• یکشنبه 16 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 26 شوال 1445
  • 2024 May 05
چهار شنبه 20 فروردین 1399
کد مطلب : 97773
+
-

خاطرات قرنطینه

هوشنگ صدفی_روزنامه نگار

 
 سحرگاه اسفند جار زدند رعیت درخانه بمانند؛ صدراعظم دولت عِلیه فرمان دادند کس بیرون نرود؛ بلیه‌ای نازل شده که ارباب و رعیت را در کنج خانه گرفتار کرده. چنان بر جان ترسیدم که فرصتی نشد خدمت مدیرالسلطنه برسم. تازه شال و کلاه کرده بودم عیال با داد و هوار مرا از رفتن نهی کرد. از قرار معلوم صدراعظم امر فرمودند رعیت، ارباب و عمله‌جات در خانه‌ها بمانند و پریشان‌خاطر نباشند، دولت عِلیه نان و معاش عمله، نکره و مواجب‌بگیر را تامین می‌کند. قدری کسالت بر تنم نشسته است. نمی‌دانم همنشینی اولاد و عیال برتنم سنگینی می‌کند یا خوف از مرض کرونا.
   روز چهارم قرق از پنجره به باغ حیاط خیره شده‌ام. خوف کردم نکند بلاتشبیه ببری‌خان با دو سه فراش برای تفرج آمده‌اند. یاد اعلانات قرق‌چی‌ها افتادم. هیچ‌کس جواز شکستن قرق ندارد. رعیت در خانه بمانند تا فراش‌ها نان و معاش فراهم آورند. اعلانات شفاخانه هر روز از طریق جارچی‌ها به گوش می‌رسد. معلوم نیست چه مرضی است که از چین و ماچین به مملکت محروسه ایران نازل شده، علما بیم دارند کفار تخم مرض کرونا را کاشته‌اند، هرچند مرض و مریض به بلاد کفر و مسلمان منعی ندارد.
  روز هفتم قرنطینه، بوی دنبه کباب همسایه حسابی مشامم را می‌آزارد. عیال راست و چپ غرولند می‌کند و دستور می‌دهد گویا از ماندنم در خانه رضایت ندارد. چند ورقی سیاه مشق کردم. دستم به قلم نمی‌رود. صدای دق‌الباب در خانه آمد. گشودم، فراش مرقومه‌ای آورد در اسرع‌وقت خدمت ارباب برسم. خوف دارم به مرض کرونا گرفتارم شوم. سرفه‌ای کردم تا فراش بیم دارد. عیال چشم‌غره‌ای رفت. ناچار خانه‌نشین شدم. بوی آبگوشت با دنبه گوسفند حسابی در خانه پیچید.
   دوهفته آزگار چشم دوخته‌ام به گچ دور قرنیز لبه سقف، تیرک‌های سقف، حال خواندن کتاب و نوشتن مکتوب را ندارم. صدای شلیک توپ تحویل سال نو به گوش رسید. اهل و عیال برای عرض تهنیت و تبرک عید گسیل شدند. با عصای چوبی فاصله گرفتم و اسکناس‌های یک تومانی را از لای قرآن جلویشان گرفتم. هریک به قدر یک متر فاصله، عیدی گرفتند و خلاص. نوکر خانه چشم به قرآن دوخت، از فرط عصبانیت سبیلم را جویدم. 7روزی است در کنج خانه حبس شده‌ام بدون حکم و دوسیه. خدا عالم است، حوصله نه اولاد دارم نه عیال و از ترس مرض کرونا در اتاقی حبس شده‌ایم.
   همسایه بغل‌دستی از ترس قرق‌چی و نداشتن قرص نان عارض شد، چند قرص نانی به نیت رفع بلا دادیم و رفت. مانده‌ام رعیت بدبخت معاش روزمره را چه کند؟ مواجب بگیر چه مرض دفع شود یا نشود، جیره و مواجب از دولت علیه نصیب خواهد داشت. مانده‌ام عمله‌جات، سورچی‌ها، سپور، صاحبان دکان‌ها، علما، دستفروش دوره‌گرد، صرافان، قهوه‌خانه‌داران و سایرین چه کنند از مرض کرونا. غلط نکنم اگر رعیت بیچاره مرض کرونا نگیرند از فرط گرسنگی، سقط خواهند شد؟
   خداوند عاقبت همه را به‌خیرکند. دلم گواهی می‌دهد بلایی نزدیک است. اعلانات دولتی از رعیت شفایافته و ارباب جماعت اخبار مفرحی دارد. سه هفته‌ای است حمام نرفته‌ام و بوی پشگل می‌دهم؛ شاید بوی دود پشگل عنبرنسارا گرفته‌ام. هرقدر گفتم به اطبا رجوع کنند درگوش نوکر، اهل و عیال افاقه نکرد. از خوف مرض کرونا ترس دارم بروم حمام، مانده‌ام تا قرق حکومتی تمام شود. جانم تمام شد اما قرق همچنان با اخبار ناخوشایند جارچیان باقی است. در سه هفته‌ای که حبس شده‌ام هیچ نان و خورشی زیر زبانم مزه نمی‌کند، دلم لک‌زده به کباب دنبه و دنبلان. یک‌ بار قولنج شدم و دراز به دراز افتادم رو به قبله تا قولنجم بگیرند، درد قولنج نفسم برید اما دادرسی نیافتم. نهایت عرقیجات چشیدم کسی سراغم نیامد. دوسه روزی رعشه در تنم خانه کرده. به خیالات افتاده‌ام نکند به مرض گرفتارم. نذر کردم از رعشه خلاص شوم اهل و عیال ببرم امامزاده داوود. شاید تا آن زمان مرض نفسم ببرد. نوکر و عمله‌جات از ترس مرض خانه را ترک کردند. نمی‌دانم بهار را با مرض سر خواهیم کرد یا نه؟
 

این خبر را به اشتراک بگذارید