اینک صدای پای دوست
مسعود کیمیایی چه مسیری را طی کرد، چگونه برای ایرانیان خاطره جمعی ساخت و چطور به فیلمسازی تاریخساز تبدیل شد؟
مهرنوش سلماسی
مسعود کیمیایی دیروز هفتادونهساله شد. فیلمسازی که بیش از نیم قرن است نامی معتبر در سینمای ایران دارد، از چهرههای تأثیرگذار هنر ایران در سدهای است که آخرین سالش را پشت سر میگذاریم و آثارش خاطره جمعی برای ایرانیان ساخته است. مسیر پرفراز و نشیبی که کیمیایی در این سالها طی کرده، میتواند نمایانگر جاده پردستاندازی باشد که هنرمند ایرانی پشت سر گذاشته است. نکته کلیدی کیمیایی، تداوم حیرتانگیز اوست؛ اینکه هیچگاه کم نیاورده و تن به عافیت نداده و درست یا غلط راهی را رفته که به آن اعتقاد داشته. واکاوی اجمالی، مختصر و کوتاه این راه طیشده، فقط تصویری از زندگی و هنر کیمیایی را بهدست نمیدهد. این فقط زیست و هنر فیلمساز و داستان موفقیتها و ناکامیهایش نیست، که بخشی از تاریخ است. کیمیایی با آثارش معمولا کوشیده تا شهادت روزگارش را بدهد. این شهادت روزگار، شاید گاهی با لکنت همراه بوده، ولی هرگز از مسیر صداقت خارج نشده. کیمیایی با کاریزمای ذاتیاش، با مهری که به این مردم و این سرزمین دارد و اعتراضی که بخشی از وجودش است، هنرمند مثالزدنی روزگار ماست که با استمرار، ایستادگی و حد توان آفرینشاش، توانسته یادگارهایی برای همیشه خلق کند. این بچه خیابان ری و کوچه دردار و این فارغ التحصیل دبیرستان بدر، با ویژگیهای منحصربهفردش توانسته بیش از 50سال در سطح اول سینمای ایران فعالیت کند، تأثیر بگذارد، در ارتقای سطح کیفیاش مؤثر باشد و راهی را باز کند تا دیگران هم بیایند و حکایت خود را بگویند. اما این نوشته، روایت کوتاه و مختصر ماست از مسیری که کیمیایی در این سالهای طولانی طی کرده. خوشبختانه این داستان همچنان قرار است ادامه داشته باشد و این تازه اول عشق است.
۱۳۲۰
متولد سالهای جنگ جهانی دوم
متولد ۱۳۲۰ در خیابان امیرکبیر (چراغ برق) تهران، در سالهای جنگ جهانی دوم و ورود متفقین به ایران. فرزند سوم خانوادهای از طبقه متوسط تهرانی و سومین فرزند خانواده پس از حسن و ایران، برادر و خواهر بزرگتر. کیمیایی دوساله است که پدر در خیابان ری خانه میگیرد.
۱۳۳۰
عشق سالهای سخت
عشق به سینما از کودکی شروع میشود. رفتن به مدرسه و دوستشدن با همکلاسیها و بچهمحلها و فیلمدیدن در محل با بچهها. داستان سینما و رفاقت از همینجاها شروع میشود. اسفندیار منفردزاده و فرامرز قریبیان مهمترین دوستان این سالها هستند؛ رفقایی که کیمیایی در حدود دهسالگی با آنها به سینماهای محلهشان میرود؛ مثل سینما دماوند در خیابان ری پایینتر از کوچه دردار. جورکردن پول بلیت برای سینمارفتن اغلب دشوار است. عشق سالهای سخت شروع شده است.
۱۳۳۲
یا مرگ یا مصدق
ده، دوازده سالگی مصادف است با یکی از ملتهبترین دوران تاریخ معاصر ایران؛ نهضت ملی شدن نفت، جبهه ملی، حزب توده، پانایرانیستها، مصدق و ۳۰ تیر. کیمیایی میگوید: «آن جوانی که با خون خودش نوشت یا مرگ یا مصدق را من به چشم خودم دیدم» (هنر مقاومت در چنبر اختناق/ باقر پرهام). کیمیایی دوازدهساله است که کودتای ۲۸ مرداد رخ میدهد. پدر، مصدقی است و خواهر بزرگتر گرایش سیاسی دارد.
