• پنج شنبه 13 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 23 شوال 1445
  • 2024 May 02
پنج شنبه 15 اسفند 1398
کد مطلب : 96559
+
-

آسایشی که ربطی به آرامش ما ندارد

نقد و نظر
آسایشی که ربطی به آرامش ما ندارد

عیسی محمدی- روزنامه‌نگار

گاهی وقت‌ها چیزی را می‌دانی یا حتی چیزهایی را، اما زمان و مکان و دهانی که این کلام از آن صادر می‌شود، در حد و اندازه‌ای نیست که تو را به خودت بیاورد. اما همین چیزها را وقتی‌که از دهان کسی و در موقعیتی خاص می‌شنوی، طوری تو را عوض می‌کند که برای همیشه یادت می‌ماند. به قول تئاتری‌ها، این نحوه بیان واژه است که قدرت آن را مشخص می‌کند، نه قدرت ذاتی خود واژه. حالا این چیزی است که از تئاتری‌ها شنیده‌ایم. بگذریم.
روزی روزگاری، به مراسم ختم مادر یکی از دوستان نازنین‌مان رفته بودیم. با مادر آنها هم آشنایی داشتم و درست مثل مادر خودم بود. در مجلس نشستیم و کسی آمد و سخنرانی کرد. حرفش این بود که برخلاف چیزی که مردم فکر می‌کنند، آرامش داشتن مساوی با آسایش داشتن نیست. این حرفش خیلی روی من اثر داشت. همینطور خیره مانده بودم تا برایم توضیح بدهد که یعنی چه. اولش اشاره کرد که بله، همه مردم دنبال آرامش هستند و اگر چیزی هم می‌خواهند، برای این است که آرامش را به آنها هدیه بدهد. اما بیشتر ما دنبال آسایش هستیم و به اشتباه فکر می‌کنیم که اگر رفاه و آسایش بیشتری داشته باشیم، در نتیجه می‌توانیم آرامش بیشتری داشته باشیم. درحالی‌که چنین نیست و آرامش، نسبتی با آسایش نمی‌تواند داشته باشد. پس اینکه گروهی از مردم در حال دویدن به سوی آسایش و رفاه و پول و امکانات و خانه بهتر و بیشتر هستند، راه به جایی نمی‌برد.
راستش را بخواهید، این جمله به شکل عجیبی، درست است. دست‌کم وقتی به زندگی خودم نگاه می‌کنم، می‌بینم چقدر درست است. نه اینکه پول و امکانات فی‌نفسه بد باشد، اما روی هم رفته بهترین شادی‌های ما، متعلق به وقت و زمانی بوده که ما کمترین امکانات را داشته‌ایم. اما چرا؟ به این دلیل ساده که آن موقع، مأموریت و چرایی دیگری داشته‌ایم، انگیزه‌ای دیگر داشته‌ایم. اصلاً جنس زندگی‌مان فرق می‌کرد. حالا این وسط، گاهی پول و امکاناتی هم می‌رسید، گاهی هم نمی‌رسید. اما اصل قصه، چیز دیگری بود. اما از وقتی که فکر کردیم نه، باید بیشتر داشته باشیم تا بیشتر آرامش داشته باشیم، کار خراب شد. ماهیت پول و رفاه، ماهیتی خشک است.
همین چند وقت پیش بود که در سایت ترجمان، مصاحبه‌ای از نوه بنیانگذار والت‌دیسنی می‌خواندم. ثروت زیادی به او ارث رسیده بود. اصل مصاحبه دراین‌باره بود که زندگی پولداری، چگونه زیستنی است. جالب اینکه اصلاً چیز خاصی در این سبک زندگی نبود. آخرش هم این بنده خدا اشاره کرده بود که در یکی از پژوهش‌های صورت‌گرفته از پولدارها، از آنها سؤال شده بود که چه میزان باید پول داشته باشند تا احساس خوشبختی بیشتری کنند. آنها هم گفته بودند که دوبرابر میزان فعلی. بله، حتی پولدارها هم معتقد بودند که باید دو برابر میزان فعلی داشته باشند.
اصل قصه این است(دست‌کم برای من) که ما بیشتر از اینکه باید داشته باشیم، به قول جیم ران، باید بیشتر «باشیم.» این است که رمز و راز شادتر بودن و آرام‌تر بودن ماست. بیشتر عاشق باشیم، بیشتر شاد باشیم، بیشتر منظم باشیم، بیشتر سخت‌کوش باشیم، بیشتر انسان باشیم، بیشتر پدر خوب یا مادر خوبی باشیم و... وقتی‌که اینها برسند، می‌بینیم که شادی و خوشبختی و آرامش، واقعاً و غالباً ارتباطی با پول و رفاه ندارد و نکته عجیب‌تر اینکه به این بصیرت و درک می‌رسیم که بله، حتی این پول و رفاه باید کانال و مسیر و جاده‌ای برای آنها باشد. اینجاست که آن اتفاق بزرگ می‌افتد؛ و انسان خود هدف خویش می‌شود و همه‌‌چیزهای دیگر اتفاق می‌افتند تا انسان، خودش را بالا بکشد و آرام‌تر باشد. دست‌کم چیزی که من فهمیده‌ام این بوده، دیگر شما را نمی‌دانم.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید