سعید مروتی
در یک دورهمی دوستانه حرف از نولان شد، میان انبوه ستایشهایی که حضار نثارش میکردند، کوتاه و مختصر گفتم اهمیتش را درک میکنم ولی خیلی دوستش ندارم و خودنماییاش برایم گاهی آزاردهنده است. همینطور که بهنظرم تلاشاش برای روایت قصههای پیچیده، گاهی رسما به آشفتگی منجر میشود، البته حضور استاد آنقدر مرعوبکننده هست که دوستدارانش آشفتگی را بهحساب پیچیدگی بگذارند.
گفتن ندارد که بعد از این اظهارنظر، میان دوآتشههای نولانباز، چه غیرتها که به جوش آمد و چه نقلقولهایی از بزرگان در ستایش نولان بازخوانی شد. واکنشهایی طبیعی از سوی دوستداران فیلمسازی که دوست داشتنش مد روز است. دارم بدجنسی میکنم؟ شاید! تعبیر مؤدبانهاش شاید این باشد که نولان فیلمساز روزگار ماست؛ روزگاری که تریلرها و تولیدات عظیمش بیشتر از اینکه شبیه فیلمها باشند شبیه بازیهای کامپیوتریاند. روزگاری که همهچیز در آن به هم ریخته است و تلفیق گونههای مختلف و ترکیب عناصر به ظاهر بیربط، اگر با مهارتی فنسالارانه همراه شوند، به موفقیت میرسند و نولان قطعا فنسالار برجستهای است.
کریستوفر نولان اهمیتش را از تلاش بیوقفهاش در پیگیری ایدههای شخصی در دل سینمای جریان اصلی کسب میکند. او جستوجوگر توامان تشخص روشنفکرانه و موفقیت تجاری است. ترکیبی است از کوبریک و اسپیلبرگ که میتواند سرمایههای کلان را جذب قصههای شخصی و پیچیدهاش کند. البته که همیشه موفق نیست. گاهی ابایی ندارد که عناصر سینمای عامهپسند را با لایهای از مفاهیم روشنفکرانه همراه کند و در مواردی از مسیر پیچیدگی به کجراهه آشفتگی میرسد. نولان اسم رمزی است که هر تماشاگری با سطحی متوسط از هوش میتواند از آن بهره بگیرد و وارد عالمی دیگر شود؛ عالم نکتهها، ظرایف و مفاهیم مبتنی بر خیالپردازیای که بهنظر میرسد در پس پشتش حرفهای مهمی زدهمیشود. گاهی واقعا اینگونه است و گاهی هم نه، ولی اغلب اینطور بهنظر میرسد که تماشای اثری از نولان فقط تماشای یک فیلم نیست و تماشاگر از عالم سرگرمی وارد دنیای اندیشهورزی شده است. اگر ورود به فلسفه، روانشناسی، سیاست و جامعهشناسی در فیلمی از نولان، سینما را به کلاس درس تبدیل نمیکند، بهدلیل منطبق کردن ایدهها با کهنالگوهای موفق سینمای تجاری است. نتیجه اینکه خیلیها موقع تماشای فیلم نولان احساس میکنند در حال انجام کاری مهم هستند، نکتهای را میآموزند و با جمله قصاری مواجه میشوند که میتوانند از آن در صفحه شخصیشان بهره بگیرند و فخرفروشی کنند. نولان نام معتبری است که جز چنین بازخوردهایی که محصول مستقیم موفقیت تودهای است، فیلمساز محافل آکادمیک هم هست. انبوه نقدها و یادداشتها پشتوانهای تئوریک برای سینمای نولان فراهمکرده که نمونهاش با این سطح از استقبال عمومی، درباره کمتر فیلمساز روشنفکر سینمای معاصر رخ داده است.
منطق رؤیادررؤیای سرآغاز(تلقین) در جاهایی آنقدر تودرتو میشود که حساب از دست نولان هم درمیرود.
نسخه نروژی «بیخوابی» به مراتب تماشاییتر، خوشریتمتر و سینماییتر از بیخوابی نولان است که با حضور آلپاچینو شاید جذابتر بهنظر برسد ولی قطعا فیلم بهتری نیست. نکته اینجاست که شولدبرگ، کارگردان نسخه نروژی بیخوابی، قصهگوی فروتنی است که همهچیز را در خدمت روایت بهکار میگیرد، در حالی که برای نولان روایت داستان فقط یکی از اهداف فیلمسازی است و گرایش به مفاهیم عمیقه گاهی میتواند قصهگویی و روایت را هم به حاشیه ببرد. در مورد «میان ستارهای» که اساسا اهمیت مضمون و ایدههای روشنفکرانه و نکتههای اندیشهورزانه، روایت را در جاهایی به لکنت میاندازد.
از این مثالها باز هم میشود زد. نولان ستایشگران پرشوری دارد و منتقد بزرگی چون دیوید بوردول، نولان را کوبریک عصر ما مینامد. بوردول بخشی از حملههای صورتگرفته نسبت به فیلمهای نولان را واکنشی به شهرت و اعتباری میداند که او بهدست آورده؛ نکته دقیقی که نمیشود انکارش کرد. این هم از عوارض شهرت است؛ اعتباری عمومی که میتواند موردخدشه قرارگیرد. موقعیتی «حرص درآر» برای آنها که این حجم از ستایش را درکنمیکنند. ستایشگران همچنان آمادهاند تا از هر فیلم نولان شگفتزده شوند. منتقدان فیلمساز هم البته دلایل خودشان را دارند. وقتی« همشهری کین» هم با مخالفتهای جدی روبهرو است نولان که دیگر جای خودش را دارد. تحمل کمی مخالفخوانی آنقدرها هم سخت نیست.
تریلرهای فخرفروشانه
فیلمهای نولان بخشی از اهمیتو اعتبارشان را از ترکیب خودآگاهی روشنفکرانه با قواعد سینمای تجاری کسب میکنند
در همینه زمینه :