۱۳۳۹
فارغالتحصیل دبیرستان بدر
سالهای تحصیل در خیابان ری سپری میشود. بعد از گرفتن تصدیق ششم ابتدایی از دبستان تدین، نوبت به ورود به دبیرستان بدر میرسد. رفاقت با بچهمحلها و همکلاسیها از این سالها عمیقتر میشود. حالا با اسفندیار منفردزاده، فرامرز قریبیان، اکبر معززی، سعید پیردوست و حسین حسینزاده اوقات سپری میشود. حالا چند سالی است که بچههای خیابان ری برای سینمارفتن به خیابان لالهزار میروند؛ عشق به وسترن و گری کوپر و تماشای چندباره «وراکروز» و «صلات ظهر» در سینماهای لاله زار و خواندن مجله «ستاره سینما». سلیقه سینمایی از همین سالها شکل میگیرد. مدیر دبیرستان عیسی الوند، پدر سیروس الوند است. به گفته اطرافیان، مسعود کیمیایی در دوران تحصیل خیلی اهل درس و مدرسه نبوده. عشق به سینما، مجله و کتاب و رفاقت با بچهمحلها و هممدرسهایها جذابتر از درس خواندن بوده. اینطور که فرامرز قریبیان در مستند «سوار خسته در من میتازد» المیرا مقدم، میگوید وقتی او در مقطعی بهخاطر دعوا از بدر اخراج میشود، کیمیایی هم پابهپای او میآید و مدرسه نمیرود. با تمام فراز و نشیبها کیمیایی سرانجام دیپلمش را از دبیرستان بدر میگیرد.
۱۳۴۰
واخوردهها
کیمیایی، منفردزاده و قریبیان شغل آیندهشان را از نوجوانی انتخاب کردهاند. قرار است مسعود کارگردان، اسفندیار آهنگساز و فرامرز بازیگر شود. سناریوی «واخوردهها» در سالهای پایانی دبیرستان توسط کیمیایی نوشته میشود. کیمیایی و رفقا در مجله ستاره سینما خواندهاند که جوانی در آمریکا به نام جان کاساوتیس فیلمی ارزان و ۱۶میلیمتری با عنوان «سایهها» ساخته است. سایهها انگیزهای است برای ساخت واخوردهها. قرار و مدار با صاحب مغازه باتریسازی در میدان فوزیه به نتیجه نمیرسد. کیمیایی و رفقا سراغ ساموئل خاچیکیان میروند. واخوردهها ساخته نمیشود، ولی آشنایی با خاچیکیان بهکار میآید.
۱۳۴۵
دستیاری ساموئل خاچیکیان
چندسالی تجربه مشاغل مختلف؛ ازجمله مدیریت کارگران در کارخانهای متعلق به دوست پدر، عضویت در کانون فیلم، همراهی با احمدرضا احمدی همکاری با انتشارات در وطرفه و کمک به انتشار «طرح» نخستین مجموعه اشعار احمدی و درنهایت نزدیکشدن به ساموئل خاچیکیان و حضور در صداگذاری فیلم «ضربت» در سال ۱۳۴۳. اتفاق مهم سال ۱۳۴۵ رخ میدهد؛ دستیاری ساموئل در قسمتهایی از« خداحافظ تهران» و آشنایی با اخوانها، مدیران مولن روژ و تهیهکننده خداحافظ تهران و دوستی با بهروز وثوقی.
۱۳۴۷
شکست بیگانه بیا
نوشتن «بیگانه بیا» تحتتأثیر فیلمهای روشنفکرانه اروپایی دیدهشده در کانون فیلم، جلب رضایت مصطفی اخوان برای کارگردانی بیگانه بیا و ساخت فصلی از فیلم بهعنوان نمونه کار. فیلم دهدقیقهای «مستوره» با بازی احمدرضا احمدی و فرامرز قریبیان و موزیک اسفندیار منفردزاده ساخته و توسط مهدی رجاییان تدوین میشود. اخوان از کار راضی است و بیگانه بیا بهعنوان نخستین فیلم بلند کیمیایی جلوی دوربین میرود. بهروز وثوقی یکی از بازیگران اصلی است و قرار است نقش مقابلش را فرامرز قریبیان بازی کند که با مخالفت تهیهکننده، فرخ ساجدی جایش را میگیرد. قریبیان فقط در یک سکانس بازی میکند و دستیار کارگردان میشود. منفردزاده موسیقی متن را میسازد و فیلمبردار، مصطفی عالمیان است که در آمریکا درس خوانده و نخستین فیلم داریوش مهرجویی «الماس۳۳» را هم فیلمبرداری کرده است. فیلم بسیار ارزان تمام میشود. اکران بیگانه بیا توفیقی در گیشه بههمراه ندارد، ولی مطبوعات، فیلم و کیمیایی را تحویل میگیرند. هوشنگ حسامی در روزنامه کیهان، از استعداد فیلمسازی کیمیایی تعریف میکند و پرویز دوایی در سپید و سیاه ابراز امیدواری میکند کیمیایی برای کار بعدیاش داستانی غنیتر و پرامکانتر انتخاب کند. با بیگانه بیا پای کیمیایی به مطبوعات باز میشود. ستاره سینما با او گفتوگو میکند و در میزگردی درباره سینمای ایران با داوود ملاپور کارگردان «شوهر آهوخانم» و کامران شیردل حاضر میشود.
۱۳۴۸
انقلاب قیصر
با شکست تجاری بیگانه بیا، ساختن فیلم دوم دشوار شده است. کیمیایی سناریوی «لحظهای در تاریکی» را با همان حال و هوای بیگانه بیا نوشته است. لحظهای در تاریکی، درباره ترومپتزنی است که سرطان حنجره گرفته و میخواهد آخرین اجرای صحنهایاش را انجام دهد.
