ترومای فرهنگی کرونا
نعمتالله فاضلی _ استاد انسانشناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
کرونا اپیدمی جهانی است که کشورهای متعدد درگیر آن شدهاند، اما «تجربه زیسته» این اپیدمی در هر کشوری متناسب با جامعه و فرهنگ آن تفاوت دارد. این درست است که ویروس مسئلهای فیزیولوژیک است، اما این اپیدمی مانند دیگر بیماریها، موضوعی فرهنگی و اجتماعی است که ملتها و گروهها متناسب با زمینه کلی فرهنگ، سیاست و اقتصادشان آن را زیست و تجربه میکنند. کرونا مسئلهای اجتماعی و فراتر از امری درمانی و پزشکی برساخت شده است. این «برساختشدگی اجتماعی» را میتوان از شیوههای متفاوت مواجهه شهروندان با آن، روایتها و تفسیرهای متفاوت که از این اپیدمی خلق شده، و از سیاستها و خطمشیهای متفاوت دولتها در برخورد با این اپیدمی دریافت.
گسترش ویروس کرونا که از روزهای نخست اسفند 1398در ایران شایع شد، همچون فاجعهای بزرگ و همگانی در رسانهها، مطبوعات و شبکههای اجتماعی بازنمایی میشود. شیوع این ویروس و «بازنماییهای گسترده» آن که شبکههای اجتماعی و رسانهای آن را انجام میدهند موضوع مهمی برای فهمپذیر کردن سرشت و سرنوشت ایران معاصر و موقعیت کنونی آن است. برخی این پدیده را تحلیل سیاسی، برخی تحلیل اقتصادی و برخی نیز تحلیل پزشکی میکنند. همه این تحلیلها، «چارچوبهای تفسیری» هستند که از درون موقعیت کنونی جامعه ایران بیرون میآیند.
اپیدمی این ویروس یک «تحلیل فرهنگی» نیز بهدنبال دارد. منظور از تحلیل فرهنگی این است که شیوع ویروس کرونا و همچنین بازنماییهای آن را همچون امری نشانهای و معنایی درنظر بگیریم و توضیح دهیم که این پدیده در سطح آگاهی شهروندان و سیستم مدیریت جامعه ایران چه دلالتهایی پیدا کرده است. استدلال من این است که شیوع کرونا و شیوههای بازنمایی آن در ایران، مصداقی از موقعیت «ترومای فرهنگی» است، اما منظور از ترومای فرهنگی چیست؟
جامعه ایران در موقعیت کاملا متفاوتی از تمام سالهای گذشتهاش قرار دارد، زیرا مجموعهای از چالشها و بحرانهای طبیعی (خشکسالی طولانی مدت، بحران زیستمحیطی، سیل، زلزله، اپیدمی کرونا)، سیاسی (اعتراضات سیاسی از دیماه 1396 تا آبان 1398، تنشهای بینالمللی و منطقهای، تحریم جهانی) و اجتماعی(فقر و بیکاری، تورم و گرانی و رکود اقتصادی) متعدد روی هم انباشته و متراکم شده و جامعه ایران را بهشدت ملتهب ساخته است. این مجموعه بحرانها را رسانهها، مطبوعات و شبکههای اجتماعی با گستردگی و گاه مبالغه، «بازنما» میکنند و «حساسیت اجتماعی» جامعه و شهروندان به این وضعیت بحرانی را شدت میبخشند. بحران فراگیر است و «طنین بازنمایانه» آن نیز «ساختار احساسات جمعی» را هرلحظه ملتهبتر میسازد. در این وضعیت حساس و انباشته از فشار، هر حادثه تلخی که ابعاد فراگیر داشته باشد میتواند همچون نشانه یا نمادی از همه بحرانها و چالشهای موجود، عمیقترین لایههای احساسی شهروندان را متأثر سازد و به شکل «ترومای جمعی» ظاهر شود. این ترومای جمعی را «ترومای فرهنگی» میدانم.
