• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
پنج شنبه 15 آبان 1399
کد مطلب : 114825
+
-

همه آن چیزی که دوست‌داشتید درباره کافه نادری بدانید اما نمی‌خواستید از کسی بپرسید

چای، قهوه و خاطره‌ای زنده

نوستالژی
چای، قهوه و خاطره‌ای زنده

نوستالژی کافه‌ها
پشت پنجره تنها هاله‌ای از دود پیداست و رد گم و تقریبا شبه‌گونه آدم‌هایی که نوری از دستشان گر‌می‌گیرد و لختی بعد دوباره راه به خاموشی می‌برد. آدم‌های اینجا مدام به سیگار‌هایشان پک‌می‌زنند و وقتی می‌خواهند به‌خودشان و حنجره‌شان که مدام کلمات را از مجرایش عبور می‌دهد استراحت دهند، فنجان قهوه را سر‌می‌کشند و دوباره سیگار و بحث و حرف و...؛ این دور انگار در این کافه تمامی ندارد! پیرمرد‌ها خاطرات قدیمی‌شان را ورق می‌زنند و جوان‌ها آمده‌اند که خاطراتشان را اینجا بسازند. شاید وقتی به سن و سال این پیرمرد‌ها رسیدند، می‌آیند خاطرات آن سال‌ها را که می‌آمدند اینجا می‌نشستند و قهوه می‌خوردند با سوپ برش یا بیف‌استراگانف را مرور کنند. این گوشه و آن گوشه هم دو،سه نفری سرشان را کرده‌اند در روزنامه و کتاب و با کلمات دمخور شده‌اند. اینجا کافه نادری است؛ یادگار نسلی آرمانگرا که عقاید و امید‌هایش را در قالب داستان و شعر و مقاله‌های آتشین می‌ریخت و دمار از روزگار مأموران رژیم پهلوی درآورده بود؛ کافه‌ای که محل تولد بسیاری از شعر‌ها و رمان‌های مشهور دوران معاصرشد.

   سوغات از فرنگ برگشته‌ها
کافه نادری که این روز‌ها کرکره‌اش در گوشه‌ای از خیابان جمهوری بالا کشیده می‌شود، روزگاری پا به این خیابان گذاشت که نام خودش را بر پیشانی آن داشت. آن وقت‌ها خیابان نادری یکی از پرآوازه‌ترین خیابان‌های سنگفرش تهران بود که به‌دلیل نزدیکی به خیابان لاله‌زار و بهارستان از طرفی و میدان توپخانه و خیابان فردوسی از طرف دیگر، بازارش حسابی سکه بود و وقت سر‌خاراندن نداشت. شاید به همین دلیل مادیکیانس روس، حدود ۹۰سال پیش به ذهنش خطور کرد که کافه نادری را در این خیابان راه‌بیندازد و جیب‌هایش را پر از پول کند. کافه نادری از دل مهمانخانه نادری درآمد؛ مهمانخانه‌ای که باغ بزرگ و مصفایی داشت. بعد‌ها در بخش شمالی این باغ، کافه نادری با میز و صندلی‌های نو شکل گرفت. مشتری‌هایی که چراغ کافه نادری را روشن کردند در ابتدا شاگردان تیزهوش دارالفنون بودند که بورسیه فرنگ گرفته بودند و پا به شهر هنر و ادبیات و به قول ارنست همینگوی، نویسنده شهیر آمریکایی، شهر جشن‌های بیکران یعنی پاریس گذاشته بودند. آنها سنت کافه‌نشینی را در این شهر آموختند و آن را مثل سوغاتی از فرنگ به همراه خودشان به تهران آوردند. اما کم‌کم روزنامه نگاران و شاعران توجه‌شان به این کافه جلب‌شد. شاید به‌دلیل استقرار دفا‌تر نشر و چاپ در همین یک گله جای تهران، وقتی عصر از سر کار راه منزل پیش می‌گرفتند، کافه را محلی مناسب برای صحبت و تبادل ‌نظر و شعر‌خوانی می‌دیدند.

