شاعر لاتها
سلطان با معیارهای امروز، پرهیزکار است
محمد عدلی
صدای نازکی که به جای ظریف بودن، بم است و کمی هوای اضافه با کلمات همراه میکند، احتمالا برای تیپسازی یک لات مناسب نیست اما مسعود کیمیایی «سلطان» را طوری شخصیتسازی کرده است که از فریبرز عربنیا یک لات خاص درآمده است. اسمش سلطان است اما در اتاقی انتهای یک گاراژ زندگی میکند. لاتی که به لوطی بیشتر شبیه است و فرزند رفیق از دست رفتهاش را پشتیبانی میکند تا او بتواند درس بخواند. خلافکاری و عرفشکنی را نمیتوان از شخصیت لات جدا کرد. سلطان هم دست ناصر را میگیرد و معرکهگیری میکند. ناصر صدای بلبل سرماخورده در میآورد و شیرینکاری میکند، سلطان هم معرکه را میچرخاند تا خلاف عرف پیش برود اما به خاطر حقی که مادر ناصر به گردنش دارد این کار را میکند. تبدیل به باغی شده که ناصر در آن بلبل است. برای پس دادن مدارکی که در ترمینال قاپ زدهاند، تقاضای پول میکند اما وقتی عاشق میشود، خیلی زود همه مدارک را بدون گرفتن پول پس میدهد.
شغلش کرایه دادن فیلم بوده اما خودش میگوید از نوع با حیا. مثل نویسندهها جمله قصار میگوید و با عاشقانههایش قاپ دختر تحصیلکرده فیلم را میدزدد. ارزش این سرقت برایش بیشتر از مدارکی است که میتواند بابت آن پول بگیرد.
سلطان اما در لاتی و لوطیگری پای یک چیز ایستاده است. او برای رفیق از دست دادهاش تا آخر خط میرود و زیر بار آدمفروشی نمیرود. از کسی که میداند پشت رفیق از دست رفتهاش را در هشتم بهمن 57 خالی کرده، نمیگذرد. آدمفروشی کَرم برایش محرز است اما دنبال فرصت میگردد. وقتی کرم در جریان دزدیدن مدارک، همراه با کارچاقکنهای برجساز در دهه 70 به سراغش میآید، فرصت عملی کردن تصمیم همیشگیاش را پیدا میکند. سبک انتقام گرفتن لاتِ فرهیخته فیلم هم متفاوت است. نارنجک دستساز رفیقش را برمیدارد و خودش را هم قربانی هدفش میکند. سلطان اینگونه از خود یک لات دوستداشتنی در ذهنها باقی گذاشته است. لات 24سال پیش با مدلهای امروزی تفاوت زیادی دارد. شاید تقصیر لاتهای امروزی نباشد. وقتی سقوط ارزشهای اخلاقی سرعت میگیرد، لاتها هم باید چند درجه از جامعه غلوشدهتر باشند. شاید به همین دلیل است که لات میانه دهه70 با معیارهای امروزی در دسته پرهیزکاران قرار میگیرد.