گفتوگو با علیرضا قربانی
به نوآوری در آواز ایرانی معتقدم
نسیم قاضیزاده
حالا دیگر دارد نزدیک به 20 سال میشود که علیرضا قربانی به عنوان یکی از اصلیترین خوانندگان نسل جدید موسیقی ایرانی شناخته میشود. آنها که او را طی این سالها دنبال کردهاند حتما روزهای درخشان ارکستر موسیقی ملی ایران به رهبری فرهاد فخرالدینی و درخشش او بر صحنه را به یاد دارند. میدانند که چطور قربانی پله به پله مسیر را جلو آمده، شاگردیها کرده، با بزرگانی چون علی تجویدی و احمد عبادی نشست و برخاست داشته و تحت نظرشان بوده و در کنار همه اینها حتما ذکر این نکته ضروری است که او به کمک نامخانوادگیاش بالا نیامده است، او خودش شمایلی از آثار و عملکردش ساخته که اکنون میتواند نامش را در کنار بهترینها به نظاره بنشیند. به اینها باید اقبال عمومی از کارهایش را هم اضافه کرد. همکاریهای متعدد او با فردین خلعتبری و مرحوم افشین یداللهی منجر به آفرینش قطعات ماندگاری در تیتراژ مجموعههایی چون «شب دهم» و «مدار صفر درجه» شد که همچنان بیرقیب ماندهاند. آلبوم «حریق خزان» او نیز به آهنگسـازی مهیار علیزاده یک اتفاق در موسیقی ایرانی قلمداد میشود. قربانی نشان داده که پیوسـتــه حرفهـای تازهای برای گفتن دارد که همچون شعبدهبازی ماهر دانه به دانه آنها را از صندوقچهاش درمیآورد. با او که این روزها در تور استرالیاست درباره فعالیتهایش در سال 96 و سال پیشرو به گفتوگو نشستهایم.
شما طی 3- 2 سال گذشته، بهخصوص سال قبل شماری از موفقترین تورهای موسیقی ایرانی را در کشورهای مختلف دنیا برگزار کردید. دوست دارم بدانم در این تورها برخورد با موسیقی ایرانی چگونه است؟ مخاطبان را چطور دیدید؟ چقدر برخورد غیرایرانیها با موسیقی ایرانی خوب است؟ در مجموع مخاطبان ایرانی خارج از کشور دنبال چه نوع موسیقیای هستند؟ شما چه قطعاتی را اجرا میکنید؟
مخاطبان غیرایرانی که برنامه موسیقی ایرانی را دنبال میکنند به 2 دسته تقسیم میشوند؛ کسانی که در فستیوالهای بینالمللی موسیقی شرکت میکنند و کسانی که به عنوان کنسرتها میآیند. معمولا کسانی که به عنوان مخاطبین حرفهای در فستیوالهای موسیقی شرکت میکنند برای شناخت موسیقی بینالمللی، جهانی یا موسیقیهای شرق و غرب یا موسیقیهایی که غیراز موسیقی خودشان است، افرادی هستند که نگاه آشناتری با موسیقی بینالمللی و ملل دیگر دارند، آنها مخاطبان آگاهتر و با دانش بیشتری هستند که خودشان موسیقیهایی را که در فستیوال برگزار میشود انتخاب میکنند، اینکه از چه کشور و ژانری است، آثار را میبینند، نقد و تحلیل میکنند. دسته دوم معمولا به واسطه ارتباطاتی که دارند، مثلا همکارشان، همسرشان، دوستشان ایرانی است و از این طریق به کنسرتهایی که در خارج از ایران برگزار میشود علاقهمند میشوند و تعدادشان هم در این کنسرتها خیلی قابل توجه نیست.
برخلاف دسته اول که در فستیوالهای بینالمللی اغلبقریب به اتفاق مخاطبان را مخاطبان خارجی تشکیل میدهند. آنچه آنها معمولا میخواهند و علاقهمند هستند در هر دو نوع، موسیقیای است که با آنسامبل و گروهنوازی سازهای ایرانی اجرا شود و معمولا موسیقیای که براساس موسیقی ردیفی و دستگاهی باشد برایشان جذابتر است. قالب موارد کنسرتهایی که من اجرا کردهام، برای مخاطبان موجه و قابل دفاع بوده و از کیفیت خوبی برخوردار بوده و واکنش خوبی داشتهاند. وقتی با آنها صحبت میکنیم بهطور قطعی تأکید میکنند که میتوانند حس کنند موسیقیای که اجرا میکنیم پرعمق و جدی است، از همه مهمتر موسیقی روحانی است و ارتباط روحی بسیار عمیقی با مخاطبش برقرار میکند.
