خون تازه
بهنود امینی ـ روزنامهنگار
دهمین ساخته مجید مجیدی، ورود پرحاشیهای به جشنواره داشت. بعد از اینکه مشخص شد خورشید به نمایش در روزهای آغازین جشنواره نمیرسد، به جای حذف فیلم از جدول نمایش، سازوکاری متفاوت از آن چیزی که پیشتر در موارد مشابه دیده بودیم، بهکار افتاد و نهایتا قرار شد تا آماده شدن فیلم مجیدی، پسرکشی (محمد هادی کریمی) نمایش داده شود و بعد با مهیا شدن خورشید، سئانسهای اختصاصی برای پسرکشی درنظر گرفته شود. انتقادات به این رویکرد تا نخستین نمایش فیلم کم نبود اما خورشید نشان داد ارزش این حواشی و صبرکردن را داشته است.
در دورانی که بسیاری از افول سینمای مجیدی سخن میگفتند که با تبحر در کار با بازیگران خردسال و خلق کاراکترهای معصوم و دوستداشتنی با مایههای مضمونی ساده به یاد آورده میشود، ورود نیما جاویدی بهعنوان همکار فیلمنامهنویس، خون تازهای در رگهای فیلم تزریق کرده است. با حضور او، در کنار مولفههای همیشگی سینمای مجیدی که پیشتر برشمرده شد، سویه قصهگوی این سینما که در بعضی آثار مجیدی (بیشتر متاخر)، کمرنگ شده و یا زیر سایه سنگین نمادها و اشارات فلسفی و دینی، فرصتی برای عرضاندام پیدا نمیکرد، دوباره احیا شده تا بر اهمیت پلات و روایت بر صرف نمایش بازیگوشیها و مظلومیت کاراکترهای خردسال در بستری از یک معضل اجتماعی تأکید کند.
خورشید در طرح مسئله فیلم و شروع قصه، در معرفی شخصیتها به مخاطب (با همان ویژگیهای آشنای سینمای مجیدی) و حتی خرده داستانهایی که قرار است ارتباطی با پسزمینه داستانی هریک از این شخصیتها برقرار کند، موجز عمل میکند و از ورطه احساساتگرایی و یا صادر کردن بیانیه اجتماعی دوری میجوید. مثلا فیلم به سادگی میتوانست با پرداخت بیشتر داستان کودک افغان و سرنوشتش بر بار دراماتیک فصل پایانی فیلم بیفزاید اما این تلخی فرجام را با کمترین معادل بصری یعنی نمایی هوایی از محل اسکان کودکان افغان که حالا خالی و متروک بهنظر میرسد، نشان میدهد. همینجا باید از فیلمبرداری هومن بهمنش و طراحی صحنه کیوان مقدم یاد کرد که بدون خودنمایی و تظاهر، هارمونی سنجیدهای با بقیه اجزای فیلم و قصه دارند.