کیمیایی طرح «قیصر» را هم مینویسد که خلاف عادت سینمای فارسی است. درنهایت عباس شباویز که آریانا فیلم را تاسیس کرده حاضر به تهیه قیصر میشود. سرمایه شباویز برای تهیه قیصر کافی نیست. وثوقی دستمزد نمیگیرد و در فیلم شریک میشود. پوری بنایی وام 100هزار تومانی از بانک عمران میگیرد و مهدی میثاقیه هم در فیلم سهم دارد. کیمیایی قیصر را در محله قدیمی خودش میسازد و دوربینش را به بازارچه نواب و کوچه پسکوچههای امامزاده یحیی میبرد. قیصر، تولید ارزان و سریعی بود. مازیار پرتو، بسیاری از صحنههای فیلم را با دوربین روی دست فیلمبرداری کرد. به قول سینماییها «رو دستهای پرتو رودست نداشت!». به اصرار کیمیای، تهیهکننده راضی شد که بهجای استفاده از صفحههای موسیقی، برای قیصر موزیک متن اختصاصی ساخته شود.
منفردزاده موسیقی متن قیصر را مجانی ساخت و تهیهکننده فقط دستمزد نوازندگان را داد. عباس کیارستمی تیتراژ فیلم را ساخت که این کار هم در سینمای فارسی خیلی متداول نبود.
قیصر آماده نمایش شد و نخستینبار در استودیو میثاقیه برای عوامل و سینماییها بهنمایش درآمد. فیلم که تمام شد اغلب حضار متفقالقول بودند که قیصر شکست تجاری خواهد خورد. «هیچکس از فیلم راضی نبود... . خود میثاقیه بود، خدابیامرز آرمان بود، بهروز وثوقی بود که داد میزد «تکههای من بد شده!» و عباس شباویز بود. علی عباسی و وحدت هم بودند. هیچ کدام از فیلم خوششان نیامده بود. هرکسی میگوید اینطور نیست دروغ میگوید! همه از فیلم بد گفتند. فقط شباویز که میخواست ظاهر قضیه را حفظ کند تا بهاصطلاح توسر فیلم نخورد، میگفت من راضی هستم». (روبیک منصوری/ گزارش فیلم، ۱۵آبان ۱۳۷۱)
قیصر۱۰دی ۱۳۴۸ اکران شد و فروشاش همه را غافلگیر کرد. چندماه قبل از قیصر، فیلم «گاو» روی پرده آمده بود و بر اثر حُسن تصادفی تاریخی، فصل تازهای در سینمای ایران رقم خورد که بعدها موج نو نام گرفت. خیلی زود مطبوعات به صحنه جبههگیری موافقان و مخالفان قیصر بدل شد. پرویز دوایی، قیصر را مرثیهای بر ارزشهای ازدسترفته خواند. ابراهیم گلستان و نجف دریابندری به ستایش از فیلم کیمیایی پرداختند و در عوض هوشنگ کاووسی و هوشنگ طاهری واکنشهای تندی نسبت به فیلم نشان دادند. اکران اول قیصر بهعنوان پرفروشترین فیلم سال به پایان رسیده بود، ولی مدافعان و مخالفان فیلم همچنان در نشریات مشغول مبارزه با یکدیگر بودند. این سطح واکنش نسبت به فیلمی ایرانی مسبوق به سابقه نبود. کیمیایی در بیستوهشتسالگی و با دومین فیلم بلندش شاخصترین کارگردان ایران شده بود.
۱۳۴۹
رضا موتوری؛ اسطوره مرد تنها
کیمیایی قرارداد ساخت «رضا موتوری» را قبل از اکران قیصر امضا کرده بود. علی عباسی در سازمان سینمایی پیام، از سینمای نوجوی ایران حمایت میکرد و قبل از کیمیایی، علی حاتمی «حسن کچل» را در این دفتر ساخته بود. پس از موفقیت قیصر، کیمیایی، رضا موتوری را با فراغ بال بیشتر و اعتمادبهنفس افزونتری ساخت. فیلم با امیدها و آرزوهای فراوان و در شرایطی که قیصر در اکران دومش در سال ۴۹ از اکران اول هم بیشتر فروخته و جوایز جایزه سپاس را درو کرده بود، از ۱۰آذر روی پرده میآید. رضا موتوری با «مردی از جنوب شهر» اکران شد؛ فیلمی با بازی فردین که در تبلیغاتش آمده بود در این فیلم خبری از چاقوکشی نیست. فیلم کیمیایی در اکران قافیه را به فیلم شاد صابر رهبر باخت و اتفاق قیصر تکرار نشد. هرچند پرویز دوایی رضا موتوری را فیلمی بهمراتب غنیتر از قیصر خواند و برایش تیتر زد: «بلوغ درخشان یک فیلمساز»، هوشنگ حسامی به فیلم رضا موتوری حمله کرد و نقد مثبت دوایی را زیر سؤال برد و دوایی جواب حسامی را داد تا جنجال رسانهای شکل بگیرد. ترانه مرد تنهای فرهاد، گل میکند و رضا موتوری با گذشت زمان بیشتر مورد توجه قرار میگیرد.
