نذر زنانه
پونه پیلرام_استاد دانشگاه، پژوهشگر و نویسنده درحوزه زنان
12ساله بودم که جنگ شد. در مسجدسلیمان درس میخواندم و پدر و مادرم معلم بودند. مادرم قبل از جنگ کارگاه خیاطی داشت که با 12-10نفر از زنان دیگر شهر لباس عروس، مجلسی یا فرم مدرسه میدوختند. جنگ که شد، مادرم چرخها را علم کرد؛ این بار برای دوخت لباس رزمندگان. نهادهای مختلف پارچه را میآوردند و مادرم و دیگر زنان برای رزمندگان لباس رزم میدوختند. زنها در جنگ مشارکت زیادی داشتند و این کار را داوطلبانه و بهعنوان نذری برای سلامت فرزند، همسرشان یا همه رزمندگان که در میدان جنگ بودند، انجام میدادند. البته دفاعمقدس برای ما که پشت جبهه بودیم، تجربههای دیگری هم داشت و فقط به اینگونه مشارکتها ختم نمیشد. مدتی پس از آغاز جنگ بود که به ناچار در بیرون شهر چادر زدیم و در یک اردوگاه مستقر شدیم. شاید همین زندگی اردوگاهی، پایه و اساسی شد که الان در این سن و سال هر سختی را تحمل کنیم. آن زمان احساس میکردیم حتی با حضور در اردوگاه یک کار بزرگ برای کشورمان انجام میدهیم. یعنی در ذهن یک بچه 12ساله تحمل زندگی سخت اردوگاهی یک مقاومت بود. بماند که مرگ دوستان یا شهادت خانوادهشان هم برایمان خیلی سخت بود؛ تجربهای که نه میتوانستیم جلویش را بگیریم و نه باور کنیم.