کیفیت سالنهای خارج از کشور در مقایسه با سالنهای کنسرت در ایران چطور است؟
بهطور قطع میتوان گفت در اکثر موارد، کیفیت سالنها در خارج از ایران بهخصوص در کشورهای پیشرفته و کشورهایی که به جهت مسائل اقتصادی، معیشتی و اجتماعی جزو کشورهای پیشرفتهتر هستند قابل قیاس با ما نیست. نکته مهم اینکه همهچیز منضبط و سر جای خودش است و از نظر آکوستیک و کیفیت صدا و تجهیزات - حداقل آنچه را که ما میدانیم- بسیار پیشرفته هستند. اگر تالار وحدت را در ایران از بقیه سالنها جدا کنید تقریبا سالن استاندارد دیگری وجود ندارد.
و همه این سالنها طبیعتا در مرکز کشورها نیستند؟
بله. تعدد و پراکندگی سالنها در شهرهای مختلف از نکات بسیار مهم است که در مرکز کشور تجمع نمیکنند. میتوانید سالنهای خوب و استاندارد را در بسیاری از شهرستانها یا شهرهای کوچک در کشورهای پیشرفتهای مثل آلمان، فرانسه، هلند و انگلستان پیدا کنید و تعدادشان هم قابل توجه است.
این روزها همه درباره برنامههایشان در سال جدید صحبت میکنند. شما مشغول چه فعالیتهایی هستید؟ ازآلبوم جدید چه خبر؟ و آیا برای کنسرت تهران در سال جدید برنامهریزی کردهاید؟
هنوز بحث جدیای در مورد اینکه سال آینده چه پروژهای بهصورت آلبوم موسیقی یا کنسرت خواهیم داشت مدنظر ندارم. چندین طرح و پروژه مدنظرم دارم که در حال بررسیشان هستم و ارزیابی میکنم که کدام از نظر اجرایی لزوم بیشتری دارد؛ به لحاظ وضعیت اجتماعی، وضعیت موسیقایی، نوع سلیقهای که امروز باید برای مردم ایجاد کرد، همینطور از نظر جنبههای هنری. البته همه اینها به شرط حیات است.
خودتان حتما واقف هستید که یکی از مباحث این روزها که شاید کلیشهای هم شده باشد و جناب حسین علیزاده هم به آن اشاره داشتند، بحث موسیقی سنتی و هممرز شدن آن با موسیقی پاپ است که بهخصوص در میان برخی همکاران شما خیلی شایع شده. در عین حال ما به جز موسیقی سنتی موسیقی ملی هم داریم که شاید بین این دو باشد. دوست دارم بدانم که آیا شما هم موافق این ایده هستید که موسیقی سنتی ایرانی به موسیقی پاپ نزدیک شده است یا خیر؟
سؤال سخت و پیچیدهای است و در تعاریفشان باید دقت کنیم. یکجا بحث موسیقی سنتی داریم که شما فرمودید موسیقی ملی که البته من با موسیقی ایرانی موافقترم. موسیقی سنتی برگرفته از موسیقی کاملا ردیفی و دستگاهی است و معمولا تغییرات بنیادی با آنچه در ردیف و دستگاههای موسیقی ایرانی وجود دارد از نظر حرکتهای ملودیک و ساختاری ندارد. معمولا سازبندیشان در اغلب قریب به اتفاق موارد کاملا ایرانی است و مثل موسیقی قاجاری از یکسری المانها مثل پیشدرآمد، چهار مضراب، رِنگ، تصنیف و ساز و آوازهایی که بهصورت بداهه اجرا میشود تبعیت میکند و میتواند تصانیف قدیمیای باشد که از زمانی که ما به یاد داریم مثل کارهای عارف و شیدا یا آثاری که نمیدانیم مربوط به کیستند، اما توسط سازبندی ایرانی اجرا میشود . آوازها هم معمولا از شعرای قدیمی و کلاسیک ایرانی است. نکته این است که این موسیقی سنتی، موسیقیای است که بهصورت سینه به سینه از نسلهای گذشته به ما رسیده و باید با همان کیفیت حفظش کنیم. مثلا در کنسرتی ممکن است چهارمضرابی از یکی از استادان گذشته بنوازیم، یا پیشدرآمدی از آقای درویشخان بزنیم، این چیزی است که از قدیمیها میگیریم.
