از نفس افتاده
مرتضی کاردر- روزنامهنگار
کارگردان همیشه باید بتواند میان آنچه دوست دارد و آنچه بهکار فیلم میآید، دست به انتخاب بزند. اگر کارگردان نتواند از پس چنین کاری بربیاید، قاعدتاً تهیهکننده و تدوینگر باید به کمک او بیایند. اما وقتی نسخه اولیه فیلم 3 ساعت و 10دقیقه است، تدوینگر چه کار میتواند بکند؟ نتیجه فیلمی میشود که در نسخه فعلی 2 ساعت و 9 دقیقه است و بهرغم باور کارگردان، تماشاگر را خسته میکند. «تومان» ماجرای شرطبندی و سودای فرارفتن آدمی از طبقه فرودست را دستمایه خلق داستان کرده است. فیلم روایت اوج و افول آدمی است. «تومان» آکنده از رفاقت و جدالهای مردانهای است که سر شرطبندی شکل میگیرد و در لحظههای بسیاری در خلق چنین موقعیتهایی موفق است. اما انبوه قصههای فرعی کوچک و بزرگ و فصلهای طولانی و شخصیتهای فرعی و نماهایی که کارگردان نتوانسته از آنها دل بکند و بیشتر ارزش زیباییشناختی دارند، فیلم را از نفس میاندازد و حلاوت نماهای خوب را از بین میبرد و تومان را به اثری ملالآور تبدیل میکند. شماری از شخصیتها عملاً به بخشی از تزئینات صحنه تبدیل شدهاند. فیلم روایت اوج و افول یک شخصیت است. اما بیشتر در روایت اوج موفق بوده. عملا نمیتواند افول شخصیت را تصویر و آدمها و موقعیتها را در لحظه افول بازآفرینی کند. «تومان» آنقدر نمای اضافه دارد که معرفی شخصیتها را کنار گذاشته است. فیلم پیش از طرح و توطئه آغاز میشود. نماهای بعدی هم آنقدر اطلاعرسان نیست که تماشاگر بتواند از خلال آنها موقعیت اصلی را بهدرستی دریابد. «تومان» به چهار فصل بهار و تابستان و پاییز و زمستان تقسیم شده. فصلبندی فیلم بهدلیلی که معلوم نیست، برای کارگردان اهمیت حیاتی داشته است. آغاز و پایان در عید قربان، تقسیم فیلم به 4 فصل، تأکید بر اعلان همه شرطبندیها بیشتر به مطول شدن فیلم کمک میکند و بسیاری از آنها ارزش داستانی ندارند. «تومان» بیش از آنکه سومین اثر کارگردان جوانی باشد که باید به تحلیل آن نشست، خبر از ظهور کارگردانانی میدهد که پیش از آموختن سینما و آزمون و خطا و اندوختن تجربه کافی در پشت صحنه، کارگردانی را آغاز کردهاند؛ کارگردانانی که معلوم نیست چگونه موفق میشوند نظر سرمایهگذاران و تهیهکنندگان را جلب کنند.