۱۳۵۰
داشآکل؛ مرد لوطی
اقتباسی جنجالی از داستان معروف صادق هدایت. اما اتفاق مهم در پشت دوربین رخ میدهد و آن حضور نعمت حقیقی بهعنوان فیلمبردار است. تیم کیمیایی به مرور کامل میشود. «داشآکل» در شیراز فیلمبرداری میشود. سیاهوسفیدی درخشان که موزیک حماسی- تراژیک منفردزاده همراهیاش میکند. طرفداران ادبیات، معترض تغییرات کیمیایی در داستان هدایت میشوند، ولی منتقدان، داشآکل را فیلمی درخشان میدانند که سکانسهای فوقالعادهای دارد؛ از جمله سکانس گورستان که یکی از همان تغییرات کیمیایی در داستان هدایت است. داشآکل از ۳شهریور ۱۳۵۰ روی پرده میآید. فروش متوسط و پایینتر از انتظار است.
۱۳۵۱
فتح گیشه با بلوچ
«بلوچ» با هدف فتح گیشه ساخته میشود. فروش پایینتر از انتظار رضا موتوری و داشآکل زمزمههایی بهراه انداخته که موفقیت قیصر اتفاقی بوده است. کیمیایی به سرعت سناریوی بلوچ را مینویسد و فیلم را برای استودیو میثاقیه جلوی دوربین میبرد. راه انداختن بهروز وثوقی با لباس محلی در تهرانی که تازه افتتاح میدان شهیاد را جشن گرفته و کنایههای کیمیایی، دردسرهایی در راه اکران بهوجود میآورد، ولی درنهایت فیلم، از ۱۵شهریور۱۳۵۱ روی پرده میرود و گرچه منتقدان را راضی نمیکند، به فروش بالایی میرسد.
۱۳۵۲
مرثیههای خاک
اقتباس جنجالی از«اوسنه بابا سبحان». تغییراتی که کیمیایی در داستان دولتآبادی میدهد، نخستین پیامدش اعتراض نویسنده است که جزوهای مفصل در نقد تغییرات فیلمساز مینویسد و در مرحله بعد مقالهای از ابراهیم گلستان (ستایشگر استعداد کیمیایی در قیصر) در رد فیلم منتشر میشود. تغییر نژادی کاراکتر عادله که در فیلم تبدیل به ارباب زن خارجی شده، بهنظر موجه نمیرسد، اما نمیشود سینمای «خاک» را انکار کرد. منتقدان دهه50 شیفته خاک شدند. فیلم در اکران عمومی هم به شکل غافلگیرکنندهای خوب فروخت و دومین فیلم پرفروش سال۵۲ شد.
۱۳۵۴
خیزش گوزنها
رویکرد سیاسی-اجتماعی کیمیایی، فیلم به فیلم پررنگتر میشود و درنهایت به نقطه اوجی به نام «گوزنها» میرسد. فیلم سال۵۳ با نام «تیر باران» کلید میخورد و درنهایت به گوزنها تغییر نام میدهد. گوزنها به بخش مسابقه جشنواره جهانی تهران راه مییابد و از همان نخستین نمایشاش جنجالها شروع میشود. این صریحترین فیلم سینمای ایران درباره مشی چریکی است که در اوج اقتدار ساواک ساخته شده. کیمیایی در نشست خبری سعی میکند بر دزد بودن کاراکتر قدرت که آشکارا چریکی شهری است تأکید کند. طبیعی است که جسارت فیلم تحمل نشود؛ گوزنها توقیف و کیمیایی به ساواک احضار میشود. راهحل ساواک تغییر پایانبندی فیلم است. فیلم با پایان جدید که اخیرا کیمیایی فاش کرد توسط ساواک نوشته و کارگردانی شده است، از ۸ بهمن۱۳۵۴ روی پرده میرود و همین نسخه سانسوری تبدیل به پرفروشترین فیلم سال میشود.
گوزنها تصویری از جامعه ملتهب رو به انفجار ارائه میدهد و از رفاقت مرادانه میگوید. تم رفاقت، از این فیلم در سینمای کیمیایی پررنگ میشود. سال ۵۷ تماشاگران سینما رکس آبادان در حال تماشای گوزنها بودند که زندهزنده در آتش سوختند؛ اتفاق تلخی که آتش انقلاب را شعلهور کرد. انقلاب که پیروز میشود تماشاگران میتوانند نسخه اصلی و بدون سانسور گوزنها را ببینند. هرچه زمان میگذرد ارزشهای گوزنها بیشتر کشف میشود. اگر در دهه60 از گوزنها بهعنوان بهترین فیلم کیمیایی یاد میشد، حالا دودهه است که این اثر کیمیایی از سوی منتقدان بهعنوان بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران انتخاب میشود.
