نماد یک قرن بسکتبال ایران جاودانه شد
برای ابوالفضل صلبی، آخرین بازمانده تیم ملی بسکتبال ایران در المپیک 1948 که در 96سالگی از دنیا رفت
افشین رضاپور
شانههایش خسته شده بودند. صورتش تکیده. از همان روزهای اول اسفند که حالش بد شده بود، صدایش که همیشه با همان لحن «جوونای تهرون قدیم» خانه را پر میکرد، دیگر به گوش نمیرسید اما نفس داشت. مثل روزهای المپیک 1948لندن صدای نفس کشیدنش بلند بود. این نفسهای تاریخ بسکتبال ایران بود که در سینه ابوالفضل صُلبی میتپید. چشمانش به یک جا خیره میشد. توی گوشش یک نفر زمزمه میکرد؛ عمو.
عمو کجا را میدید؟ زمینهای امجدیه را که در فریاد هواداران دارایی مجذوب فوتبالش کرده بود یا توپ فوتبالی که دورش از بس نخ میپیچید تا تبدیلش کند به توپ بسکتبال و روی سبدهای دارالفنون شوت بزند؟
«- چی شد به شما گفتن عمو؟: مهربون بودم. به کسی بدی نکردم. برو بیایی داشتم».
ابوالفضل صلبی در یک روز اردیبهشتی مثل همین روزها در سال 1326، صبح از خانه زد بیرون تا سوار کامیون ارتشی، ارثیه جنگ جهانی دوم شود. به غیر از او 6بازیکن دیگر بودند با فریدون شریفزاده (سرپرست) و منوچهر مهران مدیر باشگاه نیرو و راستی. میراث جنگ جهانی دوم شد حامل نخستین گروه بسکتبالیستهای ایرانی در تاریخ. کجا؟ مسابقات بینالمللی در ترکیه به دعوت باشگاه گالاتاسرای.
عموصلبی در امتداد رویاهایش به لندن بارانزده سلام کرد. تیرماه 1327، به اتفاق اعضای تیم ملی بسکتبال، سوار طیاره 4موتوره شد و در ارتفاع سبد المپیک پرواز کرد. تمام سالها لذت پاداش 5پوندی بعد از برد ایرلند، همراهش بود. «یه دست کت و شلوار خریدم، شیک».
چند جوان حیرتزده در هوای مهآلود لندن بقیه بازیهای المپیک را به حریفان باختند اما خودشان را نه. «جنگیدیم. بازی کردیم. خُب المپیک بود. کی فکرشو میکرد».
عمو کجا را میدید؟ یک نفس بلندی کشید و روزی را که جواهر لعل نهرو رهبر استقلال و نخستوزیر هند به اعضای تیم ملی بسکتبال ایران خوشامد گفت، بهخاطر آورد. یک میدان متفاوت در اسفند 1329.بازیهای آسیایی دهلینو. عمو را دو میدان استانبول و لندن آبدیده کرده بود و این سومی با مدال برنزی که از دختر نهرو، ایندیرا گاندی، به گردنش انداخته بود، طعم رویاهایش را شیرینتر کرد.
سالهای بازی در دارایی، کانون جوان، نیرو و راستی و دوچرخهسواران سپری شد و بعد با تاج درخشید. به تاج وفادار ماند. بعد از دو سه تورنمنتی که با تیم ملی و تاج به ترکیه رفته بود، بازیهای 1957ارتشهای جهان را هم به تجربیاتش اضافه کرد هرچند که نظامیگری را دوست نداشت:«10 سال قبل از بازیهای سال 36حسین سرودی خدابیامرز بهم گفته بود بیا نظام. نرفتم. به دردم نمیخورد».
آخرین میدان صلبی، بازی در جام ملتهای اروپا در سال 1959بود. از سال 1339هم بازی را کنار گذاشت و مربی شد. سرپرست شد. همراه تیمها همه جا میرفت. آخرین بار با صنام به جام باشگاههای آسیا. سال 2003مالزی که شیخ ثانی رئیس کنفدراسیون بسکتبال آسیا برایش مراسم تجلیل گذاشت؛ به پاس نیم قرن خدمت عمو صلبی در بسکتبال.
از همان روزهای اول اسفند، نفسهایش به سختی شنیده میشد اما بعدش بهتر شد. دیگر صدای عمو در فضای خانه شنیده نمیشد تا اینکه بامداد دیروز نفسش دیگر بالا نیامد...
ساعت چهار صبح بود... شانههای خستهاش بیحرکت شدند و صورت تکیدهاش نماد جاودانه یک قرن بسکتبال ایران شد. عمو در 96سالگی برای همیشه صدایش خاموش شد و دیگر نفس نکشید.