وصلت ناتمام دو خاندان
ملکه فوزیه به طور رسمی از شاه جدا شد
فرزانه ابراهیمزاده
«3سال پیش ملکه فوزیه بنا به دلایل پزشکی ایران را ترک گفتند و اخیراً تقاضای طلاق کردهاند، زیرا اقامت معظم لها در تهران برایشان از نظر سلامت جسمانی مضر است. در اجابت به این درخواست، ما محمدرضا پهلوی، شاه ایران طلاق خود را از همسرم فوزیه اعلام میکنیم... این طلاق در روابط ایران و مصر اثری نخواهد داشت، بلکه این روابط بهتر از گذشته خواهد بود.»
این بیانیه رسمی که در سال ۱۳۲۷در تمام روزنامههای ایران و مصر منتشر شد پایانی بود برای یک ازدواج سلطنتی که ۱۰سال پیش از این در بهمنماه ۱۳۱۷ میان خانواده سلطنتی ملک فواد از یکسو و خانواده تازه به سلطنت رسیده پهلوی در ایران، در تهران و قاهره برگزار شد؛ ازدواجی که ۴سال پیش و درست در میانه جنگ جهانی دوم با خروج دائمی فوزیه ملکه ایران به بنبست رسید؛ سومین ازدواجی که به فرمان مستقیم رضاشاه برای فرزندانش اتفاق افتاد و در کمتر از یکسال از مرگش به طلاق منجر شد. قبل از این، شمس از فریدون جم جدا شد و در حال آشنایی با عزتالله مینباشیان بود که بعدتر نامش را به مهرداد پهلبد تغییر داد. اشرف هم از علی قوام جدا شده بود و با افسری مصری به اسم احمدشفیق ازدواج کرد. اما طلاق شاه برای خانواده سلطنتی ایران اتفاق دلپسندی نبود، بهخصوص که این شاهزاده مصری بود که اصرار به پایان دادن به این وصلت داشت.
فوزیه احمد فواد، دختر بزرگ ملک فواد، پادشاه مصر از همسر آلبانیاییتبارش نازلی بود. او در سال ۱۳۱۷ رسما از سوی محمود جم برای ولیعهد هجدهساله ایران محمدرضا پهلوی خواستگاری و بعد از رد و بدل کردن چندین نامه رسمی در نهایت موافقت خود را با این ازدواج اعلام کرد. اما این ازدواج بهراحتی اتفاق نیفتاد، چراکه شاهزادهخانم مصری همسر ولیعهد شده بود و درصورتی که صاحب فرزند پسری میشد، این پسر براساس قانون اساسی ایران برای ولیهعد دوم شدن باید از مادری ایرانی و غیرقاجاری بهدنیا میآمد. پس بعد از موافقت خاندان سلطنتی مصر، مجلس قانونی را تصویب کرد و رسما شاهزادهخانم مصری را تابعیت ایرانی داد. بعد از آن نیز طی مراسم باشکوهی در قاهره و تهران، عروسی برگزار شد. در یکسال آینده این زوج جوان و بهظاهر عاشق، صاحب دختری شدند که به خواست رضاشاه شهناز نام گرفت؛ دختری با چشمانی سبزرنگ همرنگ چشمان مادر که خون ایرانی و مصری و آلبانیایی را در رگهایش داشت. اما گویا رضاشاه از اینکه نخستین فرزند ولیعهد دختر شده راضی نبود و از شاهزاده مصری پسری برای محمدرضا میخواست. اما جنگ جهانی دوم و تبعیدش این آرزو را از او گرفت.
بعد از استعفای رضاشاه جز محمدرضا که سوگند شاهی خورده بود و فوزیه بنت فواد و شهناز، باقی اعضای خانواده سلطنتی از تهران خارج شدند. اما در نیمه راه اشرف از جمع خانواده جدا شد و به تهران بازگشت تا در کنار برادر دوقلوی تازه بر تخت نشستهاش بماند؛ اتفاقی که بسیاری معتقدند عامل اصلی جدایی شاه و فوزیه شد.
البته به نوشته بسیاری از منابع، فوزیه شخصیت انزواطلبی داشت و خیلی با اعضای خانواده پهلوی همراه نمیشد. در 6-5 سالی که در ایران بود تلاشی برای آموختن زبان فارسی نکرد و همنشین اصلی او آن لمپتن، پژوهشگر انگلیسی بود که بعدتر معلوم شد به قصد جاسوسی به ایران آمده است. برخی از نزدیکان اشرف پهلوی معتقدند او خاندان پهلوی را تازه بهدوران رسیده و فاقد دیسیپلین سلطنتی میدانست و با بیمحلی آنها را تحقیر میکرد. اما برخی نیز او را زنی افسرده و کم سروصدا میدانستند.
فوزیه در سال۱۳۲۴، زمانی که جنگ تقریبا در حال پایان بود به بهانه دیدار خانواده بهعنوان مسافرت به مصر رفت. خروج او از ایران تقریبا با مرگ رضاشاه همراه بود. او قرار بود چندماهه بازگردد. برخی از منابع معتقدند او حتی شهناز را که در آن زمان حدود 7سال داشت همراه خود نبرد.
اما چندماهی که از خروجش از ایران گذشت اعلام کرد که به ایران باز نخواهد گشت. درباره علت برنگشتن فوزیه روایتهای زیادی وجود دارد. شاید معتبرترین روایت متعلق به دکتر قاسم غنی است که فراخوانده میشود تا علاوه بر قبول سفارت ایران در مصر، واسطه بازگشت فوزیه شود.
دکتر غنی در خاطراتی که از این سفر نوشته و تاکنون یکبار با تصحیح سیروس غنی، پسرش و بار دوم به روایت محمدقائد منتشر شده، بارها از فوزیه درخواست دیدار میکند. اما شاهزادهخانم که در قصر، خودش را حبس کرده راضی به دیدار سفیر ایران نمیشود. دکتر غنی در تلاش برای دیدار با فوزیه از زبان ذوالفقار پاشا که قبلتر سفیر مصر در ایران و پدرزن ملک فاروق، پادشاه مصر بود میشنود که فوزیه قصد بازگشت به ایران را داشته، اما یک نامه سر به مهر از ایران باعثشده تا او از تصمیم خود صرفنظر کند.