ولی وقتی میگوییم موسیقی ایرانی یا ملی، میتوانیم آن را بهصورت ارکسترال حتی با سازهای غیرایرانی اجرا کنیم مثل آثاری که ارکستر گلها اجرا کرده است. تفاوتش اینجاست که موسیقی ملی دقیقا براساس سنت نیست و از موسیقی ردیفی، دستگاهی و فواصل موسیقی ایرانی استفاده میکند ولی میتواند هم بهصورت تک صدایی یا پولیفونی باشد. در واقع آهنگساز اینجا علاوه بر ملودیپردازی در موسیقی چندصدایی جوابهای بخشهای باکلام کارها را آهنگسازی میکند و کاملا نعل به نعل جواب داده نمیشود. در بسیاری از موارد، قطعات برداشت یا اقتباسی از یک گوشه یا یک دستگاه یا آواز از دستگاههای موسیقی ایرانی است و پیش درآمد کاملا ساخته این فرد است؛ فردی که امروز نقش آهنگساز را دارد؛تصانیف و چهارمضراب هم همینطور. نقش آهنگساز در موسیقی ملی بسیار مهم است،ولی پایش روی شانههای موسیقی ردیفی دستگاهی و فواصل موسیقی ایرانی است. آنها براساس تجربه، دانش و علمی که از موسیقی ردیفی دستگاهی و سنتی دارند یک اثر جدید خلق میکنند و نوع ارکستراسیونشان از نظر چندصدایی متفاوت میشود. در مورد سؤالتان میتوانم بگویم قطعی است که به دلیل کمیت اجرا، تولید و ارائه موسیقی سنتی و حتی موسیقی ملی دچار افت و تحلیل شدهایم. ولی شاید خیلی موافق نباشم که به هم یا موسیقی پاپ نزدیک شدهاند. بهنظر من همچنان هر کدام جایگاه خودشان را دارند.
یعنی شما همچنان فکر میکنید که آنچه الان ما به نام موسیقی سنتی میشنویم واقعا موسیقی سنتی است؟
وقتی فکر میکنم بله.البته این که بخشی از موسیقی ایرانی یا ملی ما به موسیقی پاپ نزدیک شده و گسترش پیدا کرده حرف درستی است. اما یادمان هم باشد بسیاری از کسانی که ممکن است شما نام ببرید یا ما بهعنوان نمایندگان و پیشکسوتان موسیقی سنتی امروز بشناسیم آثارشان حاوی موسیقی سنتی نیست. درست است که سازشان ساز سنتی ماست، ممکن است تنبور، تار و کمانچه باشد اما آنچه مینوازند موسیقی سنتی نیست. حتی به این دلیل عرض نمیکنم که ممکن است در کنار موزیسینهای خارجی مانند تریو، کوارتت یا کوئینتت خارجی بنشینند که میتوانند موزیسینهای جاز، بلوز، فولکلور باشند، موقعی که خودشان هم کنار موزیسینهای ایرانی مینشینند نگاه نکنید چهسازی در حال نواختن هستند، محتوای موسیقیای که مینوازند مهم است. اگر کسی موسیقی سنتی میزند و حتما شور میزند، گوشهها را بزند نه اینکه سکوئنسهایی بهوجود بیاورد و بیشتر تکنیک و برداشت شخصی خودش باشد. قطعا باید با اشارات مستقیم و خیلی بارزی به گوشههای مختلفی که در مایه آوازی یا دستگاه موسیقی ایرانی است بنوازد و الا فضایی میشود که تنها برگرفته از ردیف یا دستگاه است بهعنوان کسی که دشتی یا همایون مینوازد و بیشتر در فضای آن دستگاه سیر میکند.
اگر قرار است این را بهعنوان موسیقی سنتی بشناسیم چون سازش ایرانی است، چه تنهایی بنوازد یا با نوازندگان خارجی کار کند به صرف اینکه چهسازی مینوازد اشتباه است.به اینها نمیتوانیم بگوییم موسیقی سنتی است. یکی از ملاکهای ما برای موسیقی سنتی محتوایی است که نواخته و خوانده میشود؛ مثلا موقعی که آقای بهاری شور میزند کاملا میشنوید که سلمک مینوازد و بعد از سلمکش قرچه مینوازد حتی کسی که با جزئیات آشنایی عمیقی ندارد میداند که بعد از قرچه، رضوی یا حسینی مینوازد یعنی محتوا که بسیار مهم است حفظ میشود. آفتی که امروز گریبان حتی بسیاری از بزرگان را هم گرفته این است که کمتر میبینید که در بداههنوازیهایشان موسیقی سنتی یا موسیقی ای که کاملا برگرفته از ردیف و دستگاه ماست باشد. در جوانها این روش که از موسیقی سنتی خارج میشوند بیشتر است. یک موسیقی که فضایی از ردیف و دستگاهی که میخواهند اجرا کنند را گرفتهاند و فضاسازی میکنند و بیشتر هم کارهای تکنیکال است و سرعت را میخواهند نشان دهند که معمولا تعدادشان هم قابل توجه است.
