خاموشی چشم و چراغ کوچه حاجنایب
بیوک چیتچیان یکی از آخرین بازماندگان نسل قدیم کتابفروشان خیابان ناصرخسرو درگذشت
مرتضی کاردر ـ روزنامهنگار
پیرمرد عصازنان کوچه حاجنایب را طی میکند تا برسد به پاساژ مجیدی. از کوچه که رد میشود، همه به احترامش میایستند و سلام میکنند. کتابفروشانی که گاهی مغازههایشان را باز میکنند؛ مغازههایی که دیگر کتابفروشی نیستند و تغییر کاربری دادهاند. پیرمرد چشم و چراغ کوچه حاجنایب است. از ابتدای کوچه تا پاساژ مجیدی ده پانزده قدم بیشتر فاصله نیست اما همین فاصله کوتاه با گامهای آرام او دقایق زیادی طول میکشد. پاساژ مجیدی هم سوت و کور است. پیرمرد نگاهی به درهای بسته کتابفروشیها میاندارد. دو سه تا از کتابفروشیها که دایرند، سلام و علیک میکنند. پلههای دشوار پاساژ را یکییکی بالا میرود تا برسد به کتابفروشی مرتضوی. عبا و عمامهاش را درمیآورد و پشت صندلی کوچک خود در گوشه کتابفروشی مینشیند. 40سال است که زندگی حجتالاسلام بیوک چیتچیان اینگونه میگذرد.
درگذشت بیوک چیتچیان پایان نمادین راسته قدیمی کتابفروشان تهران در کوچه حاجنایب خیابان ناصرخسرو است. در 2دهه گذشته انبوه کتابفروشیهای کوچه حاجنایب یکییکی تعطیل شدند و کرکرهها را پایین کشیدند و رفتند. اما بیوک چیتچیان تا ۹۵سالگی، با وجود همه دشواریها، به کتابفروشی مرتضوی آمد تا چراغ یکی از قدیمیترین کتابفروشیهای کوچه حاجنایب را روشن نگه دارد. او بیتردید نماد ابدی کتابفروشان کوچه حاجنایب است.
بیوک چیتچیان در سال۱۳۰۲ در تبریز به دنیا میآید. در سال۱۳۲۲ به نجف میرود. میگفت: «ما از جوانی آرزو داشتیم که برویم نجف. وقتی اسامی نظامیان را زدند به اعلام، من مایل نبودم به سربازی بروم. برای همین قاچاقی رفتم نجف.» سالهایی را در نجف به تحصیل علوم دینی میگذراند. در کنار تحصیل هم به خرید و فروش نسخههای خطی و چاپ سنگی مشغول میشود. بعد بهخاطر علاقه به کتاب و نشر و به مشورت همشهریاش آیتالله سیداسدالله مدنی تبریزی پیشه کتابفروشی را انتخاب میکند.
بررسی زیست طلبههای ایرانی نجف در دهههای 30، 40 و 50 ذیل تاریخ انقلاب اسلامی گم شده و شخصیتهایی مثل سیداسدلله مدنی تبریزی و نصرالله خلخالی فراموش شدهاند. آنها حلقه اتصال طلبههای ایرانی نجف بودند، آنها بودند که به مسائل ایرانیان نجف رسیدگی میکردند و مشکلاتشان را سامان میدادند، آنها بودند که درس امام خمینی را در سالهای تبعید رونق بخشیدند و پایههای مرجعیت او را تثبیت کردند و...
شهید محراب، آیتالله سیداسدالله مدنی است که به یاری بیوک چیتچیان جوان در تأسیس کتابفروشی میآید؛ «المکتبه اولمرتضویه لإحیاء الآثار الجعفریه». هم اوست که بسیاری از کتابها را برای انتشار به او پیشنهاد میکند و میکوشد تا کتابفروشی طلبه جوان تبریزی پاتوق بسیاری از طلبههای ایرانی نجف و اهل علم شود. بزرگانی چون آیتالله خویی و آیتالله حکیم نیز گاهی به کتابفروشی مرتضوی سر میزدند. بیوکآقا که حالا لباس روحانیت به تن دارد، مجموعا نزدیک به ۱۴سال در نجف میماند و 5سال آخر را به کتابفروشی گذراند. به گفته مجید غلامی جلیسه، پژوهشگر حوزه کتاب، یکی از نخستین کتابهای منتشرشده مکتبه مرتضوی «انوار قدسیه» آیتالله محمدحسین غروی اصفهانی (کمپانی) است.
سالهای دهه40 و 50 سالهای رونق کتابهای مذهبی در ایران است. ناشران بزرگ به انتشار کتابهای مذهبی دست میزنند. بازار بزرگ تهران قطب کتابفروشیهای ایران است؛ از بازار بینالحرمین تا ناصرخسرو (ناصریه). گستره کتابفروشیهای خیابان ناصرخسرو تا لالهزار هم کشیده میشود. در این میان کوچه حاجنایب کوچه اختصاصی کتابفروشان است؛ کوچهای که از ابتدا تا انتها یکسره در قرق کتابفروشیهاست و خشت به خشت کوچه را کتاب ساخته است.
بیوک چیتچیان در سالهای پایانی دهه30 از نجف به تبریز میرود. ازدواج میکند و یکی دو سالی را در تبریز بهکار کتاب مشغول میشود. اما بهزودی در ابتدای دهه40 به تهران میآید و کتابفروشی و انتشاراتیاش را در بازار بینالحرمین دایر میکند. در میانههای دهه50 در سالهای اوج رونق کوچه حاجنایب به پاساژ مجیدی میآید و کتابفروشی مرتضوی در طبقه دوم پاساژ مجیدی میشود مقر استقرار دائمی حاجآقا بیوک.