۱۳۵۵
غزل عاشقانه
بعد از گوزنها، مسیر طبیعی فیلمسازی کیمیایی دچار وقفه و دستانداز میشود. نتیجه اینکه کیمیایی 2فیلم نیمهبلند«پسر شرقی» و «اسب» را برای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان میسازد و بعد سراغ «غزل» میرود؛ اقتباسی از داستان کوتاه «مزاحم» نوشته بورخس. با پایان همکاری مشترک کیمیایی و بهروز وثوقی بعد از ۷ فیلم که ظاهرا حاصل کدورتهای زمان گوزنهاست، فردین انتخابی عجیب و غافلگیرکننده است. غزل، کاری به سیاست و اجتماع ندارد و با کاراکترهایی محدود قصهای عاشقانه-عارفانه را روایت میکند. کیمیایی گرامر سینماییاش را هم عوض میکند. ریتم آرام، فیلمبرداری رنگی و دوری ناخواسته از اجتماع خشمگین، غزل را به شخصیترین فیلم قبل از انقلاب سازندهاش تبدیل میکند.
۱۳۵۷
شعارهای انقلابی
تغییر شرایط سیاسی-اجتماعی جامعه از سال ۵۶، کیمیایی را به سینمای ستیهنده و معترضش بازمیگرداند. از «سفر سنگ» بهعنوان فیلمی که با لحن پیشگویانه از وقوع انقلابی مذهبی خبر میدهد یاد شده است. در فاصله تولید تا اکران، فضای جامعه کلا تغییر کرد و سفر سنگ منادی انقلاب در سینما شد؛ سینمایی که سال۵۷ مشروعیت و موجودیتش را درخطر میدید. صراحت شعارگونه فیلم در سال۵۷ بسیار پسندیده شد. چندماه بعد از اکران سفر سنگ، انقلاب پیروز شد.
۱۳۵۸
مدیریت شبکه دو
بعد از پیروزی انقلاب، بهنظر میرسد میان سینماگران، خالق گوزنها و سفر سنگ بیشترین مشروعیت را در جامعه انقلابی دارد. پس انتخاب مسعود کیمیایی بهعنوان مدیر شبکه دو سیما منطقی بهنظر میرسد. کیمیایی در مدت 7ماه مدیریت شبکه دو میکوشد فضا را برای تولید برنامههای متناسب با فضای تازه فراهم کند؛ تله فیلم را فعال سازد، ساخت فیلم و سریال را جدی بگیرد و به نمایش آثار برتر تاریخ سینما بپردازد. در طول ۷ماه مدیریت کیمیایی بر شبکه دو، فقط این مورد آخر امکان اجراییشدن مییابد و مثلا تعدادی از آثار جان فورد از تلویزیون پخش میشود. درنهایت دخالتها و کارشکنیها باعث میشود کیمیایی با نوشتن متنی تند که روزنامهها آن را منتشر کردند از مدیریت شبکه دو استعفا کند.
۱۳۶۱
خط قرمز ؛ شبی که سحر نداشت
راه اندازی کارگاه آزاد فیلم به نیت ایجاد فضایی مناسب برای فعالیت موج نوییهای دهه پنجاه که هر کدامشان اتاقی در دفتر کیمیایی دارند. شرایط ملتهب سالهای اول انقلاب و روشن نبودن تکلیف سینماو تغییرمداوم مدیران، فضایی برای فیلمسازی باقی نمیگذارد. در نهایت کیمیایی تصمیم میگیرد براساس شب سمور بیضایی اولین فیلم بعذد از انقلابش را بسازد. لحن کنایهایو دوپهلو خط قرمز آغازی میسود بر سوتفاعهمهای تازه. خط قرمز هرگز اکران نمیشود.
۱۳۶۵
تیغ نه ابریشم
پس از سه سال که به نوشتن سناریوهای مختلف می گذرد سرانجام «تیغ و ابریشم» پروانه ساخت می گیرد. فیلم برای حضور در پنجمین جشنواره فیلم فجر، جرح و تعدیل می شود. کیمیایی در آستانه نمایش فیلمش در جشنواره تیغ و ابریشم را به فرزندی تشبیه کرد که پیکرش زخمی شده. با این همه در بهمن ۱۳۶۵ سینما روها کوشیدند اولین نمایش فیلم کیمیایی را از دست ندهند .فیلم خارج از مسابقه از همه فیلم های بخش رقابتی بیشتر دیده می شود. تیغ و ابریشم سال ۶۶اکران عمومی میشود و تقریبا همه نوشته های منتقدان درباره اش لحن منفی دارند. همه متفق القول هستند که کیمیایی در تیغ و ابریشم خودش نیست. دهه شصت دهه عجیبی است و قضاوت منتقدان آن دوره هم بخشی از این عجایب. تیغ و ابریشم در اکران اول تهران فروش متوسطی می کند که برای فیلم پرهزینه کیمیایی حکم شکست تجاری را دارد. کارگاه آزاد فیلم ورشکست می شود.