در همین زمینه سؤال دیگر این است که آیا مخاطب امروز تاب شنیدن آواز ایرانی را به شکل صرف دارد؟
در تولید، ارائه و اجرای موسیقی سنتی یا ملی از نظر کمیت بهصورت کاملا محسوس و عینی میتوانیم بگوییم کاهش پیدا کرده است. وقتی هم یک بخش کاهش پیدا میکند بخش مهمی که سالها ذائقه کسانی که موسیقی ایرانی را دوست داشتند تغذیه میکرده، حتما باید جایگزینی داشته باشد و این جایگزین به سمت موسیقیای میرود که به پاپ نزدیکتر است و معمولا این فضا را پر میکند. آن نوع موسیقی که به حس و حال، روحیات، محتوا و فواصل و نوع سلیقه موسیقی پاپ نزدیکتر است بیشتر تولید میشود، توسط موزیسینهای ایرانی و غیرایرانی، که اشکال و اسامی مختلفی هم روی آن میگذارند. خودبهخود میزان موسیقی سنتی به جهت کمیت کاهش شدیدی پیدا میکند و ما این رویکرد را بهصورت گستردهتر میبینیم. اما اینکه به هم نزدیک شدهاند را از منظری میتوان گفت درست است. یعنی این نوع موسیقی ترکیبی تولیدش بسیار گسترش پیدا کرده است.
و همچنان فکر میکنید که مخاطب ایرانی شنیدن آواز صرف را تاب میآورد؟
در مورد اینکه آیا امروز مخاطب ایرانی تاب شنیدن آواز ایرانی به شکل صرف را دارد میتوانم بگویم تعداد مخاطبانی که امروز آواز را به شکل صرف حاضرند برای ساعات قابلتوجهی بشنوند بسیار کمتر شده است. اگر نگویم بسیار، میتوانم بگویم بهصورت چشمگیری کمتر شده. ولی هنوز هستند افرادی که با عشق موسیقی سنتی و ایرانی ما را دنبال میکنند و اتفاقا کسانی هستند که امروز بهشدت گله میکنند که چرا بحث آواز خواندن، بداههخوانی و بداههنوازی کم شده و امیدوارم این شرایط بهگونهای تغییر کند که تعداد این افراد بیشتر شود.
مدتی قبل صحبت از انتشار آلبوم مشترک شما و همایون شجریان مطرح شده بود. این اثر چه ویژگیهایی دارد و از انتشار آنچه خبر؟
در مورد انتشار آلبوم مشترک من و آقای همایون شجریان باید بگویم برای نخستین بار است که در ژانر موسیقی ایرانی یک آلبوم بهصورت کامل و نه یک قطعه، بین چند نفر یا دو نفر خوانده میشود. از ابتدا و زمانی که این ایده مطرح و پایهریزی شد، قرار بود که دو نفر که ویژگیهای آوازی نزدیک به هم دارند و به جهت شرایط فرهنگی و جایگاه اجتماعیشان با هم سنخیت دارند و نگاهشان به مقوله موسیقی ایرانی با هم مشابهت دارد، بتوانند در کنار هم با یک آهنگسازی مشترک قرار بگیرند. آهنگسازی کار را مهیار علیزاده بهعهده داشت.
بعد از کاری که با ایشان در «حریق خزان» و «دخت پریوار» انجام دادیم تصمیم بر این شد که با آقای شجریان و علیزاده آلبوم مشترکی داشته باشیم. در این آلبوم من و همایون هرکدام یک قطعه به تنهایی خواندهایم ولی تقریبا تمامی قطعات دیگر دوصدایی است و براساس حضور دو شخصی است، مثل شعر «عاشق و افسانه» نیما که گفتوگوی بین یک عاشق و افسانه است که آنجا نقش افسانه را بنده دارم و عاشق که مقداری پرشورتر و پرحرارتتر و جوانتر است و همانطور که اسمش هم معلوم است عاشقپیشه و بیتابتر است، همایون است. طبیعتا کاراکتر افسانه یک فرد پختهتر است که آرامش بیشتری دارد و جاهایی با عاشق گفتوگو کرده و پند میدهد. همه اینها براساس شعر نیماست.
اما در قطعات دیگر فرازهایی از قطعات را من یا همایون میخوانیم و در جاهای کوچکی مشترک با هم میخوانیم. در مورد شعرای این کار نکته جالب این است که از طیف به نسبت گستردهای از شعرا استفاده شده است. همچون «افسانه و عاشق» نیما یوشیج، «درد مشترک» شاملو، شعری از خانم سیمین بهبهانی، فریدون مشیری، «بیخوابی» از مهدی اخوان ثالث و... جمع شدن و کنار هم قرار گرفتن این شعرا با این گستردگی و شهرتی که دارند از نکات مهم این آلبوم است و امیدوارم توانسته باشیم حق مطلب را به خوبی ادا کنیم. نکته مهم دیگر اینکه بخش اعظم ارکستر در کشور چک توسط ارکستر متروپولیتن چک ضبط شده ولی بخش خوانندهها در ایران ضبط و میکس و مسترینگ شده. امیدوارم بتوانیم بهزودی در سال جدید منتشرش کنیم. این اثر مثل دیگر کارهای علیزاده یک اثر ارکسترال است.
