رمان «پاندورا»، نوشته لیلا رعیت که پیشتر رمان «آذرخش» از او منتشر شده بود، داستان پزشک روانشناسی به نام رامین صبوری است که ظاهر خوب و رشکانگیز زندگی کنونیاش با واقعیت تفاوت بسیاری دارد. دوران کودکی رامین در فقر و نداری گذشته و حالا موفقیت مالی و کاریاش هم نمیتواند زخمهای دوران کودکی او را شفا دهد. رامین فرزند کوچک خانوادهای شلوغ، کمسواد و بیبضاعت بود و پدرش کارگر خیاطخانهای در شمال شهر. رامین همراه خانوادهاش در زیرزمینی نمور در نزدیکی محل کار پدرش روزگار گذرانده و در کنار بچههای پولدار به مدرسه رفته و رشد کرده است. روحیه جاهطلب رامین اصلیترین عامل رشد و پیشرفت علمی، شغلی و مالی او بوده، اما همگام با این رشد و ترقی، کینه از اغنیا هم هر روز حجم بیشتری از وجود او را در برمیگرفت. تا اینکه کمکم وجود او تبدیل میشود به انبار باروتی آماده انفجار، و سوگ از دست دادن پدر شد همان جرقه عامل انفجار.بخشی از رمان پاندورا در آسایشگاه روانی و محل سکونت رامین واقع در مناطق بالانشین پایتخت رخ میدهد و بخش دیگر در پرورشگاهی دخترانه در پایینترین نقطه شهر. رمان پاندورا به نویسندگی لیلا رعیت در 352صفحه توسط انتشارات نسل نواندیش به چاپ رسیده است.
امراض روحی یک روانشناس
رمان «پاندورا» داستانی روانشناختی دارد
در همینه زمینه :