18
چهار شنبه 11 تیر 1399
شماره 7976
درنگ
23023622
02123023901
پیامـک شما را درباره این صفحه می خوانیم
ویژه
فیلم «شنای پروانه» داستانی از سبک زندگی گنده‌لات‌های شروری است که در گذشته از آنها به‌عنوان قهرمان یاد‌می‌شد.
اگر رایج‌ترین تعریف لمپن‌- لات‌ها را نداشتن شغل، زندگی انگلی، ناهنجاری‌های خانوادگی و عاطفی و ارتزاق با مشاغل غیرقانونی- خلافکاری بدانیم، جاهل‌ – کلاه‌مخملی‌هایی که در تاریخ سینمای ایران در چرخه سینمای جاهلی بین سال‌های 1357- 1327 به نمایش درآمده‌اند، را نمی‌توان لمپن- لات نامید.
بیشترمان لات و لوت‌ها را از سینما شناختیم؛ اینکه در کلام و لباس و حتی نوع راه رفتن، با بقیه فرق داشتند و جذاب بودند.
صدای نازکی که به جای ظریف بودن، بم است و کمی هوای اضافه با کلمات همراه می‌کند، احتمالا برای تیپ‌سازی یک لات مناسب نیست اما مسعود کیمیایی «سلطان» را طوری شخصیت‌سازی کرده است که از فریبرز عرب‌نیا یک لات خاص درآمده است.

توی آسمون آسفالت ته‌سیگار شهابه

احمد طالبی‌نژاد از لمپن‌های سینمای ایران می‌گوید
گاهی تیپ لات و لوطی در ساختار محله‌ای با عبارت «من بچه فلان محله هستم» معنا پیدا می‌کند؛ پیوندی به عقبه‌های تاریخی‌0‌مکانی.
سوءتفاهم تاریخی

سوءتفاهم تاریخی

با اکران فیلم «شنای پروانه» که تصویری به‌روز شده از لمپن‌ها به نمایش می‌گذارد، شیوه حضور لات‌ها در فیلم‌های ایرانی بحث‌برانگیز شده است
تصویر اسنادی و در مجموع متقاعدکننده‌ای که محمد کارت در نخستین فیلم بلند سینمایی‌اش از لمپن‌ها ارائه می‌دهد، موضوع عموما سوءتفاهم‌برانگیز حضور این قشر در سینمای ایران را دوباره مطرح کرده است.
پشت‌و‌پناه مثل در‌به‌در
پشت‌و‌پناه مثل در‌به‌در
حکایت لات سنتی گرفتار غربت
ما همیشه عاشق لوطی‌گری لات‌ها بودیم و اصلا شاید به همین دلیل بود که وقتی جماعت مشتاق تصویر و قصه، ردپای اَبَر‌مرد مسموم شده در قُلزُم را پای جعبه جادو پی می‌‌گرفتند ما در تب‌و‌تاب یک«آدم‌برفی» در حال آب ‌شدن، می‌سوختیم.

لات‌بازی روی دیوار

فکر کردن به سینمایی که لات نداشته باشد، آدم را یاد غذای بدون ادویه می‌اندازد یا خوراکی‌هایی مثل شلغم که فقط به‌ خاطر خاصیت‌شان مصرف می‌شوند.
PDF درنگ
کوتاه درنگ
هاشم امیر آقایی در فیلم «شنای پروانه» محمد کارت لمپن روزگار ماست؛ بزن‌بهادری که فیلمساز ابتدا تصویری از او خلق می‌کند که بیشتر شبیه مردان متعصبی است که پای آنچه ناموس و آبرو می‌خوانندش حاضرند خون بریزنند.