شما در اجرای تیتراژ بدعتها و نوآوریهایی را قائل شدید که برخی از آنها تبدیل به سنت در موسیقی ایرانی شدند، اما مدتی است که تیتراژی تا آن اندازه موفق بهخصوص در تلویزیون اجرا نکردهاید. آیا دلیلش به هم خوردن مثلث همکاری شما، فردین خلعتبری و مرحوم افشین یداللهی است یا دلیل دیگری دارد؟
ببینید امروز شاید تیتراژها اقبال عمومی را ندارند، شاید یکی از دلایل به هم خوردن مثلث همکاری بنده با جناب خلعتبری و مرحوم دکتر افشین یداللهی باشد. رفتن افشین خیلی زود بود و ضایعه بزرگی بود. افشین جزو کسانی بود که بسیار جسورانه شعر میگفت و خیلی زیبا با واژگان و مفاهیم در شعر بازی میکرد ولی مفهوم را میرساند. در بسیاری از موارد اشعاری که بهکار میبرد به جهت مفهومی کارهای بسیار سنگینی بودند و حتی فهمش هم کار سختی بود؛ بهخصوص برای مردم عادی که اشعار سهلالوصولتر را دوست دارند ولی کارهای افشین و تلفیقشان با موسیقی و نوع نوشتار موسیقی آقای خلعتبری بهگونهای بود که کارهای بسیار زیبایی بهوجود آمد، ازجمله مدار صفر درجه، شب دهم، سایه آفتاب و کاری به نام «کنار تو هستم» و کارهایی که با ما هم انجام دادیم.
ازجمله کاری به نام «سوگ» که منتشر نشد و شاید یکی از موفقترین آثار آقایان خلعتبری و یداللهی است. یکی از دلایل دیگر میتواند تغییر شرایط اجتماعی و احوال و روحیات هنرمندان باشد. همه هنرمندان در شرایطی به جهت روحی و فضای زندگی دچار تغییرات میشوند. قرار نیست همه کارهای هنرمندان در یک سطح از موفقیت باشد. بهصورت طبیعی در پرونده کاری هنرمندان فرازوفرودهایی وجود دارد و در دورهای کارهایشان بهترین خواهد بود. بهنظرم مجموعه کارهایی که آقای خلعتبری و دکتر یداللهی در دورهای جزو بهترین کارها بود. شاید کمتر کاری بهخصوص وقتی خواننده بهعنوان نماینده خوانندگان موسیقی ایرانی است با این کیفیت تولید شد و این اثرگذاری را بین مخاطب داشت. نکته آخر اینکه بهنظرم سالهاست که تلویزیون کارهای موفق و اثرگذار و پربیننده ندارد و تولید نکرده.
دلایل مختلفی دارد که شاید الان قابل بحث نباشد اما امروز میبینید که تلویزیون خیلی توفیقی در کارهایش ندارد و حداقل کارهای جدیاش پربیننده نیست که نقطه ضعفی بسیار بزرگ برای تلویزیون کشورمان است. وقتی سریالها و برنامههای اثرگذار تولید نمیشود کانالهای ماهوارهای و اینترنتی خلأ آن را پر میکنند و چون محدودیتی در این زمینه وجود ندارد. آنها شرایطی را فراهم میآورند که جذب مخاطب بسیار راحت باشد. آنها تمام تلاششان را میکنند که مخاطبانی که تا روزها و مدتهای نه چندان دور همه پای تلویزیون و شبکههای تلویزیونی ایران مینشستند را به سمت خودشان جذب کنند، متأسفانه تعداد قابل توجهی از مخاطبان را تلویزیون از دست داده و رمق سابق را ندارد.
