خوانش راوی نباید ارجحتر از قرائت مخاطب باشد
محمد پروین؛ نویسنده و شاعر
انتقال حس و قدر کلمات به صوت و در خدمت بودن روایت مولف به مخاطب، یکی از مهمترین عناصر برای درک بهتر داستان است. با توجه به شرایط، رشد رسانه و بهینه استفاده کردن از زمان، بهوجود آمدن کتاب صوتی اتفاق خوبی است اما مسئلهای که در این میان به وجود میآید انتقال حس و همان قدر کلمات است. شاکله ادراک اول بر شنیدن و مشاهده است بعد تفکر. همزیستی از تفکر در فضا نشأت گرفته میشود. هر گسستی در این راه ادراک مناسب را سختتر میکند. از آنجا که آوا و صوت در تکامل چرخه کلمات نقشی کلیدی را ایفا کردهاند، خود ابزاری هستند برای بهتر شناختن. این شناخت در کنار مشاهده پدیدهها در لابیرنت زیستی بهعنوان رکن اصلی انتقال پیام نقش مهمی را ایفا میکند. حال فرایند تولید کتاب صوتی باید کمکی به ادراک بهتر برای مخاطب باشد. از طرفی خوانش راوی ارجحتر از قرائت مخاطب نباشد و نگاه خودش را القا و دیکته نکند. نکته اصلی در این است که رمان و داستان خواندن جهت ایجاد پرسش در ذهن مخاطب است، نه پاسخدهنده سؤالات آنها. سپیدخوانی و برداشت مخاطب از یافتههای چیستی در جهانواره مولف و داستان پایه پرسشگری برای مخاطب است. حال با در نظرگرفتن این رویکرد و ادراک بهتر، کتاب صوتی باید در خدمت داستان باشد. در اختیار بودن هم نه بهمنظور حُقنه کردن صرفنظر مولف باشد. مانند حواس پنجگانه که هر کدام برای تشخیص و بهتر معنی کردن به کمک آدمی میآید. صحبت در اینجا برای بالا بردن کیفیت تولید کتاب صوتی است. جدایی بین راوی و مولف نباشد و آن یکی شدن هم بینشان صورت نگیرد. مرزی که سفر مخاطب در سیر پدیدهها، ماجراها، درک شخصیتها، استنباط و تحلیل و تفسیر وقایع را تحتالشعاع قرارندهد؛ این مرز میشود برداشت مخاطب. تعدد نگاه. و این تعدد نگاه در چرخه سالم جامعه و مردم به گفتوگو میرسد.
بسیاری از کتابهای صوتی بهدلیل قرائت نادرست راوی یا دریافتهای شخصی به مخاطب آسیبی در این میانه است. علت شاید در دسترس نبودن مولف یا درک متقابل راوی و مولف از همدیگر نباشد، که شاید باید روزها و ساعتها روی آن صحبت شود. چون ارائه کتاب صوتی فقط خواندن سطرها و داستان و ماجرا نیست. فقط صدای خوب و ایجاد فضاسازی در هارمونی کلمات نیست؛ همانطور که در داستان و یا شعر نوشتن اجرا کردن مهم است، نشان دادن مهم است. در کتاب صوتی هم این عامل مهمی است. تلاشی که مولف در ایجاد آن میکند در اجرا هم باید به مخاطب انتقال داده شود تا او نیز سفر خودش را در قصه شروع کند. این به زبان مشترک رسیدن بین مولف و راوی در ماندگار کردن تأثیر بهسزایی دارد. شاید یکی از نمونههای موفق این امر خوانش خسرو شکیبایی از شعرهای سیدعلی صالحی در نامهها و نشانیها باشد. در نامهها و نشانیها سیدعلی صالحی نزدیک به 6ماه طی جلساتی با مرحوم خسرو شکیبایی در خوانش درست کلمهها و درک فضای شعر به اتفاق نظر رسیدند. این درک سبب شد که مخاطب در فهم شعر و بهرهبردن از تخیل خود به قرائت آن چیزی که دوست دارد، برسد؛ این کم اتفاقی نیست. از آنجا که در موسیقی نیز کلام روی شعر بار معنایی، تخیلی و روایتی را به مخاطب القا میکند، شاید به چند بعدی برداشت منجر نشود. اما داستان و کتاب موضوع دیگری است. تکیه بر این اساس به مثابه کلیدی است که در دروازهای را باز کند. شاید همین موضوع باعث ابتر ماندن بسیاری از کتابهای صوتی تولید شده است؛ در خدمت نبودن و امکان سپیدخوانی، تخیل و برداشت را از مخاطب گرفتن به واسطه خوانش راوی (آن هم از یک دریچه.). تأکید من بر تخیل هم هست. استنباط مخاطب از شخصیتها و اجرای راوی اگر مناسب و درست صورت نگیرد شبیه راه رفتن بر لبه تیغ میشود. هر دو سمت را میبرد.