   حفظ یادگارهای فرهنگی قلب تهران
حالا دیگر کافه نادری نماد و نشانه‌ای برای سنت کافه‌نشینی در تهران است و به اعتبار نویسندگان و شعرا و خلاصه آدم‌هایی که سرشان به تنشان می‌ارزید و حالا خیلی‌هایشان بین ما نیستند و به این کافه رفت‌وآمد داشته‌اند، می‌تواند به نمادی برای خیابان جمهوری هم تبدیل شود. همانطور که کافه‌های مشهور سن‌میشل در پاریس به این اعتبار سالانه هزاران گردشگر را به پاریس می‌کشاند. اگر کافه‌های فرانسه برای خودشان نام و نشانی در دنیا پیدا کرده‌اند چرا کافه نادری هم چنین جایگاهی پیدا نکند؟ در اهمیت این کافه همین بس که هر وقت نامی از کافه‌های تهران و قدیمی‌ترین آنها به میان می‌آید، کافه نادری نخستین جایی است که به ذهن خطور می‌کند. بی‌دلیل نیست که سال ۱۳۸۲ نام این کافه در فهرست آثار ملی رفت تا احیانا این یادگار چندین و چند‌ساله هم مثل خیلی دیگر از یادگارهای ما به چنگ بساز‌و‌بفروش‌ها نیفتد و جایش یک برج چندطبقه سبز نشود. به هر حال تهران از این دست یادگار‌ها کم ندارد و اگر برنامه‌ریزی درستی برای آنها انجام شود قطعا می‌تواند پای توریست‌های زیادی را به اینجا باز‌کند.

   به عشق کافه نادری
رضا یزدانی، خواننده شناخته شده درباره کافه‌نادری می‌گوید: «همه آدم‌ها نوستالژیک هستند، فقط اندازه‌اش فرق می‌کند. همه به گذشته‌شان نگاه می‌کنند. حالا یکی ممکن است خیلی در گذشته‌اش بچرخد و حتی به‌دنبال شجره‌نامه خانوادگی‌اش هم برود. خیلی از آدم‌ها با خاطرات و نوستالژی‌هایشان زندگی می‌کنند. من هم از این قاعده مستثنا نیستم. کافه‌نادری یکی از همین نوستاژی‌های بزرگ من است، آنقدر درباره‌اش دغدغه دارم که در آلبوم «پرنده بی‌پرنده» قطعه کافه نادری و لاله‌زار را خواندم. به عقیده من اینکه خواننده‌ای برود سراغ این موضوع‌ها باعث می‌شود موزیک و ترانه‌اش تاریخ مصرف پیدا نکند. مردم یک سال، 2سال، 10سال و حتی بیشتر می‌توانند ترانه‌های من را گوش بدهند، کافه نادری با خاطرات مردم تهران گره‌خورده، ولی ممکن است کاربری‌شان عوض شود و مثلا لاله‌زار بشود بورس لباس به جای بورس برق! اما خاطراتشان هیچ وقت کمرنگ نمی‌شود. در کشورهای دیگر اجازه نمی‌دهند بناهای تاریخی و مکان‌هایی که هویت شهر هستند را از بین ببرند و خیلی راحت اجازه تخریبشان را نمی‌دهند، اما اینجا درست برعکس است!»

   آل‌احمد، هدایت، سپانلو، شاملو و...
شاعران و نویسندگان آن روز‌ها که تازه دیکتاتوری پهلوی اول را پشت‌سر گذاشته بودند، افکار و اشعاری آزادیخواهانه داشتند. ارتباط با دنیای خارج قوت گرفته‌بود. خیلی از جوانان تحصیل‌کرده زبان می‌دانستند. آنها تحت‌تأثیر ادبیات مدرن اروپا قرار‌گرفتند و در خلال این نشست‌ها و بررسی‌ها هر روز بر تعدادشان در کافه‌ها افزوده می‌شد. روشنفکران و هنرمندان همفکرانشان را پیدا‌می‌کردند و هر گروه کافه‌ای را برای خود انتخاب می‌کرد. نیما، هدایت، آل‌احمد، دانشور، شاملو، سپانلو، آتشی و بسیاری دیگر از چهره‌های ادبیات ایران در کافه نادری صاحب کرسی بودند و آتش بحث‌ها و جدل‌ها را گرم نگه‌می‌داشتند. معمولا کسانی که در کافه نادری می‌نشستند و یک چای لیوانی با لیموی قاچ زده می‌خوردند، دغدغه‌شان ادبیات مدرن بود. بچه‌های نادری اهل شعر و روزنامه و داستان بودند. شاید همین عامل سبب شده کافه نادری پس از این سال‌های طولانی که از ۵۰ تجاوز می‌کند، هنوز سرپا ایستاده است. یکی دیگر از ویژگی‌های جالب کافه نادری، داشتن جای مخصوص برای ساکنانش بود؛ افرادی که از صبح تا شب همان‌جا می‌نشستند، شعر می‌خواندند، می‌نوشتند، چای می‌خوردند و سیگار دود می‌کردند. وقتی هم نبودند، جایشان خالی‌می‌ماند یا به محض ورود خالی می‌شد. واژه‌های زیادی در همین کافه و پشت همین میز‌ها روی کاغذ ریخته و آثار زیادی متولد شد.