شما در «حریق خزان» فرم و ایدهای جدید را در اجرای آواز بهکار گرفتید که بسیار مقبول افتاد. آیا دوست دارید باز هم تجربههایی جدید از این دست را امتحان کنید و اگر جواب مثبت است تصور میکنید چه تمهیداتی لازم است؟
«حریق خزان» فرم جدیدی بود که در آواز بهوجود آمد. حتما دوست دارم این تجارب جدید را با آواز انجام دهم یعنی علاوه بر آوازهایی که بهصورت کاملا سنتی یا متداول به همراه یک یا 2ساز یا روی لوپها یا قطعاتی مثل چهارمضراب ساخته میشود و اجرا میکنیم. دلم میخواهد حتما بتوانم آواز ایرانی را در شرایط و فضاهای جدید با فرمتها و ایدههای جدید اجرا کنیم. ولی برای چنین ایدهآلی نیازمند هستیم کاملا بدانیم چه شرایط، فضا و ایدهای را پرورش میدهیم؛ به تمام نقاط قوت و ضعف اشراف داشته باشیم و با نگاه و بینش آگاهانه به سمتش برویم و با اعتقاد این کار را انجام دهیم. تمام تلاشمان را بکنیم که آواز بداهه ایرانی بهتر و مقبولتر شنیده شود، جدای از فرمتهایی که متداول است و از قدیم تا امروز همه پیشکسوتان من به بهترین نحو اجرا کردهاند و نمونههای بسیار ارزشمندی از گذشته تا به امروز داریم.
نکته آخر اینکه سال 1380آوازی در صحنه آخر سریال شب دهم که حسین یاری و کاراکتر روبهرویشان بود خواندم و فقط چند ثانیه از آن بعدا به سریال اضافه شد، ولی در «حریق خزان» مجددا آوازی به تنهایی در استودیو خواندم که کارهایی روی آن انجام دادند و در واقع فضایی را روی آن ایجاد کردند. اگر هم در زمینه آهنگسازی حریق خزان بخواهیم صحبت کنیم فضایی جدید بود که استفاده شد و خودم هم بسیار دوست داشتم که این کار را انجام دهم و البته در «دخت پریوار» هم مجددا این کار را انجام دادیم.
صحبت از حریق خزان شد، آلبومی که با اختلاف از تمامی آلبومهایی که در آن سال منتشر شدند بهتر بود و قطعاتش همچنان ماندگار است. اما این موفقیت در آلبومهای بعدی تکرار نشد؛ با اینکه «دخت پریوار» هم از ساختههای علیزاده بود. دلیلش را در چه میبینید؟
بخشی را آقای علیزاده باید پاسخ دهند که نگاهشان چیست و با شما موافق هستند یا نه. اما یکی از مهمترین دلایل تفاوت «حریق خزان» با «دخت پریوار» حتی این بود که این فرم از آهنگسازی برای نخستین بار انجام میشد. خیلی دوست ندارم مثال بیاورم اما بسیاری از کارهای برخی از خوانندگان و آهنگسازان جوان دیگر تحتتأثیر «حریق خزان» بود که خیلی پرفروش شدند و خوب شنیده شدند، خوشحالم که این اتفاق افتاد. این نوع از آهنگسازی و نوع نوشتن ارکستر و صدایی که آقای علیزاده در حریق خزان از ارکستر استخراج کرده بودند تازه بود. نگاهشان به تلفیق موسیقی و شعرهایی که پرریتم نیستند جدید بود. فضای کلی ارکستر کاملا در خدمت کلام بود. اینها ازجمله ویژگیهای کار بود که قبلا انجام نشده بود. همینها شنیده شد. تقریبا تمام اشعار فضا را بهصورت تصویری در ذهن شنونده متصور میکردند، یعنی اشعار کاملا تصویرسازی میکردند و هرکس براساس ذائقه ذهن خودش میتوانست با اشعار و موسیقیای که در خدمت کلام بود فضاسازی کند. امروز میبینیم موسیقیای که تصویرسازی قویتری داشته باشد برد و نفوذ بیشتری در بین مخاطب دارد. از نکات مهم دیگر استفاده از اشعار شعرای نوپردازی مثل فریدون مشیری و هوشنگ ابتهاج بود.
