• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
چهار شنبه 8 مرداد 1399
کد مطلب : 106273
+
-

مرگ دیگری

یادداشت
مرگ دیگری


سعید مروتی ـ روزنامه‌نگار

«قلبم می‌گیرد.»
«نفسم بالا نمی‌آید.» 
«اصلا به این چیزا نیست. آخرش همه می‌گیرند.»
«به‌خودت تلقین نکنی و نترسی نمی‌گیری.»
مشابه این جمله‌ها را زیاد شنیده‌ایم. بالاخره هر کسی که ماسک نمی‌زند، بهانه‌ای برای این کارش دارد. مهم‌ترین دلیل اما، احساس رویین‌تنی است؛ احساسی که متأسفانه فقط با مبتلا‌شدن از بین می‌رود.
برخورد سهل‌انگارانه با موضوعی چنین حیاتی که همه دنیا را درگیر خودش کرده، تصمیمی شخصی نیست که فقط به‌خود فرد مربوط باشد. خیلی‌ها به نادیده‌گرفتن حقوق دیگران عادت کرده‌اند؛ به اینکه فقط خودشان را ببینند و منافع شخصی‌شان را. بعید است بتوان یک‌شبه عادت‌هایی را که سال‌هاست شکل گرفته‌اند، تغییر داد. حتی اگر پای مرگ و زندگی وسط باشد، باز هم برای عده‌ای رعایت حقوق دیگران دشوار است. در این مورد خاص از کسی که به‌خودش رحم نمی‌کند، چگونه می‌شود انتظار داشت به دیگران رحم کند؟
رعایت حقوق دیگران را باید از کودکی آموزش داد. الان هم برای فرهنگسازی‌ کمی دیر شده. در وضعیت اضطرار خیلی نمی‌شود به راه‌حل‌های بلندمدت فکر کرد.
تجربه این ایام هم نشان می‌دهد که با توصیه و خواهش، کاری پیش نمی‌رود. بیمارستان‌ها جای خالی ندارند و آمار ابتلا و مرگ رشد وحشتناکی داشته است. سیاست دست روی دست گذاشتن و رها‌کردن امور به حال خود فقط اوضاع را بدتر می‌کند.
   راننده‌های خطی کنار هم ایستاده‌اند و گپ می‌زنند. همه هم ماسک دارند اما نه روی صورت؛ ماسک‌ها روی چانه است.
روبه‌رویشان مغازه‌دارها ایستاده‌اند که اصلا ماسک ندارند. یکی‌شان عطسه می‌کند و با خنده می‌گوید«اوه اوه! کرونا!» رفیقش هم می‌خندد و وارد مغازه‌اش می‌شود تا کار مشتری را راه بیندازد.
هیچ وقت مرگ اینقدر به ما نزدیک نبوده و اینقدر سهل‌انگارانه با آن برخورد نکرده‌ایم.
مرگ همیشه هم برای همسایه نیست، ممکن است سراغ ما هم بیاید. درک این حرف‌های به‌ظاهر بدیهی، برای خیلی‌ها سخت است. کرونا همانطور که بیماری‌های جسمی پیدا و پنهان را برجسته می‌کند، شخصیت افراد را هم به نمایش می‌گذارد.
  دوستم می‌گوید چقدر کرونا! تا کی می‌خواهی درباره این ویروس لعنتی بنویسی؟ می‌خواهم بگویم تا وقتی که مردم بیشتر رعایت کنند می‌بینم در همین تحریریه هم که مثلا آدم‌های فرهنگی در آن حضور دارند، عده‌ای به هیچ توصیه و خواهشی اعتنا نمی‌کنند.
هیچ‌وقت اینقدر خسته و ناامید نبوده‌ام. کرونا نقاب‌ها را هم از چهره برداشته است. مگر چیزی مهم‌تر از جان وجود دارد؟ چرا اینقدر قیمت سکه و ارز را پیگیری می‌کنیم و دنبال بورس هستیم؟ این میزان مال‌دوستی کمی جان‌دوستی هم نمی‌طلبد؟ 
  وضعیت به جایی رسیده که فقط راه‌حل‌های قهری جواب می‌دهد. بستن مغازه و خواباندن تاکسی بی‌رحمانه‌تر است یا از دست دادن جان؟ سکوت و انفعال دولت و توصیه و حرف‌درمانی کافی است. متأسفانه اراده‌ای برای تغییر وضعیت مشاهده نمی‌شود و به‌نظر می‌رسد متولیان امور نشسته‌اند که همه‌مان بگیریم و بخشی‌مان بمیریم.

این خبر را به اشتراک بگذارید