تهرانباز
اکران تهران
علیرضا محمودی|نویسنده و روزنامهنگار:
حال محول و قلب منقلب و دیده مبصر، دستش آمده که موهبت وصل و منزلت وصال تهران در همه سال، خیال خام است و اندیشه کال. اگر دنیا عروس هزار داماد است، تهران داماد فریفته هزارعروس. هزار وعده خوبانش اثر نکرده و هزار مژده یارانش خبر نداده. دلش دیگر دلالت دلاوری و سرش قوت سرداری ندارد. قامت خمیده از خودروها و چهره خراشیده از موتورها، خیابان خمار از دود و کوچه پیچیده در پارک، افتاده و مانده و خورده و خسته: تهران. در صیف و شتا، در زمهریر و برگریز، در مهر و مرداد، تهران اجتماع شهروندان بیشهر عجول و بیحال و حوصلهای است که کاری جز راندن و دویدن و خریدن و چتیدن و غریدن و شکیدن و خسبیدن ندارند. نه شوق دیدن و نه ذوق خواندن. اگرهم دل صاحبدلی رأی به دیدار این دیار داد چه کند. نه راهی به راهآهن باز است و نه معبری به کوچه معیر. رفتن به شوش باعث اغتشاش است و رسیدن به تجریش مایه تشویش. گمان به دیدن گمرک، گاه به گاه هم غیرممکن و خرام در لابهلای لاله زار محال. قهقهه قناری و چهچه بلبل، تلف تلواسه بوق شده و سایه شاخه در شلوغی شوارع، شایعه. مدام وصل میسر نمیشود که التفات به دیدار فقط حسرت است و آه. مجال عاجل وصال کوتاه با تهران با ریش سفیدی عمو نوروز و سیاهکاری حاجی فیروز به ضرب بهار و زور عید میسر میشود.
همین که خلل و فورج شهر از موتور و خودرو خالی میشود و جمعیت به جاده جاری؛ هوا پاک و زمین رام و جوی صاف و چنار شاد و ابررقصان و باد وزان و خورشید خندان و ماه تابان و روز فراغت و شب راحت فرا میرسد. چپ کوچه پر از چهچه پرنده و خان خیابان پر از نعمت فزاینده، میتوان پیراهن دودی فراق از تن درانید و غنچهوار جوانه زد و رویید و دوید برای دیدار با شهری که چون عزیزی سفر کرده برمیگردد از سفر دور و دراز. عیش مداوم از لعل دلخواه. تهران خلوت، الحمدلله. میتوان اذان صبح صبحی و اعجاز صوت موذن سلیم را راحت از گلدسته حضرت عبدالعظیم شنید. به تبرک این گنبدهای فیروزهای از امامزاده عبدالله و یحیی و معصوم و صالح و قاضیالصالح تا حسن و حمیده خاتون و عینعلی، زینعلی و زید و داوود، طاهر شد و طهورا. نیایشگاه آدریان و کنیسه حییم و کلیسای مریم مقدس و صدها نشانه از پیامبران و ادیان در تهران. بیت به بیت عابر معبر رودکی و فردوسی و سعدی و خیام و حافظ ومولوی و فردوسی و منوچهری و ناصر خسرو و سنایی و نظامی و جامی و وصال و صائب و کلیم و خواجه عبدالله و پروین اعتصامی و ملکالشعرا شد و زمزم زمزمه را در شهر با شهریار که: فصل گل، دامن ساقی نتوان داد ز دست. ناز نازیآباد و عشوه عشرتآباد و جلوه جنتآباد و حجب بهجتآباد و حسن یوسفآباد و شیوه شمسآباد و مرام امیرآباد و شکوه شمسآباد و معرفت نظام آباد و مسلک عباس آباد، خلوت خانیآباد و خوبی یاخچیآباد و تفاخر فخرآباد و بافت یافتآباد و راه حسینآباد و نشانی مبارک آباد و صولت منصورآباد و فراوانی عبدلآباد و دلبازی دولتآباد و علت سعادتآباد را بفهمیم.
ارادتی به زرتشت و ابن سینا و ابوریحان و فارابی و سهروردی و قریب و حسابی عرض کنیم و صفحهای به یاد قائممقام و امیرکبیر و میرزای شیرازی و شیخ فضلالله و ستارخان و مدرس و داور و فاطمی و مصدق و نواب و بخارایی و جمالزاده و علوی و آلاحمد ورق بزنیم. امام خمینی(ره) و بهشتی و مطهری و مفتح و شریعتی و شهدا و انقلاب و پیروزی و هفتتیر و سیزده آبان و دوازده فروردین و پانزده خرداد و بیست ودو بهمن را با کارگر و کشاورز و همت و باکری و باقری و زینالدین و حکیم و صدر و هاشمی و آوینی و صیاد یاد کنیم. هنوز جان دارد عودلاجان و دل میبرد سپهسالار. توپخانه میدان انقلاب مشروطه و بهارستان میدان نهضت نفت. دروازه غار و قزوین. چال میدان و چال حصار. سبزه میدان و بازار. امینحضور، امین الضرب، امینالسلطان، ظهیرالدوله و مخبرالدوله. در خانه مقدم و قوام و ایرج و ظلالسلطان را بزنیم و سری با سلفی بگیریم از کاخ گلستان و مرمر و سعدآباد و نیاوران و شمسالعماره که هنوز یار خانه دارد در فرحزاد و دربند و درکه. ناخنکی به بریانک و سوهانک و گلوبندک و قلهک و ونک و کاشانک و کهریزک و سرپولک و پونک و ولنجک و نارمک بزنیم. گلگشت کنیم از طرشت و شهر زیبا و تهران نو و تهرانپارس و تهرانسر به گرگان و رشت و خرمشهر و بهارشیراز و خراسان به فلسطین و آذربایجان و آرژانتین و برزیل و سئول و نوفللو شاتو نگذاریم غربت بکشند بابی ساندز و سلیمان خاطر و نلسون ماندلا و احمد قصیر و خالد اسلامبولی. حیف است که از بهار وحیدیه، حکیمیه، مجیدیه، حشمتیه، مشیریه، مسعودیه، جوادیه، منیریه، امیریه، اقدسیه، زعفرانیه، محمودیه، فرمانیه، کامرانیه، داوودیه، الهیه، آجودانیه و باغ فردوس و صبا و سبزه میدان و خاک سفید به راحتی بگذریم. راه نیاوران، لویزان، پردیسان، ملت، چیتگر، لاله، ولایت، چمران و طبیعت، طالقانی، پارکشهر را بگیریم و از میان چمن و کاج و سپیدار، چکاد و سپید البرز را نگاه کنیم. سفر فرصت را دریابیم. اکران تهران را روی پرده چشمها. سیزده روز. سیزده شب. سیزده طلوع. سیزده غروب. سیزده شفق. سیزده فلق. سیزده چاشت. سیزدهناهار. سیزده بام. سیزده شام. دعوتید همه از نوزاد و خردسال و کودک و نوجوان و جوان و پایه سال و میانسال و کهنسال. سیزده بسمالله. سیزده والسلام. سیزده روز. سیصد و چهارده ساعت. نمایش تام و تمام. تهران. نوروز یکهزار و سیصد و نود و هفت هجری خورشیدی.