جامعه ایران از زمان انقلاب تاکنون همواره کم و بیش «وضعیت عادی» ندارد و در «وضعیت التهاب» به سر میبرد. منظورم از التهاب احساس اضطراب، دلهره، ناامنی و عدمقطعیت است. این احساس همراه است با اشکال پیچیده و عمیق رنج دیدگی، ترس و تدافعی بودن. در این 40سال ما التهاب انقلاب، التهاب جنگ، التهاب خشکسالی، التهاب آلودگی هوا، التهاب زلزله، التهاب سیل، التهاب تحریم، التهاب ناامنی اجتماعی و التهابهای گوناگون را تجربه کردهایم. این «التهابهای اجتماعی» کاملا از «التهابهای شخصی» و روان شناختی متفاوت هستند. التهابهای شخصی از «تجربههای فردی» در زندگی ما سرچشمه میگیرند. این التهابات گاه حتی جنبه ژنتیک دارند.
گاهی نیز بیماری، طلاق، ورشکستگی یا شکست عاشقانه میتواند دلیل بروز «ترومای شخصی» شود. التهابهای شخصی، زندگی و روان و وجود فرد را درگیر خود میسازند و گاه میتواند به اطرافیان افراد نیز سرایت کرده و به آنها آسیب بزند.
اما «التهابهای اجتماعی» از «بحرانهای جمعی» و «شیوههای بازنمایی» آنها سرچشمه میگیرند. این نوع التهابها جنبه همگانی دارند و بر عملکرد نهتنها افراد بلکه نهادها، سازمانها و سامان جامعه نیز اثر میگذارند. اگر التهابهای اجتماعی ادامهدار شوند و برای مدت طولانی در جامعه بمانند، دیگر نمیتوان آنها را التهاب دانست، زیرا ماهیت گذراییشان را از دست میدهند و تأثیر ماندگار بر ذهنیت جمعی و آگاهی جامعه خواهند داشت. در این وضعیت، افراد احساس میکنند که در معرض اتفاق هولناکی قرار دارند و ممکن است پیامدهای ویرانگر جبرانناپذیر و برگشتناپذیری بر پیکره کلی جامعه بر جای بماند. در این مواقع احساس جمعی این است که این اتفاق هولناک نهتنها موقعیت امروز، بلکه آینده نزدیک و دور جامعه را نیز به خطر میاندازد و ممکن است هویت و هستی آنها برای همیشه نابود شود. این موقعیت و حالت را جفری آلکساندر «ترومای فرهنگی» مینامد.
جفری الکساندرنظریه پرداز ترومای فرهنگی استدلال میکند که در موقعیت «ترومای فرهنگی» روابط جدیدی میان ساختارها، سیستمها، مفاهیم و کنشها برقرار میشود. در چنین موقعیتی «مسئولیت اجتماعی» و «کنش سیاسی» معنا و هویت و هستی تازهای پیدا میکند و افراد و سازمانها ناگزیر باید متناسب با این موقعیت سازوکارها و عملکرد خود را بازتعریف و ارائه کنند. ترومای فرهنگی امری طبیعی نیست، بلکه «برساخته اجتماعی» است که از نحوه معنادهی، چینش و ترکیب و قرارگیری رخدادها و چیزها درکنارهم ایجاد میشود. در این موقعیت افراد احساس میکنند که توانایی تأمین نیازهای ضروریشان مانند امنیت، عشق، ارتباط و برقراری نظم را ندارند. در این موقعیت، «زندگی» تهدید میشود و «طبیعت انسان» خود را در معرض نیستی احساس میکند.
جفری الکساندر استدلال میکند که رویدادها بهطور ذاتی تروماتیک نیستند، بلکه جامعه در موقعیتی معین آنها را با «واسطهای اجتماعی» به تروما تبدیل میکند. این واسطه اجتماعی، شیوهها و ابزارهای بازنمایی هستند. بهویژه روشنفکران، هنرمندان، روزنامهنگاران از طریق رسانهها، شبکههای اجتماعی و مطبوعات نقش مهمی در خلق ترومای فرهنگی دارند. این گروهها و ابزارها میتوانند رویداد مشخص و معینی (کرونا، سیل، زلزله یا جنگ) را چنان بازنمایی کنند که افراد جامعه احساس کنند معنا و هویت جمعی آنها از دست رفته یا در معرض نابودی است. «رویداد تروماتیک شده» باید احساس ویران شدن و خطر پایدار را در افراد جامعه تثبیت کند و با پذیرش همگانی همراه شود.
