌دراز روایت می‌کند و از نخستین روزهای حضورش در کردستان و سختی‌های آموزش و کمین‌ها می‌گوید: « در یک کمین حدود ۲۰۰ متر جلوتر از خط خودی، مأمور شدیم فقط شب‌ها پست بدهیم، 8نفر بودیم‌. تنها ۲۰ لیتر آب برای یک هفته به ما دادند؛ آن‌قدر کم که حتی دست‌هایمان را هم نمی‌شستیم. شرایط بسیار سخت بود؛ جاده‌ای وجود نداشت و در ارتفاعات، به‌دلیل آتش دشمن، تردد بسیار دشوار بود. پایین ارتفاع، رودخانه‌ای دیدیم و برای شستن لباس‌ها و کمی استراحت، 4نفرمان وارد آب شدیم. اما ناگهان دشمن متوجه ما شد و زیر آتش خمپاره و گلوله قرار گرفتیم. با سختی عقب‌نشینی کردیم تا به ماشین تدارکات رسیدیم، اما همان خودرو هم هدف قرار گرفت و 2نفر مجروح شدند. پس از بازگشت به خط، به‌دلیل این اتفاق تنبیه شدم و از حضور در خط مقدم منع شدم و مرا به دژبانی منتقل کردند. در همان‌جا با شیخ محمود غفاری، روحانی دیده‌بان ارتش، آشنا شدم. او انسانی وارسته، شوخ‌طبع و در عین حال بسیار مقید بود؛ شب‌زنده‌دار و اهل نماز شب. از ایشان و همچنین شهید شهرام‌فر، اصول و دقت دیده‌بانی را آموختم.  همین آشنایی باعث شد علاقه‌ام به دیده‌بانی جدی شود. پس از آن، دوره‌های تخصصی دیده‌بانی، نقشه‌خوانی و قطب‌نما را در پادگان امام حسین(ع) گذراندم و به‌واسطه تسلطم، علاوه بر یگان‌های سپاه، اعتماد یگان‌های ارتش را نیز جلب کردم. دقت در دادن گرا به‌حدی بود که هم توپخانه سپاه و هم ارتش به دیده‌بانی
 من اعتماد کامل داشتند و همین موضوع نقش مهمی در موفقیت عملیات‌ها ایفا‌می‌کرد.

نان‌آور جبهه‌ها   
شنیدن وقایع جنگ از زبان احمدی به قدری جذاب و شنیدنی است که دوست داری تا صبح برایت صحبت کند. او خاطره جالبی تعریف می‌کند: «رزمنده‌ها برای تهیه نان مشکلات زیادی داشتند. نانی که به جبهه می‌رسید یا خشک بود یا بیات. برای همین از پدرم که نانوا بود خواستم به جبهه بیاید. حاج‌مقصود هم الحق سنگ‌تمام گذاشت. با هزینه خودش تنور درست کرد. نانوایی را راه انداختیم. 2تا سرباز هم وردستش بودند. هر روز تعداد زیادی نان می‌پخت. این‌طوری نان گرم به‌دست بچه‌ها می‌رسید؛ کاری که برای خیلی‌ها باورکردنی نبود. خانواده ما همگی درگیر جنگ بودند؛ پدر، برادر و حتی دامادمان در جبهه حضور داشتند و گاهی مادرم سفره‌ای می‌انداخت که هیچ‌یک از مردان خانه حضور نداشتند.»



 

این خبر را به اشتراک بگذارید