کرونا دشمن نیست یک تضاد است
ایمان ارجمند راد؛ کارشناس ارشد روانشناسی صنعتی و سازمانی
چالش بزرگ ویروس کرونا سبب شده علاوه بر ایجاد یک بحران سلامت جسم، خطر بزرگ و جدی اختلال سلامت روان، جامعه ما را بیش از پیش مورد تهدید قرار دهد. اگر بخواهیم از تمام پیامهای پزشکی موثق و قابل اتکا یک نقطه مشترک برای توصیه جهت کنترل و درمان این بیماری پیدا کنیم آن است که افراد اگر سیستم ایمنی عادی و خوبی داشته باشند هیچ خطری آنها را تهدید نمیکند و قطعا تمام متخصصان تأیید میکنند که یکی از مهمترین فاکتورهای تقویتکننده سیستم ایمنی، امید، آرامش، مثبتاندیشی و روحیه عالی است و کمبود هرکدام آسیب پذیری انسان را بهشدت افزایش میدهد و بهنظر من این موضوع درصورت مغفول ماندن، سطح آسیب را در جامعه ما بهشدت بالا خواهد برد. اینکه فضای مجازی با هشتگ کرونا_را_شکست میدهیم پر شود و ویروس کرونا تبدیل به یک دشمن شود قطعا تقویت فضای رعب و وحشت و نگرانی است و چهکسی در دنیا وجود دارد که بتواند در اتمسفر فضای جنگی آرامش خود را حفظ کند.
به اعتقاد بنده ویروس کرونا«دشمن نیست» بلکه یک «تضاد» است مانند هزاران تضاد در زندگی بشر که نگاه متفاوت به آن میتواند آن را از یک معضل بزرگ تبدیل به یک مسئله کند و با هوشیاری حتی یک فرصت برای قویتر شدن، متحدتر شدن، متمدنتر شدن، آگاهتر شدن، مهربانتر شدن، شکرگزارتر شدن و همنوع دوستتر شدن ایجاد کند.
در واقع این تضادها که ما محدودیت، مشکل، بیماری، معضل یا مانع میپنداریم و ترجیح میدادیم هرگز آنها را تجربه نکنیم میتوانند تبدیل به موهبتهایی شوند برای بالا بردن استانداردهای زندگی بشر. به تعبیر استاد شهید مرتضی مطهری، شداید و سختیهاست که قهرمان میآفریند، نبوغ میبخشد، باعث تهییج نیرو و بروز قدرت میگردد. شداید و سختیهاست که نوابغ عظیم و نهضتهای بزرگ به دنیا تحویل داده است.
مرور یک داستان قدیمی و آموزنده شاید بهتر بتواند مفهوم کلامم را آشکار کند:
روزی کدخدای یک آبادی تصمیم میگیرد که درباره زندگی با نوه مورد علاقه خود صحبت کند. پیرمرد نوهاش را به جنگل برد و برایش شرح داد: پسرم میان قلب و ذهن هر انسان زندهای، جنگی برپاست. اگرچه من سرکرده این مردم و کهنسال و خردمند هستم، اما این جنگ در من هم جریان دارد. اگر از این جنگ باخبر نباشی، تو را دیوانه خواهد کرد و نخواهی فهمید که باید در کدام جهت قدم برداری. گاهی در زندگی پیروز میشوی و سپس بدون اینکه بفهمی چرا، ناگهان میبینی گمشدهای و گیج و هراسان هستی و شاید حتی همه آنچه را که برای بهدست آوردنش زحمت کشیدهای، از دست بدهی. اغلب فکر میکنی که کار درست را انجام میدهی، اما بعد متوجه میشوی که تصمیمهای اشتباه گرفتهای. اگر نیروهای خیر و شر زندگی فردی، زندگی جمعی و خود حقیقی و خود دروغین را درک نکنی، همیشه در آشفتگی شدیدی زندگی خواهی کرد.
2 گرگ بزرگ درون ما زندگی میکنند؛ یکی سفید است و دیگری سیاه. گرگ سفید، خوب و مهربان است و آزاری نمیرساند. او با همه اطرافیان خود در هماهنگی به سر میبرد و بیهوده احساس نمیکند که مورد توهین قرار گرفته است. گرگ خوب، استوار و نیرومند است و میفهمد که چهکسی است و چه تواناییهایی دارد. او فقط هنگامی میجنگد که درست باشد و برای حفاظت و پشتیبانی از خود یا خانوادهاش دست به این کار میزند و وقتی میجنگد، به شیوه درست مبارزه میکند. گرگ مهربان، مراقب همه گرگهای گلهاش است و هرگز از طبیعت خود منحرف نمیشود.