۱۳۶۷
سرب؛ ادای دین به سینمای کلاسیک
«در سرب به شدت خودم هستم». این تیتر مصاحبه کوتاه کیمیایی با ماهنامه فیلم مشهور ترین نقل قول فیلمساز در آن سال هاست. «سرب» پاسخی محکم به نقدهای غیر منصفانه تیغ و ابریشم است. تکنیک والای فیلم و توانایی کیمیایی در خلق لحظه های ناب عاطفی و قصه گویی سرراست و کلاسیک ، سرب را به اثری تماشایی تبدیل می کند . ندیدن کارگردانی کیمیایی در هفتمین جشنواره فیلم فجر، هنری است که فقط از عهده داوران این فستیوال دولتی برمی آید. نمایش فیلم در سال 68 در مجموع قابل قبول است. کیمیایی راست گفته. در سرب به شدت خودش است .
۱۳۶۹
دندان مار؛ بهترین کیمیایی بعد از انقلاب
پایان جنگ، گشایش نسبی فضا و فراهم شدن امکان بازگشت کیمیایی به حیطه آشنایش. تصویر بی واسطه و هنرمندانه از جنوب شهر تهران. نمایش مصائب جنگ زده ها دور از آوازه گری های رسمی. رفاقت مردانه. زن مقتدر و معاصر و عشقی که مکتوم می ماند و سرانجام اندوهی عمیق و تراژیک. دندان مار بهترین کیمیایی بعد از انقلاب، نشان از توانایی هایی تازه از خالقش دارد. فیلم برگزیده سال ۶۹ از نگاه منتقدان و اولین فیلم پس از انقلاب که نامزد دریافت خرس طلایی جشنواره فیلم برلین می شود و جایزه ویژه هیات داوران را می برد.
۱۳۷۰
گروهبان؛ وقتی عکس ها سخن می گویند
فیلم کم دیالوگ و خوش تصویر. باز هم تصویر تبعات جنگ. این بار با نمایش مشکلات گروهبانی که پس از سال ها دوری به خانه آمده و می خواهد زمینش را پس بگیرد. ضیافت تماشایی تصاویر یا به قول کیمیایی عکس. در گروهبان عکس ها سخن می گویند و خبری از گفتار نویسی مألوف کیمیایی نیست. کم تماشاگر ترین فیلم کارنامه کیمیایی که در اکران نوروز ۱۳۷۰شکست می خورد ولی به فستیوال های ونیز و لندن راه می یابد.
۱۳۷۱
ردپای گرگ؛ بازگشت پر احساس به گذشته
عزم راسخ کیمیایی برای بازگشت به سینمای موفق قبل از انقلابش. بازگشت به دوران طلایی قیصر و گوزن ها. تکرار اتهام آشنای ترویج لمپنیسم و ندیدن تخیل و ذوق بصری فیلمساز . زنده شدن عکس یادگاری. اسب سواری قریبیان در میدان فردوسی و ادای دین به ژانر محبوب؛ وسترن . جرح و تعدیل فیلم و ماندن در محاق تا سال ۷۳. اکران متوسط برای فیلمی که تهیه کننده اش انتظار داشت رکورد گیشه را جا به جا کند.
۱۳۷۳
تجارت؛ سنگ بزرگ
نمونه مثالزدنی هدر رفتن دستمایه با اصرار بر ساختن فیلمی که نمی شود نسخه دلخواه فیلمساز را از آن بیرون کشید. کیمیایی سال ها به تجارت فکر کرد، به ایرانی های مانده در غربت اندیشید و سناریو نوشت، ارشاد رد کرد و او بازنویسی کرد و در نهایت فیلمی در آلمان ساخت که نشانی از توانایی های او نداشت. مسعود پورمحمد در کوتاه ترین نقد تاریخ سینمای ایران نوشت: «کیمیایی تاج سر ماست ولی تاجر خوبی نیست» تجارت با یک سال تاخیر روی پرده آمد و بیشتر از همه فیلم های بعد از انقلاب کیمیایی فروخت. بر خلاف منتقدان و به شکلی عجیب مردم این فیلم کیمیایی را دوست داشتند. بازگرداندن پولاد از غربت مهم ترین دستاورد تجارت برای کیمیایی بود.
۱۳۷۴
ضیافت؛ همه به کافه ماطاووس می روند
بازنویسی سناریویی که قرار بود بعد از گوزن ها ساخته شود. جوان شدن قهرمانان کیمیایی . گرما و حس و حال کیمیایی وار در کافه ماطاووس با هفت دلاوری که از دبیرستان بدر می آیند. اکران موفق در تابستان ۷۵ با استقبال نسل جوانی که شیفته قهرمان های کیمیایی می شود و شتابزدگی سکانس فینال را به گرمای کافه ماطاووس می بخشد.