هجوم رویدادهای نگرانکننده بر جامعه ایران
این روزها جامعه ایران به شیوهای متفاوت از دهههای گذشته ملتهب است. التهابهای اجتماعی در ایران پساانقلاب کمتر متوجه جان و جسم جامعه بودند، اما از دیماه 1396به بعد با شکلگیری اعتراضات گسترده در شهرهای متعدد ایران و ادامه این اعتراضات در آبان ماه 1398 التهابی عمیق در افق جمعی جامعه مانند ابری سیاه ظاهر شده است. این التهاب حاصل درهمتنیده شدن، همزمانی، تلاقی و تراکم چند رخداد است که روی هم افتادهاند و حس و حال جامعه ایران را ملتهب کردهاند. زلزله در سال 1397، سیل سال 1398، تحریمهای بینالمللی، سیل استان سیستان و بلوچستان در دیماه 98، سقوط هواپیمای مسافربری و گسترش ویروس کرونا در اسفند ماه، رویدادهای شوکآور و هولناکی هستند که در زمان کوتاهی بهصورت ناگهانی و همه جانبه بر جامعه ایران هجوم آورده و تحمیل شدهاند. این رویدادها از طریق رسانهها، شبکههای جمعی اجتماعی (تلگرام) و مطبوعات بهصورت گسترده و همگانی با بالاترین میزان تکثیر و تأثیرگذاری جمعی بازنمایی میشوند. این مجموعه رخدادها و بازنماییها، ذهن و ضمیر جمعی جامعه ایران را بهشدت فاجعه زده و ملتهب ساخته است. در این موقعیت، همهجا صحبت از ایران و آینده آن میشود. این جمله که «چه خبر؟» و «بهنظرت چه خواهد شد؟»، «در این وضعیت چکار باید کرد؟»، یا جملههایی که حکایت از ناامیدی و ترس میکنند در میان شهروندان رواج دارد و هرجا و هرکس این جملهها را تکرار میکند.
در عین حال، در این موقعیت تروماتیک شده، شهروندان درگیر پرسشها و پرسشگریهایی شدهاند که معطوف به بنیادها و هستی اجتماعی و تاریخی آنهاست. گویی مردم آماده میشوند تا زیست جهان مألوف و مأنوس خود را تغییر دهند؛ آنها احساس میکنند که با دانش و شکل آگاهیای که تاکنون داشتهاند دیگر امکان زیستن وجود ندارد و باید خود را با شکلهای دیگر آگاهی آشنا کنند. برخی نیز به رفتن و مهاجرت از ایران میاندیشند و گمان میکنند ایران دیگر جای زندگی نیست. آنها نیز به تغییر میاندیشند، اما تغییر در مکان زندگی خود. عدهای نیز سرگردان و سردرگریبان شده و با احساس سرخوردگی و یأس دست و پنجه نرم میکنند. این گروه نیز درگیر تغییر هستند، اما امکان آن را کم یا صفر میدانند. از اینرو گاه میل دارند این جهان را با همه خیر و خوبیهایش رها کرده و عطای آن را به لقایش ببخشند.
شیوع کرونا در اسفندماه شوک تازهای به ایران وارد کرد و جامعه تروماتیک شده را که پیشتر در نتیجه اعتراضات آبانماه، سیل سیستان و بلوچستان، و سقوط هواپیمای مسافربری، درگیر احساس ترومایی کرده بود، ناگهان تکان شدید داد. در این موقعیت ترومایی همه شبکههای اجتماعی، رسانهها و مطبوعات درگیر تولید و بازتولید گفتمان تروماتیک شدهاند. در این بازنماییهای تروماتیک، چیزی که بیش از همه برجسته میشود، ضرورت ایجاد تغییر است. همهجا صحبت از این است که سیستمها، نهادها، افراد و گروههای مسئول، کارگزاران حرفهای و حکمران همه باید درباره سازوکارها، عملکردها، قواعد حاکم بر سازمانشان و از همه مهمتر درباره شیوه نگریستن و زیستن جمعیشان بازاندیشی کنند.