ملودیها ساده و بدون تکلف اما پرعمق بودند؛ ملودیهایی که افراد میتوانستند به راحتی با خودشان زمزمه کنند و اسیر ریتم و پیچیدگی تکنیک نبودند. حتی نوع تنظیم برای ارکستر هیچ مزاحمتی برای شنونده و درک مفهوم کلام ایجاد نمیکرد. به همین دلیل افراد راحت میتوانستند بشنوند، زمزمه کنند و نکته مهم اینکه وقتی فضای ذهنی و تصویری ایجاد میکنی این موسیقی یک نوع آرامش به شما میداد و نخستینبار بودن این تجربه کمک میکرد که حریق خزان در ذهنها ثبت شود. در بسیاری از موارد همیشه یک آهنگساز در یک دوره یا یک حرکت اولیه که میتواند یک کار باشد یا مجموعهای از کارها در یک بازه زمانی، ممکن است موفق باشد و در دورههای بعدی نتواند به آن موفقیت برسد. از روز اول که حریق خزان منتشر شد و مدتی گذشت و اقبال کمنظیر را از این آلبوم شاهد بودیم که معتقدم نسبت به تکتک قطعاتش مردم واکنش نشان دادند و طیف گستردهای از مردم با قطعاتش ارتباط برقرار کردند، اطمینان داشتم آلبوم بعدی که به اتفاق آقای علیزاده تصمیم داریم تولید کنیم کار بسیار سختی خواهد شد، برای اینکه بتواند با این آلبوم رقابت کند. در بسیاری از کارهای هنری در سالهای گذشته تا به امروز دیدهایم بعضی از کارهایی که مخاطب عام پیدا میکنند و با اقبال عمومی روبهرو میشوند تکرارشان سخت است. معمولا نخستین اثرها بهتر از کارهای بعدی است. مثل فیلمهای سینمایی که قسمت اول بهتر از قسمتهای بعدی است. البته معمولا اینطور است. به هر حال برای دخت پریوار هم تمام تلاشمان را کردهایم و امیدوارم به اندازه خودش دیده و شنیده شده باشد.
شما از گزیدهکاران و خوشسلیقههای موسیقی ایرانی هستید که با شروعی طوفانی وارد عرصه اجرا شدید. صدای گرمی دارید که به اعتقاد بسیاری بهدلیل برخورداری از وسعت بالا، تواناییهای بالایی در اجراهای ارکسترال دارد، اما افت و خیز شما در بهکارگیری آهنگسازان خوب طی این سالها کم نبوده است. شما شماری از درخشانترین آثار موسیقی ملی و سنتی را در همکاری با فردین خلعتبری و مهیار علیزاده داشتهاید اما الان مدتیاست که چنین آثاری را تولید نکردهاید. دلیلش چیست؟ برنامهتان چیست؟
طی پرونده کاریام تلاش کردهام گزیدهکار باشم و کارهایی را انتخاب و اجرا کنم که با سلیقه موسیقایی خودم، فرهنگ ادبیاتی و موسیقایی که دوستش دارم همخوان باشد. همیشه سعی کردم با اعتقاد کار کنم و از آنجا که بهشدت معتقد بودم خواننده مثل آهنگساز قطعا صاحب تالیف است خودم را مجری صرف ندانستم. در حالی که بسیاری از خوانندگان اعتقاد دارند مجری صرف هستند و بهراحتی هر کاری که برایشان ارائه میشود اجرا میکنند و برایشان مهم نیست که آهنگساز کار کیست و شعر از کیست؟ یا اینکه تلفیق شعر و موسیقی درست است یا نه؟ این روش من سختیهای خودش را دارد و همه دلایلی که گفتم و کاراکتری که در مورد نوع کارکردنم توضیح دادم، امکان انتخاب کارها را تا حدی سخت میکند و تلاش میکنم در مراتب کار هم نظر داشته باشم و هم کاملا مورد سلیقهام باشد؛ از انتخاب قطعات، نوع نگاه به قطعات، تلفیق شعر و موسیقی و اینکه اشعار طبق سلیقه من است یا نه و جزئیاتی از این دست. همه اینها انتخاب کار و همکاری با نوازندگان و آهنگسازان مختلف را سخت میکند.
با موزیسینهای مختلف کار کردهام و بسیاری از آنها کارهایی بوده که در جامعه تأثیرگذار بودند، اما نمیشود مدام با آهنگسازهای مختلفی کار کنی صرف اینکه بخواهی با کسی دائما کار نکنی. نیاز است که حتما با آهنگسازانی کار کنی که بتواننداز نظر روحی و فکری شما را تکمیل کنند تا اثری در جامعه بگذارید. اگر میگویید مدتهاست چنین آثاری تولید نشده حتما به آن نقطه نرسیدهام که به اتفاق دوستانی بتوانم اینقدر پُر شوم که اثری را در جامعه ایجاد کنم که جامعه آن را بشنود و بهعنوان کاری با نگاه و ایده نو ارتباط برقرار کند.
یکی از بهترین تیتراژهای فیلم در جشنواره امسال «چهارراه استانبول» با صدای شما بود. درباره شکلگیری این قطعه که در فضایی متفاوت از کارهای دیگر شما بود بفرمایید.