۱۳۷۵
سلطان؛ به احترام ساموئل فولر، به یاد رضا موتوری
تماشای دوباره «جیب بر خیابان جنوبی»(ساموئل فولر) پس از سالها. نوشتن سناریو در 24 ساعت و فیلمبرداری در 3 هفته. «سلطان» این گونه ساخته می شود و بر خلاف تصور مدیران وقت ارشاد به پانزدهمین جشنواره فیلم فجر می رسد. قهرمانی که عطر کاراکترهای قبل از انقلاب فیلمساز را دارد و سخن گفتن از عشق، تیغ ممیزی را به حرکت وا می دارد. سلطان جنونی عاشقانه است و با وجود سکانس های ضعیف برج سازان، سرپاست. فیلم با عشق سینما ساخته شده. با احترام به ساموئل فولر و به یاد رضا موتوری. درجه کیفی جیم و ممیزی عاشقانه های سلطان و مریم کوهساری هم نمی تواند فیلم را از نفس بیندازد. پر تماشاگرترین فیلم بعد از انقلاب کیمیایی و سومین فیلم پرفروش سال ۱۳۷۶.
۱۳۷۶
مرسدس؛ آتش زدن رویا
در تداوم تجربه موفق سلطان و کار با بازیگران جوان. آوردن مرسدس بنز عاریه ای به زیر بازارچه. ترانه ای که مجوز نشستن بر تصاویر را نمی یابد تا موسیقی بابک بیات به تنهایی یاد ملودی های گوشنواز منفرد زاده را زنده کند. کشف چهره های تازه بازیگری ادامه می یابد و بعد از فریبرز عرب نیا و هدیه تهرانی ، حالا نوبت به معرفی محمد رضا فروتن می رسد. آتش زدن مرسدس در انتهای فیلم تماشاگر نسل جوان را شگفت زده می کند. اکران مرسدس در سال ۷۷موفقیت آمیز است ولی منتقدان چندان با فیلم مهربان نیستند .
۱۳۷۷
فریاد نارسا
مهجور ترین فیلم دهه هفتاد کیمیایی. رجعتی به سال های جنگ در قالب فیلمی جاده ای. آشنایی زدایی از چاقو که اینجا نه برای گرفتن جان که برای تولد و بریدن ناف کودک تازه به دنیا آمده به کار می آید. اکران سرد و بی توجهی توامان تماشاگران و منتقدان و شکست فریاد نارسای فیلمساز.
۱۳۷۸
موسم اعتراض
سیاسی ترین فیلم کیمیایی در دهه هفتاد با صراحتی مثالزدنی در توصیف شرایط، تحلیل روزگار و پیش بینی آینده. نمایش فیلم در هجدهمین جشنواره فیلم فجر اعتراض توامان هر دو جناح راست و چپ را به همراه دارد. راست به جسارت کیمیایی معترض است و چپ از پیش بینی شکست اصلاحات عصبانی ست. نتیجه نامزد شدن در تمام رشته های اصلی جشنواره، به شکلی کنایی به بردن سیمرغ بلورین صدا ختم می شود. دیدار و گفتگو با کوستا گاوراس که برای بزرگداشتش به فجر آمده، در حاشیه جشنواره، قابی ماندگار می سازد. سال ۷۹که اعتراض روی پرده می رود بخشی از پیش بینی های کیمیایی درباره فضای سیاسی و روزنامه ها به حقیقت پیوسته است.
۱۳۷۹
چمدون بوی سفر
روز اول اکران اعتراض، کیمیایی به همراه همسرش فائقه آتشین، ایران را ترک میکند. برنامه کیمیایی ساختن «عاشق مترسک» در کوبا و «مانکن» در کاناداست. پروژههای بینالمللی کیمیایی به نتیجه نمیرسند و او در غربت آخرین فصلهای رمانش را مینویسد و اشعارش را تدوین میکند. کیمیایی غربت و دوری از وطن را تابنمیآورد و به خانه بازمیگردد.
۱۳۸۰
جسدهای شیشهای و فیلمهای نساخته کیمیایی
انتشار رمان پرحجم «جسدهای شیشهای» همه را غافلگیر میکند. کیمیایی رمان نویس چیزی از کیمیایی کارگردان کم ندارد. جمشید ارجمند ویراستار کتاب، در مقدمهای که به دلایل نامعلوم از چاپهای بعدی حذف میشود جسدهای شیشهای را فیلمهای نساخته کیمیایی مینامد. تقریبا همزمان با جسدهای شیشهای، مجموعه اشعار کیمیایی هم با نام «زخم عقل» منتشر میشود.
۱۳۸۲
سربازان نقره
کیمیایی پس از چند سال دوری از دوربین، دوباره فیلم میسازد. باز هم جوانها، قهرمانهای فیلم کیمیاییاند. ساخت تیتراژ فیلم توسط عباس کیارستمی، یاد قیصر و رضاموتوری را زنده میکند و انتظارها را از فیلم بالامیبرد. نمایش «سربازان جمعه» در جشنواره فیلم فجر، موفقیتآمیز نیست ولی در اکران ۸۳ فیلم فراتر از پیشبینیها میفروشد. مشکل فیلم بیش از آنکه به سربازان بازگردد به شخصیت نقره مرتبط میشود.
