آبیهای دور
نشسته است پای دیوار سفید و لیف میبافد پشت لیف. کلافهای زرد و آبی روی زیرانداز کوچکش رها هستند و هر چند دقیقه یکبار قِل میخورند تا قسمتی از وجودشان بپیچد دور تا دور انگشت زن و پایههای کوتاه و بلند و زنجیرههای بینشان ردیف بشوند و لیفی به لیفهای جهان اضافه شود.