اما یک گرگ سیاه هم درون ما زندگی میکند که تفاوت بسیاری با گرگ سفید دارد.
گرگ سیاه، فریاد میکشد و خشمگین، ناراضی، حسود و ترسان است. کوچکترین مسئلهای او را به خشم میآورد. او نمیتواند به روشنی فکر کند، زیرا بسیار زیادهخواه و پر از خشم و نفرت است. اما پسرم این خشم از نومیدی سرچشمه میگیرد، زیرا خشم گرگ سیاه، چیزی را تغییر نمیدهد. او در هرکجا پی دردسر است و در نتیجه بهراحتی آنرا مییابد. گرگ سیاه به هیچکس اعتماد نمیکند و در نتیجه هیچ دوست واقعی ندارد.
گاهی زندگی کردن با وجود این دوگرگ درون دشوار است؛ زیرا هردوی آنها بهسختی میجنگند تا بر روح ما چیره شوند. پسر که مجذوب این حکایت پدربزرگ درباره جنگ درونی شده است، گوشه لباس او را میگیرد و با نگرانی میپرسد: پدربزرگ، کدامیک از گرگها پیروز میشود؟ کدخدا با لبخندی حاکی از دانایی و صدایی محکم و قوی میگوید: پسرم هردوی آنها ! ببین اگر من انتخاب کنم فقط به گرگ سفید غذا بدهم، گرگ سیاه مدام در کمین مینشیند تا ببیند که چه وقت از تعادل خارج شدهایم یا به اندازهای گرفتار هستیم که نمیتوانیم به یکی از مسئولیتهایمان توجه داشته باشیم. آنگاه او به گرگ سفید حملهور میشود و دردسرهای فراوانی برای ما و آبادی ما ایجاد میکند. او همیشه خشمگین و در حال جنگ است تا توجهی را که میخواهد بهدست بیاورد.
اما اگر به گرگ سیاه که طبیعتاش را میشناسیم، اندکی توجه نشان دهیم، اگر بپذیریم که او قدرت فراوانی دارد و نشان دهیم که به شخصیتاش احترام میگذاریم و هرگاه در آبادی دچار مشکل بزرگی شدیم از او کمک میگیریم، گرگ سیاه شاد خواهد شد. در این وضعیت، گرگ سفید هم شاد است و هردوی آنها برنده میشوند. آنگاه همه ما برنده میشویم. پسر با سردرگمی میپرسد: پدر بزرگ، من نمیفهمم، چگونه ممکن است هردو گرگ برنده شوند؟ کدخدا ادامه میدهد: ببین پسرم، گرگ سیاه ویژگیهای مهم فراوانی دارد که برای ما مفید است. کارایی او به شرایطی بستگی دارد که برای ما پیش میآید. او قوی و با اراده است و حتی برای لحظهای جاخالی نمیدهد. گرگ سیاه باهوش است و در ارائه راهکارها و افکار بسیار زیرکانه که به هنگام جنگ مهم هستند، تواناست. او حسهای قوی و تیز بسیاری دارد که فقط کسی که از طریق تاریکی میبیند، میتواند قدر آنها را بداند. هنگامی که مورد حمله قرار میگیریم، گرگ سیاه میتواند بزرگترین متحد ما باشد. سپس پدربزرگ 2 تکه گوشت از کیسه خود بیرون میآورد و بر زمین میگذارد. او یک تکه را در سمت چپ و دیگری را در سمت راست قرار میدهد و با اشاره به آنها میگوید: اینجا در طرف چپ من غذای گرگ سفید و در طرف راستم، غذای گرگ سیاه قرار دارد. اگر به هر دوگرگ غذا بدهیم، دیگر برای جلب توجه من نمیجنگند و میتوانیم بنا بر نیاز از هردوی آنها استفاده کنیم. از آنجا که دیگر جنگی میان این دوجریان ندارد، میتوانیم صدای شناخت عمیقتر وجودمان را بشنویم و انتخاب کنیم که در هر شرایطی کمک کدام یک از آنها برایمان مفید است.
* این داستان کوتاه و عمیق، بیانکننده ماهیت چالشهای انسان است. همه ما درگیر مداوم میان تضادها هستیم، میان خوب و بد، یاس و امید، ترس و شجاعت، نور و تاریکی که همزمان در کنار یکدیگر و درون ما وجود دارند.
تاریخ بشر نشان میدهد تضادها با همه تلخیها گذرگاههای رشد و توسعه و پیشرفت جهان بودهاند و البته در آینده نیز خواهند بود.
در پایان امیدوارم کرونا را بهعنوان یک تضاد بپذیریم و با آرامش و توکل این تهدید را در کنار هم تبدیل به یک فرصت برای #توسعه و #بیشتر_با_هم_بودن کنیم.