• چهار شنبه 6 تیر 1403
  • الأرْبِعَاء 19 ذی الحجه 1445
  • 2024 Jun 26
پنج شنبه 28 فروردین 1399
کد مطلب : 98400
+
-

زمانی برای مردن!

یادداشت
زمانی برای مردن!

حساب و کتاب بلد نیستم اما یک نکته را خوب بلدم؛ چگونه مردن را. سال‌هاست به این موضوع فکر می‌کنم که زمان تولدم پدر و مادر اهل حساب و کتاب نبودند وگرنه چرتکه می‌انداختند تا روز اول فروردین سال41 به دنیا بیایم و مثل فروردینی‌ها، واژه‌های عشق و محبت را زمزمه کنم. حالا که به دست‌های کبره‌ بسته و زمختم نگاه می‌کنم با خود می‌گویم مرا چه به عشق‌ورزی و محبت!
من به تکه نان و روزی اندک دل بسته‌ام. می‌گویند در خانه بمانید، چه‌کسی به ما عشق و محبت خواهد ورزید، چه‌کسی سفره خالی ما را خواهد دید؟ از دیروز تا حالا دارم نان خشک‌های ته‌مانده گوشه حیاط را سق می‌زنم تا رمقی یابم برای یافتن لقمه نانی تازه. تصمیمم را گرفته‌ام. چه کرونا بیاید و چه نیاید برای من گرسنه که تا دیشب کف زمین سرد و زمخت، رؤیای یک شکم سیر و سفره پر از غذا را می‌دیدم بگذار بیاید با تمامی هراس و وحشتش، مرگ شاید راهی برای رهایی از این زندان تن و جهان باشد.
مهم نبود چه زمانی به دنیا آمده بودم؛ فروردین، اردیبهشت‌، خرداد و شاید ماه‌های تابستان و حتی سرمای پاییز و سردی و سوز زمستان با هوهوی باد جانسوز توفیری برایم نداشت. اصلا‌ ماه و سال به دنیا آمدن مهم نبود، مهم داشتن لقمه نان و سفره پر از غذا، بدون دستان زخمین وکبره ‌بسته بود!
تصمیمم را گرفته‌ام. زمان تولد دست خودم که نبود اما زمان مردن دست خودم است، چه فرقی می‌کند الان بمیرم یا فردا با درد جهانسوز کرونا، این روزها اگر از کرونا قسر دربروم، از فرط گرسنگی و رویای نان وخورش، خلاصی نخواهم یافت، ما عمله جماعت یادگرفته‌ایم نداشته‌هایمان را در رویاهایمان دنبال کنیم؛ رفتن به بوستان‌، خنده و شادی با اهل و عیال، حتی رؤیای دیدن یک فیلم سینمایی با خوردن قرچ قرچ چیپس یا بادام‌زمینی شور. ایرادی ندارد بگذار شور و شورتر باشد با اینکه اطبا می‌گویند برای فشار خون بد است اما دوست دارم آن قدر بخورم و بخورم تا بترکم!
تلویزیون از صبح تاشب با بوق و کرنای مسئولان دیده و نادیده بر کوس می‌دمد. بمان در خانه هموطن، چه جالب شده‌ام هموطن و چه هموطنی که در خانه از درد فقدان نان، سبزی و میوه به‌خود می‌پیچم، اگر این بهار و تابستان را به هر ضرب و زوری سپری کنم شاید به آرزوهایم برسم، زمان خوبی است برای مردن!
 نمی‌دانم مادران یا پدران سلبریتی یا لاکچری برای تولد فرزندانشان درتاریخ میمون 9آذرماه سال99 دست به‌کار شده‌اند یا نه؟ ولی من دارم برای مردن در همان روز میمون رویا می‌بافم، مردنی بدون حساب و کتاب، بدون مجلس ختم با سیاهی‌لشکرهای مرگ، نه مجلس سومی، هفتمی و چهلمی خواهم داشت و نه نوعیدی، خوشبختانه کندن قبر، نماز، مداحی و دفن، حتی کفن و قبر هم مجانی است، چه مرگ با شکوهی!
هرچه داشتم و نداشتم در این روزهای کرونایی قبل از عید و بعد از عید خوردیم و یک لیوان‌ آب روش. در خانه بمانید به سلامت. مانده‌ام در خانه، اما از فرط گرسنگی سرم گیج می‌رود، اهل و عیال چشم دوخته‌اند به جیب خالی، تمام سوراخ و سنبه‌های خانه را گشتیم و بالاخره چند اسکناس تاخورده و نخورده عیدی قدیمی را پیدا کردیم، توگویی گنجی یافته‌ایم، همش را دادیم نان خالی تا از گرسنگی تلف نشویم، می‌گویند کرونا، ویروس عادلی است. البته بعید می‌دانم کرونا این را حساب و کتاب کرده باشد که با آمدنش همه فقرا و اغنیا می‌خزند توی خانه‌ها و گرسنه‌ها، گرسنه‌تر و پولدارها قبراق و تنومندتر می‌شوند اما ما فقرا چه کنیم؟
کرونا جانم به فدایت، فرصتی بده تا بتوانم زمان مردنم را کوک کنم، تاکنون که زمان تولد و ازدواج دست خودم نبود. رحمی بکن تا زمان مردنم همان باشد. چه روز با سعادتی 9/9/99
 

این خبر را به اشتراک بگذارید