لقانطه؛ کافه‌ای که در میدان بهارستان پاتوق روشنفکران شد
یک فنجان قهوه تا پاریس

قبل از انقلاب در ضلع جنوبی میدان بهارستان، ورودی یکی از مشهور‌ترین کافه‌های تهران کافه لقانطه قرار داشت که مدیر آن معروف به حاج لقانطه بود. آب قنات لقانطه در همین جا رو‌می‌آمد که به همین دلیل بعد‌ها تبدیل به استخری برای شنا شد. این کافه مانند کافه‌های فرانسه بعد از انقلاب کبیر یکی از مشهور‌ترین پاتوق‌های روشنفکران، آزادی‌خواهان و اندیشمندان بود.
احمد محیط‌طباطبایی که سال‌هاست در سازمان میراث فرهنگی و گردشگری در سمت‌های مختلف کارکرده و در بین اصحاب فرهنگ شهره است، یکی از کسانی است که به‌دلیل رفت‌وآمد پدرش-که دستی در ادبیات داشت- به کافه لقانطه خاطرات جالبی دارد؛ «از ویژگی‌های برجسته این کافه این بود که در پیرامون آن به وسیله صنی‌الملک غفاری (نقاش) و سایر نقاشان وقت، به کارفرمایی لقانطه و سفارش‌های او، تابلوهای زیادی ترسیم شد. یکی از آنها صف سلام دوره قاجار کافه لقانطه است که الان باید در اتاق ضلع‌غربی تالار ایوان کاخ مرمر به دیدنش رفت. الان مجموعه‌ای از این تابلوهای نقاشی در این مکان است. بعضی دیگر از این تابلو‌ها مانند تابلوی نبرد گنجه اثر پاسکوویچ که در آن قشون فتحعلی‌شاه و عباس‌میرزا به تصویر کشیده شده، امروز در طبقه دوم موزه ایران‌باستان به دیوار است. برخی دیگر از این تابلو‌ها هم در مجموعه کاخ گلستان و موزه‌های دیگر نگهداری می‌شوند که قرار است بعد‌ها بعضی از آنها که تصاویری از مردان سیاسی وقت است به کتابخانه مجلس و جاهای دیگر منتقل ‌شوند.»

نوستالژی خیابان‌ها

هنوز هم می‌توان نشانه‌هایی از گذر روشنفکران قدیم مشاهده کرد
وقتی لاله‌زار هنوز لاله‌زار بود

طهران‌قدیم 5محله داشت؛ عودلاجان، سنگلج، بازار، چاله‌میدان و محله‌دولت که البته این آخری بعد‌ها در زمان ناصرالدین شاه اضافه شد و محدوده لاله‌زار و خیابان اسلامبول و... را دربر‌می‌گرفت و تهرانی‌های آن دوره، آن را به چشم یک محله حاشیه‌ای و اقماری نگاه می‌کردند. این پنج محله با معابری به هم متصل می‌شدند که به آنها گذر می‌گفتند. گذرهایی که اگرچه به نیت عبور و مرور ساخته شده بودند، اما گاهی وقت‌ها حکم تفرجگاه یا بازار را برای مردم پیدا می‌کردند. درست مثل گذر لاله‌زار که در واقع خیابان بود، اما چون در گذر زمان آباد شد و حکم شاهراه را پیدا کرد، بین مردم به‌عنوان یک گذر شناخته شد.