در مورد تیتراژ فیلم «چهارراه استانبول»، واقعیت این است که آقای آرمان موسیپور آهنگساز این فیلم هستند. زمانی که در ونکوور کانادا درگیر کنسرتی بودم که با ارکستر اپرای ونکوور و رهبری آقای شهداد روحانی در حال اجرا بودیم و با من تماس گرفتند و گفتند فیلمی سینمایی از آقای مصطفی کیایی است که برای حادثه ساختمان پلاسکو ساخته شده و جزئیاتش را گفتند و اینکه فیلمی اثرگذار است از این نظر که برای نخستین بار برای سالگرد یک فاجعه ملی که از تهران گستردهتر بود، فیلمی ساخته شده. گفتند کار کاملا شخصی است، تمام بخشها بدون کمک دولتی ساخته شده و اگر این کار را انجام دهیم کمککننده خواهد بود. قرارمان این بود به محض اینکه به ایران آمدم در سکانسی که ساختمان پلاسکو فرو میریزد و کلی هم روی آن کار ویژوال سنگین انجام شده، آوازی حدود یک دقیقهای خوانده شود، بعد از فروریختن ساختمان پلاسکو سکوت محضی پیش میآید که قرار بود در این سکوت آواز خوانده شود. قرار بود من شعر مناسبی پیدا کنم و در حال گشت وگذار شعر بودیم که اگر اشتباه نکنم به پیشنهاد آقای موسیپور قرار شد تیتراژی هم خوانده شود که خیلی هم فرصت کمی داشتیم که کار انجام شود. طبیعتا با آقای مسعود کلانتری صحبت کرده و خواهش کردم شعر را بسرایند و با هم رفتوآمد تلفنی و حضوری داشتیم که مضمون و واژگان شعر چه باشد.
کار خیلی سخت و زمانبر بود چون ملودیای به آقای کلانتری دادیم که براساس آن شعر بگویند. ملودی را هم ظرف یکی، دو روز بنده به اتفاق آقای صمیمی آماده کرده و در اختیار، آقای کلانتری و کیایی گذاشتیم بشنوند تا بعد از رفتوآمدهای مکرر شعر نهایی شد و روی ملودی گنجاندیم و به پیشنهاد آقای صمیمی تنظیم این کار در اختیار آقای غلامرضا صادقی قرار گرفت و از ویژگیهای کار این است که کاملا الکترونیک است، هیچ ساز آکوستیکی در آن ضبط نشده و با من که صحبت شد گفتم اصلا منعی ندارد موسیقی فیلم باید کاملا در خدمت تصویر باشد و میتواند هر ژانری باشد و منعی ندارم که موسیقی ایرانی است یا نه، الکترونیک و جاز است یا هر چیز دیگر. بحث این است که باید با موسیقی سازگار باشد و امیدوارم اثر خودش را گذاشته باشد. به انحای مختلف و از افراد مختلف فیدبکهایی که شنیدهایم اثرگذار و مثبت بوده است.
طی ماههای گذشته در کانادا شما در برنامه شب آهنگسازان ایرانی حاضر شدید. دوست دارم درباره این برنامه، اجرای ارکستر اپرای شهر ونکوور و قطعات بفرمایید.
در کانادا یکی دو بار شاید کنسرتهایی داشتم که برای نخستین بار بوده، ازجمله کنسرتی در سال 2010یا 2011با VSO (ونکوور سمفونی ارکسترا) که یکی از ارکسترهای سمفونیک معتبر و مهم آمریکای شمالی است و آثار مختلفی را آنجا اجرا کردیم که برای نخستین بار کارهای ایرانی اجرا میکردند. اوایل ژانویه 2018 که نام کنسرت «همه ایرانم» بود و شامل آثار آهنگسازان مختلف بود به نام شب ایرانی. این آثار شامل آهنگهایی بود که از زمان مشروطه ساخته شده تا آهنگهایی که مربوط به اوایل انقلاب است. آهنگهایی که بیشتر جنبه حماسی داشتند مثل آهنگهایی از آقای نیداوود مانند«مرغ سحر»، یکی دو کار از آقای روشنروان که برای ارکستر بزرگ تنظیم شده بود.
«از خون جوانان وطن» کار عارف و کارهایی که در این فضا بودند تا کارهایی که بعد از انقلاب ساخته شده و حماسی بودند و با ارکستر بزرگ و کامل اپرای ونکوور در سالن کوئین الیزابت که از سالنهای بسیار معتبر آمریکای شمالی و ونکوور است به اتفاق آقای شهداد روحانی اجرا کردیم که هم استقبال بسیار خوبی شد و هم دیدگاه و بذر مناسبی در دل و نگاه مخاطبان کاشته شد و فضا را مساعد کرد که بشود فعالیتهای بعدی را در کانادا و بهخصوص ونکوور گسترش دهیم؛ به دلیل اینکه کنسرتی بزرگ و سالن کمنظیری بود. برنامه هم واقعا درخور و آبرومند اجرا شد و مردم با احساس بسیار خوبی سالن را ترک کردند و قاطبه آنها از این کنسرت راضی بودند. امیدوارم این کارها در آینده ادامه داشته باشد و الان هم مشغول تور استرالیا هستیم.