اهل عافیتطلبی نبود
منوچهر محمدی ـ تهیهکننده
آشنایی من با زندهیاد ملاقلیپور از نخستین فیلم سینمایی او «بلمی به سوی ساحل» آغاز شد. نحوه ساخت این فیلم داستان مفصلی دارد که بماند برای زمانی دیگر، اما زمانی که این فیلم را دیدم حس کردم رسول کارگردانی است دارای هوش و غریزه ذاتی در امر فیلمسازی. رسول تحصیلات آکادمیک و سینمایی نداشت ولی به ذات، ویژگیهای یک فرد مؤلف و خلاق را در خود داشت. بعد که جلو آمد در کارهای دیگرش پیشرفت کرد و زبان بصری خاص خودش را در آثارش بهوجود آورد. چندبار قصد همکاری داشتیم که شرایط آن فراهم نشد و در نهایت نخستین همکاری رسمی ما که نتیجه خوبی نیز به همراه داشت و فیلم قابل اعتنایی در سینمای ایران شد،«میم مثل مادر» است که پس از آن قصد داشتیم فیلم بعدی را هم تولید کنیم که عمر او به دنیا نبود.
در حوزه دفاعمقدس و حفظ شخصیت و کرامت مقام مادر، میم مثل مادر یکی از آثار برجسته سینمای ایران است. با توجه به زمانی که تولید شد ترجیح دادیم فیلم را روانه اکران عمومی کنیم که بسیار موفق بود و با استقبال مواجه شد. قصد داشتیم دومین همکاری را با هم داشته باشیم، من ایده «عصر روز دهم» را با او در میان گذاشتم که پسندید و چون بخشی از فیلم در ایران و بخشی در عراق میگذشت، سفر دو هفتهای با هم به عراق داشتیم تا رسول بیشتر در فضا قرار بگیرد.
در آن سفر وقتهایی که فرصت دست میداد روی فیلمنامه کار میکردیم و همانجا بود که شاکله کلی فیلمنامه عصر روز دهم درآمد و در برگشت وارد مقدمات پیشتولید شدیم که متأسفانه رسول در اثر عارضه سکته قلبی، دار فانی را وداع گفت و ما یکی از کارگردانان خوب سینمای دفاعمقدس و فیلمهای ارزشمندمان را از دست دادیم و او در اوج بلوغ و شکوفایی از دست رفت. مطمئناً اگر زنده بود حداقل در این سالها چند اثر قابل اعتنا از او میتوانستیم در سینما ببینیم.
از ویژگیهای بارز اخلاقی رسول میتوان به داشتن دل مهربان و زبان صریح و تند اشاره کرد. بعضی از این تندزبانی او آزرده خاطر میشدند، اما وقتی با او مینشستی و حرف میزدی متوجه میشدی که اساساً این دل و زبان با هم تفاوت دارند و وقتی فرصت دست میداد حس میکردی که چقدر مهربان است. ضمن اینکه بسیار به جزئیات توجه داشت. من میدیدم که بیش از ۱۰ مورد به آدمهای نیازمند، بیدریغ کمک میکرد و اهل چرتکه انداختن و حساب و کتاب نبود.
بهنظرم ویژگی بارز او روحیه خاصی بود که احتمالاً مربوط میشود به همان دوران جنگ، بیشتر دوستان او از اهالی جبهه و جنگ بودند و فرهنگ دفاعمقدس در او تبلور داشت. رسول خیلی اهل حساب و کتاب و عافیتطلبی نبود. اهل کارهای پرریسک و سنگین بود. البته سینمای ایران در برخی مواقع قدر او را ندانست و همین باعث شد تا آزرده خاطر باشد. رسول درس سینما نخوانده بود، اما ویژگی مهمی که لازمه کار هنری است در او وجود داشت. در واقع «آن» فیلمسازی را داشت و میدانست یک سکانس برای بالاترین حد تأثیرگذاری چطور باید گرفته شود. بهخاطر دارم درباره میم مثل مادر وقتی ایده را با او مطرح کردم، گفت این فیلمنامه بهنظرم گریهدار است و الان دوره ساخت فیلمهای کمدی است. به او گفتم رسول جان من میخواهم یک فیلم متفاوت بسازم. میخواهم بگویم برای فیلم میم مثل مادر آنقدر حسها را صادقانه و لطیف با «آن»های بسیار هوشمندانه ساخت که همه را تحتتأثیر قرار داد و از این حیث در ارتباط با مخاطب بسیار موفق بود. یادم است سر صحنه سکانس پایانی فیلم، رسول دائماً اشک میریخت و وقتی از او پرسیدم چه شده گفت من این فیلم را به عشق مادرم میسازم و زحماتی که او برای من کشید. رسول اصالت در فیلم برایش بسیار اهمیت داشت و حتی برای خواننده تکخوان فیلم هم با اینکه ما بهدنبال چهرههای شناخته شده بودیم اما رسول یک فرد نابینا را پیدا کرد و پس از تمرین، آن قطعه را به زیبایی خواند و هنوز هم در تجلیل مقام مادر یکی از آهنگهای تأثیرگذاراست. در دایرهای که من از دوستان کارگردان میشناسم، عقل آنها به جنونشان میچربد، درحالیکه رسول جنونی داشت که لازمه هنرمند بودن و فیلمساز شاخص بودن است.