۱۳۸۴
حکم عاشقانه
بعد از هر شکستی کیمیایی معمولا بازمیگردد و منتقدانش را غافلگیر میکند. نتیجه اینکه منتقدان مخالف سربازان جمعه، ستایشگران پرشور فیلم «حکم» میشوند. سینمای فاخر حکم و سلیقه ای که پشت هر قاب شکیل فیلم به چشم میخورد و ادای دین به سینمای گنگستری و فیلم نوآر و «غرامت مضاعف» با متفاوتترین انتظامی 2دهه اخیر در نقش رضا معروفی و حضور گرم لیلا حاتمی و بازی غافلگیرکننده پولاد کیمیایی، فقط برخی از نقاط روشن فیلم حکم هستند. پاداش سلیقه و ظرافت و حوصله، تحسین منتقدان و استقبال تماشاگران است.
۱۳۸۵
رئیس؛ چهارشنبه عزیز
فیلمی عظیمتر و دشوارتر از حکم که نمیتواند دستاوردهای آن را تکرار کند. سکانسهای شلوغ «رئیس»، انبوه آدمها و ابهامات داستانی، فیلم را با وجود برخی سکانسهای جاندارش، از نفس میاندازد. قرار قریبیان و تارخ در سینمای متروک لالهزار یاد «چهارشنبههای عزیز نوجوانی» را زنده میکند و فصل حضور قریبیان در خانه لعیا زنگنه، ظرافتهای کارگردانی کیمیایی و توانایی او در خلق فضا را یادآور میشود ولی کلیت فیلم کمتر کسی را راضی میکند.
۱۳۸۸
محاکمه در خیابان
نوشتن سناریو بر اساس طرحی از اصغر فرهادی. جسارت در استفاده از دوربین دیجیتال در عصری که هنوز اغلب فیلمسازان بزرگ، با نگاتیو فیلم میسازند و نامی پرمعنا و عنوانبندیای که روزگار را شهادت میدهد. «محاکمه در خیابان»، طراوتی را به همراه دارد و دوستدارانی.
۱۳۸۹
جرم؛ سیمرغهای دیرهنگام
صدور پروانه ساخت به شرط بردن داستان به قبل از انقلاب، چیزی از نشانهها و معنای فیلم نمیکاهد. «جرم» یکی از مهمترین فیلمهای جشنواره بیستونهم میشود؛ جشنوارهای ملتهب و متاثر از رخدادهای سال ۸۸ که با بزرگداشت کیمیایی آغاز میشود و با اهدای سیمرغ بلورین بهترین فیلم به جرم به انتها میرسد. تجربه دوبله فیلم جالبتوجه و نوستالژیک از کار درمیآید و فیلم در سال ۹۰ در 2نسخه دوبله و صدای سرصحنه اکران میشود.
۱۳۹۲
متروپل؛ سینمای شخصی
سوگنامهای برای از دست رفتن سینماهای لالهزار و بهصورت مشخص سینمای «متروپل» که نسل کیمیایی از آن خاطرههای بسیار دارد. لحظه گریز مهناز افشار از دست بدمنها و رسیدن به سینمای متروپل با حرکت عمودی دوربین در یادها میماند. پناهبردن به سینمای قدیمی، امنیت و اخلاق سینمای کلاسیک را هم یادآور میشود. اجرای فصل پایانی شتابزده و پایینتر از انتظار است.
۱۳۹۵
قاتل اهلی؛ معمای پول کثیف
تولید پرحاشیه، درگیری و اختلاف با تهیهکننده و دلخوری بازیگر اصلی، فرایند ساخت را با جهان متن همسان کرد. «قاتل اهلی» از حاکمیت سرمایه میگوید و از پولشویی و فساد سازمانیافته که حتی یاران وفادار دیروز را هم آلودهکرده. نمایش پرحاشیه قاتل اهلی در جشنواره سیوپنجم فجر، صحنه و پشت صحنه را یکسان کرد. ورود همنسلان کیمیایی (مهرجویی و فرمانآرا) به ماجرا وجهی عاطفی به اختلافنظر و دعوایی تلخ بخشید. ابهام در روایت و مشخص نبودن تکلیف تماشاگر با جلال سروش بهعنوان شخصیت اصلی به پرسشهایی دامن زد که پاسخ دادن به آنها در دعوای تهیهکننده و کارگردان به فراموشی سپرده شد.
۱۳۹۸
خون شد؛ محافظت از خانه و خانواده
تازهترین فیلم مسعود کیمیایی روایتی است سرراست و صریح از نگرانی فیلمساز برای سرزمینش. «خون شد» حرفش را به صراحت میزند. قهرمان کلاسیک کیمیایی بازگشته تا هم خانه پدری را حفظ کند و هم اعضای خانواده را دوباره گردهم آورد. فضلی با بازی دقیق و درک شده سعید آقاخانی نقطه اتکای اثر است. صحنههای مکرر در آغوش کشیدن، کنار خشونت بیپرده فیلم، تصویری توامان از مهر و خشم میسازد.