انتشارات مرتضوی در کنار انتشارات الغدیر و اسماعیلیان و کاظمینی و کتابفروشیهای دیگری مثل انتشارات علمیه اسلامیه که ناشر آثار کلاسیک شیعه است، محل آمد و شد بسیاری از بزرگان میشود؛ مثل استاد مرتضی مطهری، استاد محمدتقی جعفری، جلالالدین همایی و... «المبسوط» شیخ طوسی، «انیسالاعلام فی نصرالاسلام» اثر محمدصادق فخرالاسلام، «مجمعالبحرین» طریحی و «محاسبهالنفس» سیدبن طاووس ازجمله کتابهایی هستند که مجید جلیسه در فهرست کتابهای انتشارات مرتضوی آورده است.
پس از پیروزی انقلاب نیز بازار کتابهای مذهبی رونق دوچندان میگیرد. میل به خواندن و دانستن است و جستوجو در ریشههای اسلام و مذهب تشیع یا شور انقلابی که سبب میشود کتابهای مذهبی بارها تجدید چاپ شوند. تجدید چاپهای چندصدهزارتایی کتابها در سالهای ۲۰۰نسخه و ۵۰۰نسخه امروز بیشتر به رؤیا میماند.
اگر گذرتان به کتابفروشی مرتضوی میافتاد، با انبوه کتابهایی مواجه میشدید که قفسهها را از کف تا سقف کتابفروشی آکنده بودند، جا آنقدر ضیق بود که بسیاری از کتابها دم در میماندند و به درون کتابفروشی راه نمییافتند. کتابهای تازه، کتابهای قدیمی و دستدوم، کتابهای درسی حوزوی، کتابهای تاریخ اسلام و حدیث و تفسیر. آقای چیتچیان گوشهای روی صندلی نشسته بود و کافی بود کتابی را برداری که کتابهای مشابه را پیشنهاد کند. آنقدر کتاب پیشنهاد میکرد که بهناگزیر با کیسههای پلاستیکی پر از کتاب آنجا را ترک میکردی.
بازار کتاب در دهههای40 و 50 کمکم به خیابان جمهوری و از آنجا به روبهروی دانشگاه میرود و راستههای تازه کتابفروشان در آنجا شکل میگیرند. اما بیشتر کتابفروشان مذهبی در ناصرخسرو میمانند و همچنان از آنجا کتابهای سراسر ایران را تأمین میکنند. سبک و سیاق نشر و کتاب عوض میشود. عطش بهظاهر سیریناپذیر کتابهای مذهبی کمکم فروکش میکند. شیوههای توزیع و انتشار روزآمد میشود. اما بیشتر ناشران و کتابفروشان خیابان ناصرخسرو به سبک و سیاق سنت وفادار ماندهاند و نشانی از روزآمدشدن در آنها دیده نمیشود.
دهههای80 و 90 سالهای تعطیلی و تغییر کاربری کتابفروشیهای ناصرخسرو است. الکتریکیهای لالهزار تا ناصرخسرو پیش میآیند. فروشگاههای لوازم آرایشی و بهداشتی یکی یکی جای کتابفروشیهای کوچه حاجنایب را میگیرند. بعضیها زودتر واقعیت را میپذیرند و عرصه را واگذار میکنند. بعضی دیگر کجدار و مریز بهکار ادامه میدهند. بیشتر قرآن و مفاتیح چاپ میکنند و کمکم میروند سراغ رحل و مهر و تسبیح و جانماز و جزوههای کمکدرسی حوزوی و... که هنوز مشتری دارد.
اما بیوک چیتچیان، بیتوجه به اتفاقها و تغییرها، مثل همه روزهای 40سال گذشته، به کتابفروشیاش در کوچه حاجنایب میآید و در کتابفروشی را باز میکند و منتظر مینشیند. در سالهای اخیر هر جا سخن از کوچه حاجنایب است، نام حاجآقای چیتچیان به میان میآید. در دولت یازدهم پسر او وزیر نیرو میشود، اما استفاده او از موقعیت پسر فقط همینقدر است که خودرویی که هر روز او را از سنگلج به بازار میآورد، اجازه داشته باشد تا سر کوچه حاجنایب بیاید تا حاجآقا بیوک مجبور نشود گامهای بیشتری بردارد. حضور اوست که سبب میشود پیرمرد کتابفروش انتشارات غدیر هم بیاید.
حکایت کتابفروشیهایی که هنوز در گوشه و کنار بازار و کوچه حاجنایب ماندهاند، قدری غریب و تأثربرانگیز است. کتابفروشی بزرگ علمیه اسلامیه نسخههای بهجا مانده از چاپهای قدیمی اصول کافی و ارشاد و تفسیر عیاشی و... را گوشهای گذاشته و پوسترهای بزرگ ورزشی و گل و طبیعت میفروشد. شعبه دیگر این کتابفروشی در همسایگی شمسالعماره، عملا فروشگاه بیرق و شمایل و رحل و مهر و تسبیح شده است. کتابفروشی اسلامیه در کنار بازار آهنگرها که ۱۲۰سال قدمت دارد و قدیمیترین کتابفروشی ایران است، به سختی روزگار میگذراند. آقای کتابچی میگوید: «حتی آنقدر درآمد نداریم که بتوانیم حقوق یکی دو کتابفروشمان را هم بدهیم.»
درگذشت بیوک چیتچیان بیشتر از آنکه درگذشت یک ناشر یا کتابفروش یا تعطیلی یکی از آخرین کتابفروشیهای زنده کوچه حاجنایب باشد، نمادی است از پایان راسته کتابفروشان مذهبی ایران در بازار تهران و خیابان ناصرخسرو و کوچه حاجنایب.