نوروز؛ فرصتی برای تولد دوباره «جامعه» ایرانی
جبار رحمانی |پژوهشگر انسانشناسی فرهنگی :
نوروز یکی از آیینهای کهن حوزه فرهنگ و تمدن ایرانیاست. هرچند این آیین ریشههای کهنی در بینالنهرین دارد اما عموما به نام ایران شناخته شده و نمادی از فرهنگ ایرانی در معنای وسیع و تمدنی آن است. در دنیای پیشامدرن، جشن نوروز بهعنوان یک آیین ملی و سیاسی اجرا میشده است. بهعبارت دیگر نوروز، آیینی جمعی و عمومی بوده که همه افراد در تمام سطوح هویتیشان در آن مشارکت داشتهاند؛ لذا گستره نوروز و گستره مشارکت افراد در آیینهای نوروزی، از اندرونی خانهها شروع میشده و تا کوچه، بازار، نوروزگاه و در نهایت کاخ پادشاهی ادامه مییافته است؛ مردم هم ـ در معنای عام آن ـ در همه این فضاها مشارکت داشتهاند. به نظر میرسد که در دنیای مدرن، تحولی بنیادین در ساختارهای اجرا و تجربه آیینهای نوروز رخ داده که شاید بتوان گفت آن را مستلزم نوعی بازاندیشی و بازسازی کرده است.
حکیم عمر خیام در نوروزنامه مینویسد: «سبب نامنهادن نوروز از آن بوده است که آفتاب در سیصدوشصتوپنج شبانهروز و ربعی، به اول دقیقه حمل بازآید و چون جمشید آن را دریافت، نوروز نام نهاد و جشن آیین آورد و پس از آن پادشاهان و دیگر مردمان به او اقتدا کردند. چون آن وقت را پادشاهان عجم دریافتند از بهر بزرگداشت آفتاب، آن را نشانه کردند و آن را روز جشن ساختند و عالمیان را خبر دادند تا همگان آن را بدانند و آن را تاریخ نگاه دارند. بر پادشاهان واجب است آیین و رسم ملوک را به جای آرند از بهر مبارکی و بهر تاریخ و خرمیکردن در اول سال. هر که روز نوروز را جشن کند و به خرمی بپیوندد، تا نوروز دیگر عمر در شادی گذراند و این تجربت را حکما از برای پادشاهان کردند».
بر اساس این متن، برخی خصیصههای اجتماعی این آیین را میشود در چند مورد خلاصه کرد:
1 ـ این آیین ریشه در دانش و شناخت مردم از طبیعت دارد.
2 ـ نوروز و باورها و اعتقادات مربوط به آن، ریشه در اعتقادات مذهبی مردم ایران باستان داشته است.
3 ـ اعتقاد مردم آن بوده که بنیانگذار آیین نوروز، شخصیت اساطیری «جمشید» است.
4 ـ آیین نوروز توسط پادشاهان و مردم، همراه و همزمان انجام میشده است. به عبارت دیگر برگزاری جشن نوروز در مراکز اصلی سیاسی، مذهبی و اجتماعی، بیانگر نوعی وحدت نمادین قدرتهای سیاسی و بدنه اجتماعی در یک مکان و زمان مقدس بوده است.
آیینهای نوروزی 3دلالت همزمان هم دارند؛ الف) مبارک و مقدس بودهاند؛ ب) محور درک زمان در حیات اجتماعی و معیشت مردم، یعنی نقطه شروع زندگی و معیشت جامعه بودهاند؛ ج) نوروز با مجموعهای از جشنهای شادمانه که توسط همه مردم و اقشار اجتماعی، توامان و همراه با هم انجام میشده، همراه بوده است. علاوه بر این موارد، بر اساس متون دیگر میتوان گفت که آیین نوروز خصیصههای دیگری هم داشته است؛ برای مثال آیین نوروز در سطح عمومی با مشارکت همه مردم از همه اقشار و حضور شاه، موبدان، علما، درباریان، بزرگان و همه شخصیتهای مهم در یک مکان، بازتولید هویت مشترک و ساختار نمادین جامعه بوده است. این اتفاق در سطح خانواده هم رخ میداده است.