  هشتصد قدم طول داشت
نگاه نکنید که لاله‌زار امروز یک خیابان طولانی و کسل‌کننده است که پهلو‌به‌پهلوی آن را لوسترفروشی‌ها و الکترونیکی‌ها قرق کرده‌اند. البته بخش زیادی از آن را این روزها پیاده‌راه کرده‌اند تا هم شکل و شمایل بهتری پیدا کند و هم شاید این هویت تاریخی را حفظ کنند. خیابان لاله‌زار در دورانی نه چندان دور فرهنگی‌ترین خیابان شهر بود که قدم‌زدن در آن می‌توانست به‌معنای وارد شدن به دنیای روشنفکری و مد و هنر مدرن باشد! جعفر شهری در کتاب «طهران قدیم» می‌نویسد: «بی‌کاره‌ها طول لاله‌زار را هشتصد‌قدم تعیین کرده بودند که از میدان توپخانه شروع شده، به سه‌راه لاله‌زار می‌رسید. این خیابان از آنجا لاله‌زار نام گرفته بود که قسمت شرق آن تا فیلخانه (شمال خیابان اکباتان امروزی) و غرب آن یکسره تا خیابان علاء‌الدوله‌(فردوسی) باغ خالصه پردار و درخت‌های مصفایی بوده که لاله‌های خودرو در آن می‌روئیده و با نرده‌های چوبی‌اش از جمله تفرجگاه‌ها به‌حساب می‌آمده است».

  می‌برمت لاله‌زار
وقتی ناصرالدین‌شاه از نخستین سفر فرنگش برگشت، با تأثیر گرفتن از خیابان‌های منظم و میدان‌های بزرگ خارجی‌ها تصمیم گرفت یک شانزه‌لیزه تمام‌عیار در تهران برپا کند و نام آن را «دارالخلافه» بگذارد. بنابراین قبل از هر چیز دستور داد نرده‌های چوبی دور باغ را بکنند، درخت‌ها را قطع کنند و بخش‌های زیادی از لاله‌زار را از بین ببرند. در همین حین، زمین‌ها بین اطرافیان ناصرالدین شاه تقسیم شد و هر یک از آنها شروع به ساخت‌وساز در منطقه کردند تا لاله‌زار از یک باغ‌راه سرسبز و وحشی به یک خیابان پررفت‌وآمد تبدیل شود. نوسازی لاله‌زار باعث شد جوانان زیادی روانه این گذر شوند و تاجران برای راه‌اندازی لوکس‌فروشی‌هایشان در لاله‌زار با هم رقابت کنند. بعد‌ها نخستین هتل، نخستین سالن سینما و نخستین سالن تئا‌تر هم در لاله‌زار ساخته شد تا این گذر به خیابان فرهنگ و هنر تهران تبدیل شود و تازه‌ترین مد‌ها از همین خیابان سربرآورد!

  ده‌شاهی بده سیم‌نما!
اولین سینمایی که در لاله‌زار تاسیس شد، خورشید بود که‌‌ همان اوایل خیابان بود، بعد‌ها سینما ایران و سینما مایاک و ۱۲سینمای دیگر هم به این جمع اضافه شدند تا لاله‌زار پاتوق سینمادوستان شود. مردم دوره قاجار به سینما «سیم‌نما» می‌گفتند، شاید به تصور اینکه سیم‌های برق یک اعجاز دیگر از خود نشان می‌دهند و آن پخش تصاویر است! بلیت سینماهای لاله‌زار ۱۰شاهی بود و چون آپارات‌های آنها به اندازه کافی بزرگ نبود، هر 20دقیقه یک‌بار فیلم قطع می‌شد تا حلقه فیلم را عوض‌کنند. در عوض تماشاگران می‌توانستند هر تعداد سانسی که دوست دارند در سینما بمانند!