آینده نامعلوم ترومایی
اینکه گفتمان ترومایی کنونی منجر به چه نوع تغییری در جامعه شود، مشخص نیست، زیرا در تمام دهههای گذشته این گفتمان ترومایی وجود داشته و در لحظاتی شوکهای شدید بر جامعه وارد کرده است. گاهی این شوکها در ساختار سیاسی به خلق گفتمان سازندگی، گاه به خلق گفتمان اصلاحات و گاه نیز به ظهور جنبشهایی مانند جنبش سبز یا اعتراضاتی مانند دیماه 1396و آبان1398 منجر شده است. اینها پیامدهای سیاسی موقعیت ترومایی هستند؛ اینکه در «زیست جهان» مردم یا شهروندان چه تغییراتی پیش خواهد آمد هنوز به نحو دقیق روشن نیست، اما تغییراتی که طی دهههای اخیر در نگرشها و باورهای اجتماعی و فرهنگی و سبکهای زندگی آنها ایجاد شده است، بیانکننده این واقعیت است که موقعیتهای شوک و تروماتیک قطعا منجر به تغییرات فرهنگی و اجتماعی میشوند. نکته مهم در اینجا این است که جامعه ایران طی چند دهه اخیر از طریق تجربه کردن تروما توانسته است تغییرات ممکن را در وضعیت خود ایجاد کند. به بیان دیگر، جامعه ایران هنگام زیستن در «وضعیت عادی» چندان میل یا آمادگی و توانایی تغییر کردن را ندارد. اگر این گزاره درست باشد، ما باید درباره سرشت و چیستی مفهوم ترومای فرهنگی به نحو جدی بیندیشیم و برای پیشبرد هدفها و آرمانهای سازنده و تعالیبخش از موقعیتهای ترومایی بهره ببریم.
ترومای فرهنگی، فرصتی برای ایجاد تغییرات در جامعه
این سخن بهمعنای این نیست که موقعیتهای ترومایی خوب هستند، بلکه بهمعنای این است که اگر جامعه ایران نمیتواند در وضعیت عادی راههای توسعه و تحول سازنده را خلق کند، پس ناگزیر باید همین موقعیتهای ترومای فرهنگی را شناخت و آنها را منبع و فرصت تغییرات در جامعه درنظر گرفت. در موقعیتهای ترومایی، جامعه ایران هزینههای انسانی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی سنگینی میپردازد و زندگی برای جمعیت پرشماری از شهروندان تلخ و تباه میشود. اما در عین حال، در همین موقعیتهاست که این جامعه درگیر گفتوگوی جمعی پرشور و آماده برای خلق و پذیرش تغییرات میشود. برای مثال، در همین موقعیت که ترومای کرونا در ایران شکل گرفته است، همه آمادگی دارند تا درباره مفاهیم بیماری، سلامتی و شیوههای مواجهه با آنها سخن بگویند و به بازاندیشی درباره باورها و عادتهای جاافتاده کهن و سنتی در این زمینه بپردازند. جامعه ایران بعد از زلزله رودبار در سال1369 این تجربه را داشت که به بازاندیشی در قوانین شهرسازی و ساخت و سازها و نظام مهندسی کشور پرداخت. نتیجه این بازاندیشی این شد که اکنون 3میلیون خانه روستایی کشور مهندسیساز شدهاند، قوانین کنترل و نظارت بر ساخت و سازها در شهرها شکل گرفت و زلزلههای اخیر اگرچه همچنان فاجعه آفریدند اما این خسارتها میتوانست دهها برابر بیشتر باشد اگر تحولات مذکور انجام نشده بود. نتیجه اینکه ترومای کرونا، نهتنها در زمینه فردی و در سطح خُرد بلکه میتواند نظام سلامت ایران را در کانون بازاندیشی انتقادی قرار دهد و چالشهای ساختاری آن در حوزه عمومی مطرح شوند.