مسئله اصلی این است که نوروز در گذشته توسط نظام سیاسی در کلانترین سطح با مشارکت همه اقشار جامعه و عامه مردم، برگزار میشده است. هرچند واحد اصلی برگزاری نوروز، خانواده (هم خانواده در مفهوم واقعی و هم در مفهوم نمادین آن در قالب کل جامعه) بوده اما این خانوادهها یا نماینده اصلی آنها یعنی پدر (حاکم بهعنوان نماد اصلی خانواده یک ملت)، در فضاهای خاصی به طور نمادین با هم یکی میشدهاند و هویت مشترکشان را بازتولید میکردهاند. خانوادههای بزرگان (درباریان، علما، تجار و...) در کاخ شاه، مراسم اصلی را برگزار میکردهاند و در سطح خُرد هم خانوادههای عادی در کنار بزرگ خاندان. این باهمبودگی نمادین، وحدت نمادینی را ایجاد میکرده؛ ضمن اینکه مراسم نوروز، کانون زمانی و مبنای فعالیتهای معیشتی مردم کشاورز ایران محسوب میشده است.
اتفاق مهمی که امروزه رخ داده این است که نوروز، آن پشتوانههای اساطیری سنتی را در ذهن مردم ندارد و همچنین وحدت نمادین بزرگان جامعه در کانون قدرت سیاسی در لحظه برگزاری مراسم نوروز و نیز تجربه مشترک تمام اقشار با هم در فضای نوروزگاه رخ نمیدهد. در چند دهه اخیر با فرایندی مواجه هستیم که میتوان آن را تبعید نوروز به اندرونی خانهها دانست؛ یعنی نوروز حق حضور در فضاهای عمومی و در جشنهای شادمانه همراه با ساز و آواز را ندارد. این خانوادهها هستند که شادمانه جشن میگیرند؛ جامعه حق ندارد با هم در فضای عمومی برای پاسداشت نوروز جشن شادمانه بگیرد.
در نهایت اینکه امروزه نوروز یک دوران تعطیلی در حیات مردم شهرنشین ایران است. میتوان گفت که نوروز در ایران مدرن، بیش از همه، آیینیاست که صرفا در سطح خانوادههای مجزا و منفرد برگزار میشود. نوروز در ایران امروز یک دوران آیینی غیرمذهبی برای تعطیلات مردم شهری است و گویی کارکردهای دیگرش را از دست داده است. به دلیل تخالفهای ضمنی گفتمان سیاسی موجود با منطق درونی آیین نوروز، تبعید نوروز دیرزمانیاست که آغاز شده است. جهت مقایسه میتوان گفت که نوروز در گذشته همانند مراسم عزاداری محرم برگزار میشده و همه افراد شهر و روستا در عمومیترین فضای جامعه خودشان با هم مشارکتی همدلانه در امری مقدس را تجربه میکردهاند و جامعه به وحدتی نمادین دست مییافته است.
سیاست فرهنگی تبعید ضمنی آیینهای نوروز به اندرونی خانهها و حذف نوروزگاهها، البته نتوانسته سبب عقیمشدن یا حذفشدن این آیین که بیش از 7هزار سال قدمت دارد، شود. بازگشت عمونوروز و حاجیفیروز به خیابانهای شهر، نشانههاییاست که میتوان آن را بازگشت نوروز به حیات عمومی و جمعی مردم جامعه ما دانست. برکت نوروز در تجربه جمعی فراگیر آن است، نه در حصر اندرونی خانهها. نوروز، آیین طراوت و تجدید حیات جامعه است، نه فرد تنها یا خانواده کوچک. در شرایط فعلی، فرهنگ ایرانی که دچار بحران خفیفی در حوزه آیینهای خود است، نیازمند نوعی بازاندیشی در آیینها و بهویژه در آیینهای نوروز بهعنوان آیین کانونیاست. جامعه باید خودش را بازیابد اما برای این کار، قبل از هر چیز باید آیینهای کلیدی این حوزه تمدنی و فرهنگی، از پستوی خانهها و اندرونیها بیرون بیایند که امروزه شاهد این احیای آیینهای قدرتمند نوروزی در جامعه ایرانی هستیم و قطعا در آینده باز هم نوروزگاهها با جشنهای شادمانه برای ساختن جامعهای شادمانه، احیا خواهند شد.