  اولین ‌هتل ایران
تا قبل از روی کار آمدن قاجاری‌ها، ایران فقط کاروانسرا داشت و خانه‌های شخصی که به مسافران اجاره داده می‌شد. اما بعد‌ها کم‌کم پای هتل و مسافرخانه هم به میان آمد تا در آخرین روزهای حکومت قاجار، تهران صاحب نخستین ‌هتل خود شود. گراند‌هتل معروف لاله‌زار قدیمی‌ترین هتل ایران است که به‌دست یک مهاجر قفقازی به نام باقرخان ساخته شد و به سبک اروپایی از مسافرانش پذیرایی می‌کرد. اگر این روز‌ها سری به لاله‌زار بزنید و سراغ گراند‌هتل را در خیابان لاله‌زار جنوبی بگیرید، یک ساختمان نیمه‌مخروبه را نشانتان می‌دهند که فروشندگان لوازم الکترونیکی در اتاق‌های آن مستقر شده‌اند و کاسبی‌شان را لابه‌لای اتاق‌های دوبلکس، درهای قدی شیشه‌ای، آجرکاری‌های ظریف و زیر سقف‌های بلند راه انداخته‌اند. این هتل تا پایان دوره رضا‌شاه اعتبار خود را حفظ کرده بود و تا نیمه‌های حکومت محمدرضاشاه هم به‌کار خود ادامه می‌داد، اما بعد کم‌کم از رونق افتاد و تعطیل شد.

نوستالژی گذرها
 گذر وزیر‌دفتر اهالی محل می‌گویند زیر بازارچه

گذر وزیر‌دفتر هم یکی دیگر از گذرهای معروف تهران بود که در محله سنگلج قرار داشت و امروز باید آن را در خیابان وحدت‌اسلامی، بین میدان وحدت‌اسلامی و چهارراه ابوسعید ببینید؛ جایی که اهالی محل به آن «زیر بازارچه» می‌گویند. گذر وزیر‌دفتر در نزدیکی خانه میرزا‌هدایت‌الله وزیر‌دفتر، پدر دکتر مصدق، قرار داشت و به‌دلیل محبوبیتی که میرزا هدایت‌الله میان مردم داشت به این نام خوانده می‌شد. این گذر امروز تبدیل به بازار میوه‌وتره‌بار محله شاپور یا‌‌ همان وحدت‌اسلامی شده و خیابان وحدت‌اسلامی را به خیام وصل می‌کند. این گذر شاید تنها گذری در تهران باشد که شکل و شمایل قدیمی خود را تا حدودی حفظ کرده‌است.

   گذر لوطی‌صالح دماغ لوطی را بریدند!
گذر لوطی‌صالح با اسم عجیب و غریبش یکی از معروف‌ترین گذرهای قدیمی تهران است که در زمان آغامحمدخان قاجار ساخته شده و در داخل بازار بزرگ تهران قرار دارد. ماجرای نام این گذر به یکی از لوطی‌های تهران قدیم برمی‌گردد که در این گذر زندگی می‌کرد؛ جایی درست در جنوب بازار بین‌الحرمین و کوچه هفت‌تن. می‌گویند لوطی‌صالح از آشنایان آغامحمدخان بوده که بر سر یک شوخی بی‌جا، دستور می‌دهند بینی‌اش را ببرند. این ماجرا باعث می‌شود که کل یک محله به نام تنها ساکن بی‌دماغ آن معروف شود و این نام را تا ده‌ها سال بعد حفظ کند! البته این ظلم و خشونتی که در حق لوطی‌صالح رفت تنها دلیل معروفیت محل سکونت او نشد. لوطی‌صالح مرد فروتن و دست به خیری بود.

   گذر مروی یادآور بازارهای عربی
گذر مروی را کمتر کسی است که نشناسد؛ شاهراهی که خیابان ناصرخسرو را به پامنار پیوند می‌زند و نخستین بورس لوازم آرایشی و بهداشتی تهران به‌حساب می‌آید. گذر مروی یا‌‌ همان کوچه مروی عمری حدود ۲۰۰سال دارد و شاید تنها خیابان تهران باشد که تعداد عراقی‌های آن بیشتر از ایرانی‌هاست! قدم گذاشتن به این گذر، شما را به گوشه و کنار بازارهای عربی می‌برد. با دستفروش‌هایی که کنار خیابان لوبیا پاک می‌کنند، خرما و ارده می‌فروشند و بساطشان را سر ظهر کنار کوچه پهن می‌کنند. این گذر درست روبه‌روی شمس‌العماره قرار‌دارد و ساخته‌شدن مسجد و مدرسه مروی، مسجد و مدرسه سپهسالار، مسجد آقامحمود و سرای مظفریان در آن نشان می‌دهد که در دوره قاجار برو بیای زیادی در آن بوده است.

این خبر را به اشتراک بگذارید